کتاب بر شانه های کارون
معرفی کتاب بر شانه های کارون
کتاب بر شانه های کارون خاطرات مردم اهواز را از ایام شهادت و به خاک سپاری حاج قاسم سلیمانی روایت میکند.
درباره کتاب بر شانه های کارون
پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، پیکر ایشان به ایران منتقل شد و در شهرهای اهواز، مشهد، قم، تهران و کرمان تشییع شد. مردم بسیاری در این مراسم شرکت کردند. اما جمعآوری و انتشار خاطرهها و لحظههای خبر شهادت، عزاداری، راهپیمایی، تشییع و... از کارهای رسانهای است. این کار هم به آثار هنری و اندیشهای مدد میرساند و هم به عنوان سندی برای آینده و نسلهای بعد به حساب میآید.
این نوع خاطرهنگاری غالباً در میان مجموعههای تاریخنگاری مهجور مانده است و به همین دلیل، اهمیت جمعآوری روایتهای مردمی دوچندان میشود. بر شانه های کارون، خاطرات مردم جنوب و مردم اهواز از حاج قاسم سلیمانی و روز به خاک سپاری و تشییع پیکر ایشان است که به همت جمعی از محققان و پژوهشگران دفتر تاریخ شفاهی اهواز گردآوری شده است.
کتاب بر شانه های کارون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به زندگی حاج قاسم سلیمانی و دوستداران مطالعه کتابهای خاطرات را به خواندن کتاب بر شانههای کارون دعوت میکنیم.
درباره حاج قاسم سلیمانی
حاج قاسم سلیمانی سال ۱۳۳۶ در کرمان متولد شد. در سن ۱۲ سالگی روستای رابر را که زادگاهش بود، برای کار در شهر کرمان ترک کرد. در نوجوانی به کار بنایی مشغول بود و جوانی پیمانکار شرکت آب بود. اما پس از انقلاب و شروع جنگ به سپاه پاسداران پیوست و تا پایان جنگ در جبههها ماند. حاج قاسم سلیمانی در جوانی ازدواج کرد و دو فرزند پسر و دو فرزند دختر دارد.
حاج قاسم در زمان جنگ با عراق از فرماندهان عملیاتهای والفجر هشت، کربلای چهار و کربلای پنج بود. سپس، در مقام فرمانده نیروی قدس سپاه نقش مهمی در تقویت قدرت نظامی حزبالله لبنان، خروج اسرائیل از جنوب لبنان، جنگ افغانستان، شکلدهی به فضای سیاسی عراق پس از سرنگونی صدام حسین، تغییر روند جنگ داخلی سوریه و مقابله با داعش در عراق و سوریه داشت.
۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ در حمله موشکی آمریکایی به دو خودرو در اطراف فرودگاه بغداد، سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و ابومهدی المهندس معاون حشدالشعبی و چند نفر دیگر از اعضای حشدالشعبی در این حمله به شهادت رسیدند. پس از شهادت، پیکر حاج قاسم به ترتیب در شهرهای اهواز، مشهد، تهران، قم و کرمان با حضور میلیونی مردم تشییع شد.
بخشی از کتاب بر شانه های کارون
جنوب را بیش از هوای تنوری و شرجیاش به آدم هایگرم و رفیقش میشناسند. همین است که در واژگان آبادانیها غربت، کلمە غریبی است. قاسم هم که قربانش بروم، ته رفیق بازها بود. رفاقت را از بر بود که هروقت اسم احمد کاظمی و مهدی باکری می آمد، بغض خفهاش میکرد. رفاقت را از بر بود که بعد از شهادت هم، خاک شدن کنار هم رزمش حسین یوسف اللهی آرامش می کرد. معرفت جنوبیاش بود که سیل پایش را دوباره به خوزستان باز کرد. برگشت، با همان نگاه صمیمی و طنین صدای پرمهر سال ۶۰. از کرامت خانوادههای بی خانه گفت و از سیلی که با ارادە جوان جنوبی رام شدنی است؛ همان طور که اروند در والفجر ۸ شد. دست انداخت گردن جوانها و پیرمردها را در آغوش گرفت و پای درد دلهای تلنبار شدە پیرزنهای روستایی نشست. مردها به استقبالش یزلە شادی رفتند و پا به زمین سیل زده کوبیدند. زنها برایش نان محلی پختند و به جانش دعا کردند.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه