کتاب یکِ یک
معرفی کتاب یکِ یک
کتاب یکِ یک نوشته امیرحسین انبارداران زندگینامهی داستانی شهید سیدجمعه هاشمی شیخشبانی است. این کتاب با زبانی داستانی و جذاب به زندگی این شهید بزرگوار میپردازد. این ککتاب روایت را از زندگی و خانواده این شهید شروع میکند و از خاطرات و تجربیات این خانواده میگوید.
خواندن زندگی شهدا برای مخاطب امروز دنیای تازهای از تجربه است از نسلی که شاید نشناسند و با مسیر آنها آشنا نباشند. این کتاب کمک میکند تصویر تازهای بهدست بیاورند و مسیر خود را بهتر بشناسند.
خواندن کتاب یکِ یک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به زندگی شهدا پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب یکِ یک
سیدعلی، شال پارچهای سبز را به کمرش محکم کرد. آمد زیر درختان سرسبز وسط حیاط. خرمی شاخهها، از بادام و انگور و گردوی فراوان آنسال خبر میدادند. نگاهش را داد به آسمان. لبهایش آهسته تکان میخورد. انگار خدا را با همهٔ وجودش شکر میگفت. تولد پسرش آنقدر شیرین بود که اندیشهاش را از همهٔ روستای شیخشبان با بیست و چند خانهاش که لابهلای کوههای اطراف مثل تابلوی نقاشی میدرخشید، پرواز بدهد به اتاقک کوچک امامزاده سیدبهاءالدین محمد. تصویری از تلألؤ نور خورشید، روی آب چشمهٔ قرهقاج به چشمش نشست. زلالی و گوارایی آب چشمه را در دهانش حس کرد. خوشحال بود که بعد از شنیدن صدای نوزاد، از سلامتی خیرالنساء هم باخبر شده است. به ننهباجی قابله گفته بود: «خبر سلامتی بچه و مادرش را با هم برسانی، دو تا مژدگانی داری!»
قابلهٔ پیر روستا با اخلاق سیدعلی آشنا بود. زهرا و خدابخش را هم او به دنیا آورده بود. از پشت پنجرهٔ چوبی اتاق با اشارهٔ دو انگشت به سیدعلی فهمانده بود که خیرالنساء و نوزاد هر دو سرحال هستند. در چشم برهم زدنی، عدهای از زنان روستا آمدند خانهٔ سیدعلی. دستش برکت داشت. به بهانهٔ تولد فرزند تازهاش، هدیهای از سیدعلی گرفتند تا برکت زندگیشان بشود. ننهباجی قابله هم دو کاسه آرد خالص گندم مژدگانی گرفت. آرد گندم سخت پیدا میشد. امواج سیاه و وحشتناک قحطی و هرج و مرج جنگ جهانی دوم، به شیخشبان هم رسیده بود. سیدعلی آنقدر باصفا و باخدا بود که تدبیری خدایی داشته باشد هیچوقت ذخیرهٔ گندم خانهاش ته نکشد.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه