کتاب مغازه خواروبارفروشی آسمان و زمین

کتاب الکترونیکی مغازه خواروبارفروشی آسمان و زمین نوشتۀ جیمز مک براید و ترجمۀ مریم طیورپرواز است و انتشارات راوشید آن را منتشر کرده است. کتاب مغازه خواروبارفروشی آسمان و زمین، رمانی جذاب و هوشمندانه است که دل را می‌شکند و آن را شفا می‌دهد.

درباره کتاب مغازه خواروبارفروشی آسمان و زمین

رمان یکی از راه‌های انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سال‌ها نویسندگان در داستانشان بازگو کرده‌اند.

داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در کتاب مغازه خواروبارفروشی آسمان و زمین با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است. کتاب مغازه خواروبارفروشی آسمان و زمین، رمانی پرنشاط و یادآور عشق است که همۀ ما به آن نیاز داریم و همۀ ما شایسته آن هستیم. رمانی که پلی می‌زند بر روی هر تفاوتی که می‌خواهد میان ما فاصله بیندازد.

خواندن کتاب مغازه خواروبارفروشی آسمان و زمین را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای علاقه‌مندان به رمان‌های خارجی با موضوعات اجتماعی مناسب است.

بخشی از کتاب مغازه خواروبارفروشی آسمان و زمین

«چهل و هفت سال قبل از اینکه کارگران ساختمانی اسکلت را در ته چاه کشاورزی بالاي تپۀ چیکن هیل در پاتستاون پنسیلوانیا پیداکنند، موشه لادلاو، استاد تئاتر، خواب حضرت موسی را دیده بود. اواین خواب را در یک صبح دوشنبه ماه فوریه دید؛ وقتی در تماشاخانۀ تمام آمریکایی‌اش در خیابان اصلی هنگام چرتش برده بود. وب و گروه دوازده نفرۀ خروشانش جمع‌وجور کردن ریخت‌وپاش برنامۀ شب قبل چیک وب بزرگترین رویداد موسیقی بود که موشه درکل زندگی‌اش شاهد آن بود. البته به جز آن آخر هفته‌ای که دو ماه موسیقی کلزمر را از کلیولند برای ، نابغۀ درخشان اما با خلق و خوی ییدیش قبل از آن توانست میکی کاتز نواختن در برنامۀ سرگرمی و شادی خانوادگی ییدیش در تماشاخانۀ تمام آمریکایی‌اش متقاعد کند. این برای خودش چیزی بود. کاتز، جادوگر جوان کلارینت و گروه هفت نفره‌ای که به‌تازگی تشکیل داده بود، شهامت به خرج دادند و به فضل پروردگار توانستند زیر بوران خشمگین ماه دسامبر که سی و پنج سانتیمتر روی کوه‌های شرقی پنسیلوانیا نشسته بود خودشان را به کنسرت برساندند...»