پنجره<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

پنجره

مجله همشهری

۵ دقیقه مطالعه

bookmark
پنجره

پنجره

جین اُرویسك

ارتر از زمانی كه ریتا را بی‌رحمانه كشتند، تمام مدت نشسته است پای پنجره. نه تلویزیونی، نه مطالعه‌ای و نه مكاتبه‌ای. زندگی‌اش همانی است كه پشت پرده می‌بیند. ككش نمی‌گزد كه چه‌كسی غذا می‌آورد و چه‌كسی قبض‌ها را می‌پردازد. او اتاق را ترك نمی‌كند. زندگی‌اش ورزشكارانی‌ است كه دوان‌دوان می‌گذرند، تغییر فصل‌هاست، گذر خودروهاست، ریتا است. كارتر نمی‌فهمد كه اتاقك‌ها پنجره ندارند.

بداقبالی

آلان مایر

از درد شدید تنم بیدار شدم. چشم‌هایم را باز كردم. دیدم پرستار كنار تختم ایستاده است. گفت: «آقای فوجیما! شما خوش‌اقبال بودید و توانستید از بمباران پریروز در هیروشیما جان سالم به در ببرید. الان در بیمارستان هستید و دیگر خطری تهدیدتان نمی‌كند.» نیمه‌جان پرسیدم: «این‌جا كجاست؟» پرستار پاسخ داد: «این‌جا ناکازاكی است.»

درخت و دریاچه


درگذشته

اُ. هنری

راننده سیگارش را گیراند و سمت باك خم شد تا ببیند چه‌قدر بنزین مانده است. درگذشته بیــــست‌وسه …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شمارهٔ ۱۴۳ مجلهٔ همشهری (دی۱۴۰۳) منتشر شده است.