
کتاب p.w
معرفی کتاب p.w
کتاب p.w خاطرات رزمنده آزاده احمد شکرالهی، از دوران حضور در جبهههای دفاع مقدس، اسارت در اردوگاههای عراقیان و بازگشت به وطن است.
دربارهی کتاب p.w خاطرات رزمنده آزاده احمد شکرالهی
کتاب p.w خاطرات رزمنده آزاده احمد شکرالهی خاطرات رزمندهی آزاده، احمد شکرالهی است. او در کتاب p.w خاطرات رزمنده آزاده احمد شکرالهی، از حال و هوایی نوشته است که در زمان دفاع مقدس در جبهههای جنگ و میان رزمندگان حاکم بود. بخشی از کتاب p.w خاطرات رزمنده آزاده احمد شکرالهی، به خاطرات دوران اسارت احمد شکرالهی در اردوگاههای عراقیان میپردازد. حال و هوای حاکم بر اردوگاهها، شکنجههای جسمی و روحی که متحمل شدند و برگزاری جلسات دعا و نیایش، از مهمترین و خواندنیترین بخشهای کتاب p.w خاطرات رزمنده آزاده احمد شکرالهی است.
کتاب p.w خاطرات رزمنده آزاده احمد شکرالهی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از مطالعه خاطرات رزمندگان در دوران دفاع مقدس لذت میبرید، کتاب p.w خاطرات رزمنده آزاده احمد شکرالهی انتخابی عالی برای شماست.
بخشی از کتاب p.w خاطرات رزمنده آزاده احمد شکرالهی
«چند روزه منتظرم تا به منطقه اعزام بشم. الان میگین جوونترها رو اعزام میکنین؟»
«ببینید برادر! مدت مأموریت شما کمه. شما و چند تا از امدادگران دیگه رو که متأهل هستین یا همین جا نگه می دارن یا اعزام می کنن جزیرهی مجنون.»
بعد از بحث و جدل زیاد، اصرار مرا که دید راضی شد مرا هم بفرستد. شاید تا آن وقت هیچ گاه آن قدر خوشحال نشده بودم. اثاثیهام را جمع کردم و همراه هفت نفری که انتخاب شده بودند، سوار اولین اتوبوسی شدم که به مقر عملیات میرفت. از خوزستان، کرمانشاه و کردستان گذشتیم و به مقر دوم (عملیات) لشگر در میاندوآب رسیدیم. همهی واحدهای پیاده و مکانیزه در آنجا مستقر بودند. چند ساعتی از ورودم به مقر نمی2گذشت که چهرههای آشنا بین آن همه لباس هم شکل توجهم را جلب کرد، کسانی که مدتها بود از آن ها خبری نداشتم و اصلا نمیدانستم به جبهه اعزام شدهاند. همراه ۲۰ امدادگر دیگر در اتاق امدادگران مستقر شدیم.
چند روز یک بار دو یا سه نفر را به مقر اول _ که به منطقه عملیاتی نزدیکتر بود _ اعزام میکردند. در مقر جو خاصی بین رزمندهها حاکم بوده؛ ساده و صمیمی بودند. با اینکه کارهای اتاق تقسیم شده بوده، برای انجام دادن وظایف دیگری از هم سبقت میگرفتند. مشکلات همدیگر را حل میکردند بدون اینکه حتی خود فرد متوجه شود. انگار مدتها با هم زندگی کرده بودند. خیلیشان طوری به هم وابسته شده بودند که اسمشان برای هم حجت بود. نمازهای جماعت و اجتماع رزمندگان برای دعا دنیایی از صفا و مهربانی بود. شبهای جمعه در محوطهی شنی مقر دور هم جمع میشدیم و دعای کمیل میخواندیم و میدیدم که صبح روز بعد، رزمندهها چطور با حسرت شنهای خیس محوطه را نگاه میکردند. یک روز مسئول امدادگران پیش من آمد پاکتی را به من داد و گفت: «تو و دو نفر دیگر را به مقر شماره یک معرفی کردهام؛ با اولین وسیلهای که به مقر میرود راهی شوید.»
فهرست
- اعزام به جبهه
- منطقه
- عملیات و اسارت
- کیسه وسایل
- لیوان فلزی
- سزای جاسوس
- دعای کمیل
- اعتصاب غذا
- پختن حلوا
- کابوس رحمتی
- خبر رحلت امام (ره)
- زیارت در اسارت
- سیمای جمهوری اسلامی ایران
- قوانین عجیب
- نماز شبانه
- حنا
- اردوگاه رمادی
- بازگشت
- کوتاه از اسارت
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه