
کتاب هوشمند پردردسر
معرفی کتاب هوشمند پردردسر
کتاب هوشمند پردردسر، نوشته فاطمه فیروزی نیا، از سوی نشر خانه داستان چوک منتشر شده است. این مجموعهی داستانی با نگاهی به مسائل روانشناختی و جامعهشناختی، مخاطب را به دنیای شخصیتهایی با دغدغهها و موقعیتهای گوناگون میبرد. هر داستان کتاب، فضایی متفاوت و گاه تأملبرانگیز را خلق میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب هوشمند پردردسر
کتاب هوشمند پردردسر (مجموعه داستان) مجموعهای از داستانهای کوتاه را دربرمیگیرد که هرکدام دنیایی مستقل و شخصیتهایی ویژه دارند. نویسندهی کتاب، فاطمه فیروزینیا، در این اثر تلاش کرده است با نگاهی موشکافانه به روابط انسانی، تنهایی، فقر، عشق، خاطرات و تأثیرات گذشته بر زندگی انسانها بپردازد. داستانها از زاویهدیدهای متنوعی روایت میشوند؛ گاهی از زبان یک نقاش تنها، گاهی از نگاه یک پرنده در قفس و گاهی از دل خاطرات معلمی که با خاطرات گذشتهی خود دستوپنجه نرم میکند. داستانهای کتاب، ترکیبی از واقعیتهای تلخ و لحظات امیدبخش هستند و هر داستان، تصویری از بخشی از جامعه یا روان انسان را به نمایش میگذارد. این مجموعه، با بهرهگیری از عناصر زندگی روزمره، خواننده را به تماشای زندگی از زاویهای متفاوت دعوت میکند.
خلاصه کتاب هوشمند پردردسر
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
هر داستان این کتاب با موقعیتی خاص آغاز میشود و شخصیتهای آن درگیر چالشهایی میشوند که گاه ساده و گاه پیچیده هستند. برای نمونه، در داستان آخرین تابلو، نقاشی تنها و سالخورده پس از سالها تلاش برای درمان همسرش، اکنون با فقر و تنهایی دستوپنجه نرم میکند. او تابلوهایش را برای گذران زندگی میفروشد و در این مسیر با آدمهایی از طبقات مختلف روبهرو میشود؛ از کودکی که آرزوی گرما دارد تا زنی بیخانمان که سرپناهی میجوید. این داستان نشان میدهد که چگونه عشق، فداکاری و ازخودگذشتگی میتواند انسان را به مرزهای تازهای از رنج و امید برساند. در داستان شکارچی، روایت از زاویهدید حیوانات جنگل بیان میشود و چرخهی بیرحمانهی بقا و شکار را به تصویر میکشد. داستان ضربدر از زبان یک فنچ روایت میشود که پس از جدایی از جفتش، به خانهای جدید منتقل شده و با تنهایی و تغییر محیط روبهرو میشود.
این داستانها، با انتخاب زاویهدیدهای متنوع، به مفاهیمی مانند دلبستگی، فقدان و سازگاری با شرایط تازه میپردازند. در داستان فوت تلفنی، معلمی بازنشسته با مزاحم تلفنیای روبهرو میشود که شبها فقط فوت میکند. این تماسها، معلم را به مرور خاطرات و اشتباهات گذشتهاش وامیدارد؛ از دانشآموزانی که به آنها بیتوجهی کرده تا کسانی که بهخاطر شرایط زندگیشان آسیب دیدهاند. داستان بهتدریج پرده از راز مزاحم تلفنی برمیدارد و نشان میدهد که چگونه گذشته میتواند تا سالها بر زندگی انسان سایه بیندازد. در داستانهای دیگر، مانند هادی، همایون و مادر مدرن، روابط خانوادگی، دغدغههای نسلها و تفاوت نگاهها به زندگی و آینده بررسی میشود. مجموعهی حاضر با روایتهایی کوتاه و متنوع، تصویری چندبعدی از جامعه و روان انسان ارائه میدهد و خواننده را به تأمل دربارهی انتخابها، پیامدها و معنای زندگی دعوت میکند.
چرا باید کتاب هوشمند پردردسر را بخوانیم؟
این اثر با روایت داستانهایی کوتاه و متنوع، فرصت مواجهه با موقعیتهای گوناگون را فراهم میکند. هر داستان، زاویهدیدی تازه به مسائل روزمره و دغدغههای عمیق انسانی دارد؛ از تنهایی و فقر گرفته تا خاطرات تلخ و شیرین، عشق، فقدان و امید. فاطمه فیروزینیا با انتخاب شخصیتهایی از طبقات و موقعیتهای مختلف، امکان همذاتپنداری و درک بهتر پیچیدگیهای زندگی را به خواننده میدهد؛ همچنین استفاده از زاویهدیدهای غیرمعمول، مانند روایت از زبان حیوانات یا اشیا، به داستانها رنگوبویی متفاوت بخشیده است. مطالعهی این مجموعه، فرصتی برای تأمل در روابط انسانی و تأثیر گذشته بر حال فراهم میکند و ذهن مخاطب را به چالش میکشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهی این اثر برای علاقهمندان داستانهای کوتاه و کسانی که دغدغههای اجتماعی و روانشناختی دارند، مناسب است. این کتاب به کسانی که دوست دارند از زاویهای تازه با مسائل روزمره و پیچیدگیهای روابط انسانی آشنا شوند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب هوشمند پردردسر
«با همان حال، آرامآرام به طرف میز گرد و کوچکی رفتم که در گوشهٔ خانه کز کرده بود. هنوز یک تکه نان از شب گذشته باقی مانده بود. با خوشحالی آن را برداشتم و در دهان گذاشتم؛ ولی مثل سنگ، سفت شده بود. قهوهٔ باقیماندهٔ شب قبل را سرکشیدم تا آن تکه نان، به راحتی از گلویم پایین رود و بعد مثل هر روز، مقداری خرده نان هم در مسیر راه مورچهها قرار دادم تا مانند من دغدغهٔ یک لقمه غذا نداشته باشند. وقتی سرم را بلند کردم، چهرهٔ همسرم ماریا را دیدم که با آبی چشمانش، به من خیره شده بود. نزدیکتر رفتم و بر موهای طلاییرنگ و سرخی صورتش، دست کشیدم و به چشمانش زل زدم. همیشه در این لحظات، آرام اسمم را زبان میآورد و میگفت: «مارتین عزیزم.» و بعد مرا چون طفلی به آغوش میکشید. شنیدن صدایش، آرزویی بیش نبود.»
حجم
۶۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۶۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
