دانلود و خرید کتاب مسافر دمشق فاطمه عرب‌اسدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب مسافر دمشق اثر فاطمه عرب‌اسدی

کتاب مسافر دمشق

امتیاز:
۲.۹از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مسافر دمشق

کتاب مسافر دمشق، نوشته فاطمه عرب‌اسدی داستان چند جوان از مدافعان حرم است که همگی در دمشق باهم آشنا شده‌اند.

درباره‌ی کتاب مسافر دمشق

مسافر دمشق داستان زندگی است. زندگی جوانانی که همگی در نقش مدافع حرم به سوریه و دمشق سفر کرده‌اند و آن‌جا با یکدیگر آشنا شده‌اند. راوی داستان، در تلاش بوده تا به جای نشان دادن زندگی آن‌ها از بعد قهرمانانه، نقششان در مبارزات و اتفاق‌هایی که برایشان رخ می‌دهد، نگاهی به زندگی خصوصی‌شان داشته باشد و لحظاتی خاص از زندگی‌شان را به تصویر بکشد. 

مسافر دمشق از حضرت زینب (س) که مسافر حقیقی دمشق است هم سخن می‌گوید. فاطمه عرب‌اسدی در میان داستان گریزهایی می‌زند و دل‌مویه‌هایش برای مقام حضرت زینب (س) را به زبان می‌آورد.

کتاب مسافر دمشق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

دوست‌داران رمان‌ها و داستان‌های ادبیات دفاع مقدس از خواندن کتاب مسافر دمشق لذت می‌برند. 

بخشی از کتاب مسافر دمشق

سه‌ماهی می‌شود. از زمانی که دست راستش از مچ قطع‌شده تا الان، صبحی نیامده که نگوید دیشب خواب لحظهٔ قطع‌شدن دستم را دیدم.

- سلام صبح‌به‌خیر. فاطمه، باز دیشب خواب لحظهٔ قطع‌شدن دستم رو دیدم.

«میم» فاطمه را کش‌دار می‌گوید.

- دیدی گفتم؟

از چنگال ملحفه‌ای که دورش پیچیده نجاتش می‌دهم. روی تخت چهارزانو می‌زند. با چشمان پف‌کرده‌ام به چشمان پف‌کرده‌اش زل می‌زنم و به بهترین حالت، ردّ جواب می‌کنم.

- سلام به‌روی ماهت سیّد. خیر باشه. اون صحنه ان‌شاءالله بِره دیگه برنگرده. همه‌چیز تموم شده. خواهشاً دیگه بهش فکر نکن علی‌جان، باشه؟

«باشه» را التماسی‌دستوری می‌گویم.

- سعی خودم رو می‌کنم؛ ولی سخته فاطمه جان. سخت. من هنوز روحِ انگشتای دست راستم رو حس می‌کنم. موقعی که می‌خوام چیزی رو از روی میز بردارم انگشتای نداشته‌ام رو باز و بسته می‌کنم و این حِسه که مَن رو رها نمی‌کنه. راستی! دم‌دمای صبح خواب وحشتناکی دیدم فاطمه.

- وحشتناک‌تر از قطع‌شدن دستت بود یعنی؟

- آره. خواب دیدم سامان یه کارد گذاشته بود زیر گَلوت می‌خواست بکُشَدِت. تو هم دست‌وپاهات بسته بود و با مظلومیت خاصی من رو نگاه می‌کردی. از دست منم کاری برنمی‌اومد و فقط با لبخند نگاهت می‌کردم.

- با لبخند؟ جالب شد. می‌گم بِدیم از روی این خواب‌های سریالی شما یه رمانِ جنایی بنویسن. منم دیشب خواب دیدم دارم با ابرها پرواز می‌کنم.

- حالا تعبیرش چی می‌شه فاطمه؟

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه