دانلود و خرید کتاب اردوگاه عنبر غلامحسین کهن
تصویر جلد کتاب اردوگاه عنبر

کتاب اردوگاه عنبر

معرفی کتاب اردوگاه عنبر

«اردوگاه عنبر» خاطراتی از سه آزاده جنگ تحمیلی به نام‌های حسین فرهنگ اصلاحی، مهدی گلاب و غلامحسین کهن است: «آفتاب غروب می‌کرد که به هوش آمدم. آن غروب چقدر برایم حزن‌انگیز بود! به دوروبرم نگاهی انداختم. دو شهید پهلویم خفته بودند. آن‌ها چقدر آرام بودند و من چقدر ناآرام. دستم تا مچ خونی بود. گلویم به‌سختی می‌سوخت و تشنگی کلافه‌ام کرده بود. قمقمه‌ام خالی بود. با زحمت و مشقت، قمقمهٔ شهید بغل‌دستم را باز کردم و آب داغ و گرم آن را سرکشیدم. اضافهٔ آب را روی سر و صورتم ریختم. از گلویم هنوز خون می‌رفت. احساس ضعف می‌کردم. از کوله‌ام دانه‌ای خرما برداشتم و خوردم، ولی اشتهایی برای غذا خوردن نداشتم. زبانم مثل یک تکه تخته، در دهانم خشک و بی‌حس افتاده بود. عطش به‌شدت آزارم می‌داد. یک‌بار دیگر به دوروبرم سرک کشیدم. چند شهید آن سوتر افتاده بودند و چند تانک عراقی هنوز در حال سوختن بودند.»
رهگذرِ دنیا
۱۴۰۲/۰۳/۲۱

جالب بود تا حالا خاطرات زیارت رفتن اسرا رو نخونده بودم! کلا خوندن خاطرات اسرا همیشه تازگی‌های خودشو داره هر دفعه چیزای جدیدی فهمیدم... یکیش روحیه‌ی عجیب مقاومته اسراست که هیچوقت تکراری نمیشه و آدمو به تحسین وا میداره. تقریظ: «تدوین

- بیشتر
دنیای اسارت، دنیای تاریکی‌هاست و به ندرت نوری در آن دیده می‌شود. نور و امید، کالای کمیاب اسارت است و یأس و درد و سختی، همیشه در زیر پای اسیران می‌لولند. و عشق به اباعبدالله (ع) کافی است تو را از خود بیخود و عاشقت کند و روانهٔ کوی و دیارش نماید. اما وقتی درهای اسارت به رویت بسته شوند و اسارت هم به خاطر آرزوی زیارت باشد آن وقت چه می‌کنی؟
رهگذرِ دنیا
بچه‌های گروه‌های قبل به محض پیاده شدن از اتوبوس‌ها، زمین مقابل حرم را بوسیده و در داخل صحن روی زانو و بعد سینه‌خیز به سوی ضریح مولا رفته بودند. بوسیدن زمین مقابل صحن اباعبدالله، مردم نظاره‌گر را منقلب کرده بود.
رهگذرِ دنیا
بچه‌ها همچون تشنه‌ای که آب را بوییده و بر عطششان افزوده شده باشد، با زور و هول از حرم بیرون رانده شدند. کبوتران حرم دسته‌جمعی بر فراز آسمان و بالای سر عاشقان پرواز می‌کردند. انگار شهیدان و ملائک بودند که به زیارت آقا و دوستانشان آمده بودند. یاد کبوتر، بچه‌ها را به یاد پرواز و آزادی می‌انداخت؛ آزادی و حرّیت. بچه‌ها تکه‌های نان خشک را که برای مواقع گرسنگی در جیب‌هایشان گذاشته بودند، درآوردند و خرد کردند و بر روی زمین پاشیدند تا کبوترها گرسنه نمانند.
رهگذرِ دنیا
ـ باورکردنی نیست! امروز صبح احساس کردم که چیزی در گوشم گیر کرده. داشت اذیتم می‌کرد. انگشتم را که داخل گوشم بردم با جسم سختی مواجه شدم. با زحمت زیاد آن را بیرون کشیدم. با تعجب دیدم که یک تیر است؛ تیر کلاشینکف! الان خیلی خوب می‌شنوم و سرم هم دیگر درد نمی‌کند. ـ تیر کو؟ ببینم، موقع بیرون کشیدن تیر از سرت خون نیامد؟ ـ نه. اصلاً نه خون آمد، نه درد گرفت. معجزه شده بود. تیری بعد از شش سال جاخوش کردن در سر، حالا از گوش، و بدون خونریزی و حتی بدون پاره شدن پردهٔ گوش بیرون آمده بود. مشیت خدا این بود که به اتاق عمل برده و برگردانده شود و بعد با قدرت خداوندی گلوله بیرون بیاید.
رهگذرِ دنیا
گزارش یک بازجویی
مرتضی بشیری
نبرد در الوک
محمود جوانبخت
زندان الرشید؛ خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه سردار علی اصغر گرجی زاده
محمدمهدی بهداروند
توفان سرخ؛ خاطرات سرهنگ عراقی عبدالعظیم الشکرچی
عبدالعظیم الشکرچی
عبور از آخرین خاکریز (خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن)
احمد عبدالرحمن
زندانی فاو؛ خاطرات گروهبان دوم عراقی عماد جبار زعلان الکنعانی
عماد جبار زعلان کنعانی
شناسایی : ‌‫زندگینامه و خاطراتی از ۴۰ سردار شهید اطلاعات عملیات
گروه نویسندگان
هم مرز با آتش
حمید قبادی
جهنم تکریت؛ خاطرات سرگرد آزاده مجتبی جعفری
مجتبی جعفری
دسته یک؛ بازروایی خاطرات شب عملیات
اصغر کاظمی
راز دوران پرالتهاب؛ خاطرات سروان عراقی ثامر حمود الخالصی
ثامر حمود الخالصی
سنگ‌ریزه‌هایی که شمارش نشدند (خاطرات سرتیپ قیس صبیح الزیدی)
فاطیما فاطری
جاده‌های سربی؛ خاطرات سردار سرلشگر شهید دکترحاج احمد سوداگر
محمدمهدی بهداروند
شب‌های بی‌مهتاب: خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی سرهنگ شهاب‌الدین شهبازی
محسن کاظمی
کولج
شاهرخ ساسانی
مرد ابرپوش
حمید نوایی لواسانی
ناگفته های جنگ
احمد دهقان
آتش به اختیار
حجت ایروانی

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۵۰%
تومان