
لیلا داشت دیرش میشد؛ میترسید به پستچی نرسد. یک ساعت بود توی گلفروشی میچرخید تا قشنگترین گلها را برای تولد امیر انتخاب کند. میخواست امیر جای خالیِ عشق از دسترفتهاش را کمتر احساس …
ویژه مشترکین بینهایت

لیلا داشت دیرش میشد؛ میترسید به پستچی نرسد. یک ساعت بود توی گلفروشی میچرخید تا قشنگترین گلها را برای تولد امیر انتخاب کند. میخواست امیر جای خالیِ عشق از دسترفتهاش را کمتر احساس …
این نوشته را پسندیدی؟
این نوشته در شمارهٔ ۱۴۳ مجلهٔ همشهری (دی۱۴۰۳) منتشر شده است.