کتاب جراح

کتاب جراح نوشتهٔ لزلی ولف با ترجمهٔ صبا میرزاخانی توسط نشر افرا منتشر شده است. این رمان معمایی هیجان‌انگیز به بررسی داستانی پر از راز و تعلیق دربارهٔ جراحی معتمد و گرفتار در ماجرایی پیچیده می‌پردازد که زندگی شخصی و حرفه‌ای‌اش را به چالش می‌کشد.

درباره کتاب جراح

کتاب جراح، داستان دکتری به‌ظاهر موفق و محترم است که زندگی‌اش در اثر وقایعی ناگهانی دچار بحران می‌شود. او که یک جراح حرفه‌ای است و در میان همکاران و بیماران به اعتماد و احترام شناخته می‌شود، با ماجرایی غیرمنتظره روبه‌رو می‌شود که او را وارد دنیای تاریکی از اتهام‌ها، رازها و حقایق پنهان می‌کند. شخصیت اصلی داستان باید بین اخلاق حرفه‌ای و تلاش برای محافظت از زندگی و اعتبار خود تصمیم بگیرد، در حالی که گذشته‌اش نیز در این میان نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا می‌کند.

این اثر با سبک روان و پرکشش نویسنده، به کاوش در روان‌شناسی شخصیت‌ها، انگیزه‌های انسانی، و تاثیر گذشته بر آینده می‌پردازد. ولف در این کتاب با تلفیق مهارت‌های نویسندگی در ژانر معمایی و روان‌شناسی، اثری خلق کرده است که خوانندگان را تا پایان درگیر خود می‌کند.

لزلی ولف نویسنده آمریکایی، بیشتر برای نوشتن رمان‌های معمایی و هیجان‌انگیز شناخته شده است. آثار او به دلیل شخصیت‌پردازی‌های پیچیده و روایت‌های پرکشش مورد توجه قرار گرفته‌اند. او با مهارت در خلق داستان‌هایی که خواننده را درگیر می‌کند، توانسته جایگاه خاصی در میان علاقه‌مندان به ژانر معمایی پیدا کند.

کتاب جراح را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای علاقه‌مندان به داستان‌های معمایی، جنایی و روان‌شناختی که به روایت‌هایی با شخصیت‌پردازی عمیق و داستان‌های غیرقابل پیش‌بینی علاقه دارند، مناسب است. همچنین اگر به آثاری با مضمون اخلاق حرفه‌ای و تقابل آن با چالش‌های شخصی علاقه‌مند هستید، این کتاب برای شما جذاب خواهد بود.

بخشی از کتاب جراح

«به لحظهٔ تلخ کنونی بازمی‌گردم، به اطرافم نگاه می‌کنم و سعی می‌کنم آنچه را می‌بینم هضم کنم. چراغ‌های جراحی خاموشند. مدیسون هنوز آنجاست و با نگرانی نگاهم می‌کند. لی چِن روی چهارپایه‌اش نشسته و آماده است تا در صورت نیاز روی پاهایش بپرد. تیم کراسلی کنار پمپ نشسته، کمرش را قوز کرده و سرش پایین است. اگر می‌توانست، احتمالاً پیشانی‌اش را روی دستانش قرار می‌داد، اما همچنان مشغول است و ضدعفونی می‌کند. تا زمانی که آن پمپ می‌چرخد، در حال انجام وظیفه است.

فکرم به جراحی برمی‌گردد. اتاق عمل مثل معمول پر از پچ‌پچ‌های هیجان‌زده بود. ویرجینیا گونزالس۸، پرستاری که تا نیمهٔ قدش لباس جراحی پوشیده بود، در اتاق عمل به این طرف و آن طرف می‌دوید، همهٔ ما را منظم نگه می‌داشت و آنچه را نیاز داشتیم برایمان می‌آورد. از تجربه‌اش دربارهٔ قرار آنلاینش می‌گفت. به‌تازگی طلاق وحشتناکی را پشت سر گذاشته بود. اخیراً به این نتیجه رسیده بود که هنوز هم می‌تواند بیرون برود و با کسی ملاقات کند. این حجم از انعطاف‌پذیری‌اش را تحسین می‌کردم و در خفا امیدوار بودم که ناامیدی‌اش از داشتن فکر زندگی‌ای کاملاً تنها نباشد، اما اولین کسی که در تیندر با او جفت شده بود، مردی بود که به طرز چشمگیری خود را بد معرفی کرده و همهٔ اعضای تیم وقتی جزئیات را با هم به اشتراک می‌گذاشتند، می‌خندیدند. گفته بود مدیر حمل‌ونقل است، درحالی‌که درواقع رانندهٔ کامیون بود. جینی۹ بلافاصله گفته بود هیچ ایرادی ندارد، اما آن مرد هرگز چیزی دربارهٔ نخ دندان کشیدن نشنیده بود و در طول بیست‌وپنج دقیقه رویارویی‌شان لو داده بود که قبلاً عادت داشته هنگامی که در جاده بوده است، افرادی را سوار کند. او با حرکت کوچکی جینی را خاطر جمع کرد.»