کتاب روشن تر از رویا

کتاب روشن‌ تر از رویا نوشته زهرا شعبانی زعیم که توسط نشر رزا منتشر شده، داستانی کوتاه و نوجوانانه است که با رویکردی واقع‌گرایانه و نگاهی انسانی، به مسائل روز می‌پردازد. این اثر با محوریت زندگی نوجوانی ایرانی و پیوند او با کودکان سرزمین‌های جنگ‌زده، دغدغه‌های اجتماعی و انسانی را در قالب روایتی داستانی به تصویر می‌کشد. نسخه‌ی الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب روشن تر از رویا

کتاب روشن‌تر از رؤیا، اثری است که در قالب داستانی برای نوجوانان نوشته شده و فضای آن میان واقعیت و خیال در نوسان است. کتاب در سال ۱۴۰۴ منتشر شده و زهرا شعبانی زعیم با انتخاب شخصیت‌های نوجوان، تلاش می‌کند تجربه‌های زیسته‌ی کودکان و نوجوانان در مواجهه با اخبار و واقعیت‌های تلخ جنگ را به تصویر بکشد. داستان از زندگی روزمره‌ی یک نوجوان ایرانی آغاز می‌شود و با حادثه‌ای ناگهانی، او را به دنیایی دیگر و مواجهه با کودکان فلسطینی می‌برد. این روایت، مرز میان زندگی امن و روزمره و دنیای پرآشوب جنگ را به چالش می‌کشد و به‌نوعی همدلی و هم‌دردی میان کودکان دو سرزمین را به نمایش می‌گذارد. نویسنده در خلال داستان، به موضوعاتی چون خانواده، دوستی، ازدست‌دادن و امیدواری می‌پردازد و با بهره‌گیری از عناصر واقع‌گرایانه و خیال‌پردازانه، تصویری از تأثیرات جنگ بر کودکان ارائه می‌دهد. فضای کتاب، هم‌زمان با روایت داستانی، به مسائل اجتماعی و انسانی روز نیز اشاره دارد و تلاش می‌کند نوجوانان را با دغدغه‌های جهانی آشنا کند.

خلاصه داستان روشن تر از رویا

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند! 

داستان روشن‌تر از رؤیا با زندگی روزمره‌ی طاها، نوجوانی ایرانی، آغاز می‌شود که پس از یک روز مدرسه و بازی فوتبال، در خانه با خانواده‌اش به تماشای اخبار جنگ در غزه می‌نشیند. تأثیر این تصاویر بر مادر و طاها، زمینه‌ساز دغدغه‌های ذهنی او می‌شود. حادثه‌ای ناگهانی، یعنی تصادف طاها هنگام عبور از خیابان، او را به دنیایی دیگر می‌برد؛ جایی میان خواب و بیداری، واقعیت و خیال. طاها خود را در سرزمینی جنگ‌زده می‌یابد و با دختری به نام آلا آشنا می‌شود که خانواده‌اش را در بمباران از دست داده است. او به خانه‌ی آلا دعوت می‌شود و با خانواده و دوستانش آشنا می‌شود؛ کودکانی که با وجود ویرانی و اندوه، تلاش می‌کنند شادی‌های کوچک خود را حفظ کنند. 

طاها در این دنیای تازه، با رنج‌ها و امیدهای کودکان فلسطینی روبه‌رو می‌شود و از زبان آن‌ها درباره‌ی جنگ، آوارگی و آرزوی بازگشت به خانه می‌شنود. او در جشن تولد آلا شرکت می‌کند و شاهد تلاش خانواده برای ساختن لحظاتی شاد در دل ویرانی است. ناگهان انفجاری رخ می‌دهد و همه‌چیز در هم می‌ریزد. طاها بار دیگر میان مرز مرگ و زندگی قرار می‌گیرد و سرانجام در بیمارستان، در کنار مادرش به هوش می‌آید. تجربه‌ی او از این سفر ذهنی، تأثیر عمیقی بر نگاهش به جهان و اخبار پیرامون می‌گذارد و او را به همدلی با کودکان سرزمین‌های جنگ‌زده می‌رساند.

چرا باید کتاب روشن تر از رویا را خواند؟

کتاب روشن‌تر از رؤیا با روایت داستانی ساده و ملموس، نوجوانان را با واقعیت‌های تلخ جنگ و تأثیر آن بر زندگی کودکان آشنا می‌کند. روشن‌تر از رؤیا فرصتی فراهم می‌کند تا مخاطب از زاویه‌ی نگاه یک نوجوان ایرانی، با رنج‌ها و امیدهای کودکان فلسطینی همراه شود و معنای همدلی و انسانیت را درک کند. داستان، مرز میان خیال و واقعیت را به چالش می‌کشد و نشان می‌دهد چگونه تجربه‌های ذهنی می‌تواند نگرش فرد را نسبت به جهان پیرامونش تغییر دهد. این اثر، بستری برای گفت‌وگو درباره‌ی صلح، دوستی و مسئولیت‌پذیری اجتماعی فراهم می‌کند.

خواندن کتاب روشن تر از رویا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای نوجوانان و جوانانی مناسب است که به داستان‌هایی با مضامین اجتماعی، انسانی و دغدغه‌های روز علاقه دارند؛ همچنین برای کسانی که می‌خواهند با تأثیرات جنگ بر کودکان و اهمیت همدلی و صلح آشنا شوند، گزینه‌ی مناسبی است.

بخشی از کتاب روشن تر از رویا

«طاها به مادر نگاه کرد. مثل همیشه ابری از اندوه چهره مهربان مادر را پوشانده بود. طاها دوباره به صفحه تلویزیون خیره شد. دوربین روی صورت دخترکی معصوم و زخمی که در گوشه‌ای تنها و بی‌پناه نشسته بود، زوم شد. خبرنگار از دخترک سوال می‌پرسید و او با بغض جواب می‌داد. هر دو به زبان عربی صحبت می‌کردند و ترجمه صحبت‌هایشان به صورت زیرنویس در پایین صفحه تلویزیون نمایش داده می‌شد. خبرنگار پرسید: اسم تو چیست؟ و دختر جواب داد: من آلاء هستم. خبرنگار پرسید: آلاء تو چند سال داری؟ امروز وارد ۷ سالگی شدم، امروز روز تولد من بود... غم در چهرهٔ معصومش موج می‌زد. خبرنگار پرسید: چه اتفاقی برایت افتاده؟ آلاء سرش را پایین انداخت و با بغض گفت: خانواده‌ام را از دست دادم... به خانه ما موشک زدند... همه خانواده‌ام را کشتند امروز روز تولد من بود...»