دانلود و خرید کتاب هزارتوی استخوان ها ریک ریوردان ترجمه رویا خادم‌ الرضا
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب هزارتوی استخوان ها اثر ریک ریوردان

کتاب هزارتوی استخوان ها

معرفی کتاب هزارتوی استخوان ها

کتاب هزارتوی استخوان ها؛ سی و نه سرنخ (جلد اول) نوشتۀ ریک ریوردان و ترجمۀ رویا خادم‌ الرضا و حاصل ویراستاری فهیمه زاهدی است. این کتاب را نشر ویدا منتشر کرده است.

درباره کتاب هزارتوی استخوان‌ ها

کتاب هزارتوی استخوان‌ ها درمورد ایمی و دن کاهیل، دو نوجوان یتیم است که به‌تازگی مادربزرگ و تنها حامی خود را ازدست‌داده‌اند، در مراسم خاک‌سپاری او با موضوع جدیدی روبه‌رو می‌شوند. مادربزرگ در وصیت‌نامه‌اش همگان را به شرکت در مبارزه‌ای فراخوانده که جایزه‌اش به‌دست‌آوردن قدرتی ماورایی برای تغییر سرنوشت بشریت است. ایمی و دن با وجودی که می‌دانند این مبارزه ممکن است چقدر خطرناک و سخت باشد، تصمیم می‌گیرند در آن شرکت کنند. بدین ترتیب، قدم در مسیری می‌گذارند که آنان را به سفرهای دراز می‌برد و با حقایق جالب و گوناگون مواجه می‌کند. این کتاب نخستین سفر آنان به شهر پاریس و گورستان‌های زیرزمینی آن است. جایی که ایمی و دن اولین سرنخ از سی و نه سرنخ بازی را کشف می‌کنند.

خواندن کتاب هزارتوی استخوان‌ ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای نوجوانان نوشته شده است.

بخشی از کتاب هزارتوی استخوان‌ ها

«گریس به بیرون پنجره نگاه کرد، به آن‌سوی چمن‌زارهای آفتاب‌گرفته. گربه‌اش، سالادین، کنار او لم داده بود، اما آن روز حضورش برای تسکین او کافی نبود. او در راهی قرار گرفته بود که ممکن بود تمام تمدن را نابود کند.

«بله، ویلیام.» هر نفسش مملو از درد و رنج بود. «مطمئنم.»

ویلیام مهر روی پوشهٔ چرمی را باز کرد. او مردی تنومند و قدبلند بود. بینی‌اش که درست مانند یک شاخص آفتاب بیرون زده بود، نیمی از صورتش را در سایه فرو می‌برد. او مشاور گریس بود، نزدیک‌ترین فرد مورداعتماد، دست‌کم در نیمی از زندگی او. در طول این سال‌ها رازهای بسیاری را با هم شریک شده بودند، اما هیچ‌کدام به اندازهٔ این یکی خطرناک نبود.

مدرک را طوری نگه داشت که او بتواند ببیند. موجی از سرفه بدن زن را فرا گرفت. سالادین با نگرانی میومیو کرد. هنگامی که سرفه پایان گرفت، ویلیام به او کمک کرد تا خودکار را به دست گیرد. زن امضای ضعیف خود را پای ورقه نشاند.

ویلیام با ناراحتی گفت: «اون‌ها هنوز خیلی جوانند. اگه فقط پدر و مادرشون...»

گریس با تلخی گفت: «اما پدر و مادرشون نیستند و اون بچه‌ها هم باید تا حالا به اندازهٔ کافی بزرگ شده باشند. اون‌ها تنها فرصت ما هستند.»

«اگه موفق نشن...»

گریس گفت: «در این صورت پانصد سال کار بیهوده بوده. همه چیز نابود می‌شه. خانواده، دنیا... همه چیز.»

ویلیام سر تکان داد و پوشه را از او گرفت.

گریس تکیه داد و مشغول نوازش موهای نقره‌ای سالادین شد. منظرهٔ بیرون پنجره او را اندوهگین می‌کرد. روز بیش از حد زیبایی برای مردن بود. دلش می‌خواست برای آخرین بار با بچه‌ها به گردش برود. دلش می‌خواست جوان باشد و قوی و دوباره دور دنیا بگردد.

اما قدرت بینایی‌اش ضعیف شده بود. ریه‌هایش ورم کرده بودند. گردن‌بند یشمی‌اش را با دست گرفت، طلسم نیک‌بختی که سال‌ها پیش در چین پیدا کرده بود. گردن‌بند در برابر بسیاری از فراخوان‌های مرگ و بداقبالی‌ها از او محافظت کرده بود. اما این بار دیگر نمی‌توانست کمکش کند.

تلاش زیادی کرده بود تا برای آن روز آماده شود. بااین‌حال، کارهای بسیاری ناتمام مانده بودند... کارهایی که هرگز درباره‌شان با بچه‌ها حرف نزده بود.

زیر لب نجوا کرد: «این باید کافی باشه.» و با این جمله گریس کاهیل برای آخرین بار چشمانش را روی‌هم گذاشت.

هنگامی که ویلیام مک اینتایر از مرگ گریس اطمینان پیدا کرد، کنار پنجره رفت و کرکره‌ها را بست. او تاریکی را ترجیح می‌داد. برای کاری که قصد انجامش را داشت بهتر بود.»


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۵۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۶ صفحه

حجم

۳۵۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۶ صفحه

قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
تومان