کتاب مسافر آگوست
معرفی کتاب مسافر آگوست
کتاب مسافر آگوست نوشته و گردآوری سیده نرگس میرفیضی و فاطمه عارفنژاد است. این کتاب به زندگینامهی داستانی رزمندهی شیردل لشکر زینبیون؛ شهید سید حشمت علیشاه میپردازد.
درباره کتاب مسافر آگوست
سرنوشت شهید سید حشمت علیشاه خیلی شنیدنی است؛ قصهاش خیلی نوشتنی است؛ این شهید خیلی از معادلهها را درهم میشکند. پیشداوریها را بههم میریزد و نگاهها را تازهتر میکند. هر سطر که از زندگی او را میخوانید بیشتر به قصه او دل میبندید. زندگی خانوادهاش و برادران چشم به راهش بسیار شنیدنی است. این کتاب سرنوشت و زندگی این شهید را با تمام جزئیات بیان میکند و روایت داستانی کتاب ما را تا پایان با خودش همراه میکند.
خواندن کتاب مسافر آگوست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات پایداری پیشنهاد میکنیم
بخشهایی از کتاب مسافر آگوست
قلب آدمها مثل صندوقچه میماند. و صندوقچهٔ قلب یک مرد، همیشه قفل محکمتری دارد. از زمانی که علی رفته بود سوریه، هیچکس جز من و انیسه از کارهای او خبر نداشت. البته یواش یواش به سجادحسین و خواهرها گفته بودیم قضیه از چه قرار است. آنها هم گاهگداری با علی حرف میزدند؛ تلفنی و تصویری. البته همه بلد نبودند. رقیه بلد بود با اسکایپ و واتساپ کار کند و هر وقت علی زنگ میزد، بقیه را صدا میکرد تا او را ببینند و احوالش را بپرسند. اوضاع جبهه بهتر شده بود و دیگر میتوانستند گوشی ببرند و با خانوادهها تماس بگیرند. با این حال هنوز جرئت نداشتیم به مادر بگوییم علی کجاست. تصورِ اینکه مادر با شنیدن این خبر چه حالی پیدا میکند، تنمان را میلرزاند. اصلا جرئتش را نداشتیم که زنگ بزنیم پاکستان و خبردارش کنیم. بالاخره آنها هم تلویزیون و رادیو داشتند. آنها هم اخبار سوریه را پیگیری میکردند. لابد میدانستند آنجا چه جهنمی به پا شده است. اگر مادر میفهمید پارهٔ تنش وسط دود و آتش زندگی میکند، دیگر دوریاش را تاب نمیآورد. خیالش راحت بود که علی زیر دست سیداعجاز بزرگ میشود. فکر میکرد من نمیگذارم آب توی دلش تکان بخورد. بیچاره من که دستم از همهٔ خانواده کوتاهتر بود و با این حال، تکیهگاه یک جماعتِ چشمبهراه شده بودم.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه