
بچهدارشدن خوشیهایی دارد که با هیچ لذت دیگری در زندگی قابل مقایسه نیست، اما درعینحال سختیهایی هم دارد که همۀ سختیهای دیگر در مقابلش آسان به نظر میرسند. برای همین است که تصمیمگیری برای آوردن بچه تا این اندازه دشوار است. البته این تصمیم همیشه اینقدر سخت نبوده است؛ تا چند دهه پیش، اصلیترین مشغلۀ زنان پس از ازدواج بزرگکردن بچهها بود، اما حالا با چشماندازهای شغلی جدیتر، و فرصتهای اجتماعی بیشتری که پیش پای زنان است، انتخابِ بچهداری به معنی آغاز نوعی زندگی جدید است.
گاردین — سپتامبر سال گذشته، چند ماه پیش از آنکه ۳۷ساله شوم، فهرستی نوشتم با عنوان «چرا نمیخواهم بچهدار شوم»:
- دیگر نمیتوانم روزهای تعطیل تا لنگ ظهر بخوابم.
- شاید رابطهام با همسرم خراب شود. اگر این اتفاق باعث شود دیگر همدیگر را دوست نداشته باشیم چه؟
- آوردن یک طفل معصوم به دنیایی که بیشازاندازه گرم، خشن و قطبی شده است.
- خداحافظ پول: حتی با داشتن بیمۀ سلامت، بهدنیاآوردن یک بچه در ایالاتمتحده ۳۰ هزار دلار آب میخورد، تازه اگر همهچیز مرتب و طبق برنامه پیش برود، و بعد هزینههای نگهداری بچه شروع میشوند.
- خانوادههای ما در کشور دیگری زندگی میکنند.
- دیگر خبری از مهمانیهـای یهویی، یوگا، سینمــارفتــنهای تنهایی یا جمعــههـای تنبلی نخواهد بود.
- وقتی در خیابان صدای جیغ و داد بچههای کوچک را میشنوم، بدنم مورمور میشود.
- از گروههای مادر و نوزاد میترسم.
از نظر من فهرست مطمئنی بود و میتوانستم همچنان بر موارد آن بیفزایم. اما ته دلم نمیتوانم بپذیرم بچه نداشته باشم. درواقع، یک فهرست دیگر هم دارم؛ «چرا میخواهم بچهدار شوم»:
- بچهها بامزه، اسرارآمیز و جذاباند.
- نوزاد خودم را محکم در آغوش میگیرم و سر …