کتاب پیدایش شانارا؛ جلد اول (فرزندان شانارا ـ بخش اول)

کتاب پیدایش شانارا؛ جلد اول (فرزندان شانارا ـ بخش اول)، نوشته‌ی تری بروکس، داستان مبارزه و رویارویی نور و تاریکی است. در کتاب پیدایش شانارا؛ جلد اول، داستان سفری مخاطره‌آمیز برای رسیدن به هدفی مشترک را می‌خوانیم.

مطالعه‌ی کتاب پیدایش شانارا؛ جلد اول (فرزندان شانارا ـ بخش اول) با ترجمه بهرنگ حب‌علی موجانی، تبدیل به خاطره‌ای درخشان برای شما می‌شود.

درباره‌ی کتاب پیدایش شانارا؛ جلد اول (فرزندان شانارا ـ بخش اول)

داستان فرزندان شانارا، داستان دنیایی را روایت می‌کند که روزگاری آشنا بوده و همه‌مان آن را می‌شناخته‌ایم، اما حالا بدل شده به جهانی پر از  آشوب و پرهرج‌ومرج. جهانی که هیچ نظمی در آن دیده نمی‌شود. هنوز عده‌ای کم‌ اما سرسخت در این جهان قصد زنده‌ماندن دارند و باید برای جان‌ سالم به‌دربردن، با ناملایمات و آشوب‌های بی‌حد و اندازه، رودررو شوند. در کتاب پیدایش شانارا؛ جلد اول داستان شخصیت‌هایی را می‌خوانیم که هر کدام تا پیش از نابودی دنیا، پیش‌زمینه‌ی متفاوتی داشتند. با مرور زمان، مسیر این آدم‌ها به هم می‌رسد و هدفی مشترک، همه‌شان را کنار یکدیگر قرار می‌دهد. شجاعت و سرسختی‌ آن‌ها در راه رسیدن به هدفشان آزموده خواهد شد و نهایتا وقتی قدم در راه سفر خود می‌گذارند، با یک پرسش روبه‌رو می‌شوند: دست از سفر بکشند یا ادامه دهند و برای همیشه دنیای خود را ببازند؟

تری بروکس در کتاب پیدایش شانارا؛ جلد اول مانند همیشه دست به ساختن اسطوره‌ می‌زند و قوی‌تر از همیشه و جذاب‌تر از هر زمان دیگر، نور را در برابر تاریکی قرار می‌دهد.

کتاب پیدایش شانارا؛ جلد اول (فرزندان شانارا ـ بخش اول) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر به داستان‌های فانتزی علاقه‌مند هستید، از خواندن کتاب پیدایش شانارا؛ جلد اول (فرزندان شانارا ـ بخش اول) پشیمان نمی‌شوید.

درباره‌ی تری بروکس

تری بروکس با نام کامل ترنس دین تری بروکس ۸ ژانویه ۱۹۴۴ در ایلی‌نوی آمریکا به دنیا آمد. او قبل از اینکه به نویسنده‌ی تمام وقت تبدیل بشود، وکیل بود. تری بروکس نوشتن را از دبیرستان آغاز کرد. او داستان‌های تخیلی می‌نوشت اما خواندن کتاب‌های ارباب حلقه‌ها از جی.آر.آر. تالکین باعث شد تا نوشتن در سبک فانتزی را ادامه دهد. تری بروکس ۲۲ کتاب در لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز دارد.

جملاتی از کتاب پیدایش شانارا؛ جلد اول (فرزندان شانارا ـ بخش اول)

تروفرز از جایش بلند می‌شــود و شــروع می‌کند به لباس پوشــیدن. برادرش کوله به‌پشــت، کوله او را هم از اینطــرف اتاق پرت می‌کند که بگیــرد. از وقتــی یادش می‌آید، اینها یک گوشــة اتاق افتــاده بوده‌اند. ماه به ماه آنها را می‌گشــوده‌اند، وارسی‌شان کرده و بعد دوباره جمعشان میکرده‌اند. پدرش از آن آدم‌های وسواســی اســت، برنامه‌ریزی می‌کند، برای بقا می‌جنگد. همه فکر و ذکرش این بوده که این روز بالاخره می‌آید، ولی همیشــه به خانواده‌اش اطمینان خاطر مــی‌داده که اوضاع امن و امان است. لوگان هیچوقت فریب این اطمینان‌ها را نمی‌خورده. پدرش صراحتا از این موضوع حرفی نمی‌زده است، اما لابه‌لای کلمات اطمینان‌بخش او، پر بوده از هشــدارهای خاموش. هشدارهایی که لوگان می‌فهمید و معنای آن‌ها را هم نادیده نمی‌گرفت.