دانلود و خرید کتاب عقل سرخ حسن موسوی
تصویر جلد کتاب عقل سرخ

کتاب عقل سرخ

نویسنده:حسن موسوی
انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عقل سرخ

کتاب عقل سرخ رمانی نوشتهٔ حسن موسوی است و نشر روزگار آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب عقل سرخ

عقل سرخ حکایت عاشقی است که از شوق معشوق درکوره عشق، آنقدر می‌سوزد تا از جزئی بودن، مصلحت اندیشی، خام بودن و هر خصوصیت نابالغ دیگر بیرون آمده و بندهای خودحیوانی، خودخواهی و لذت‌جویی را بگسلد. و آنقدر سرخ شود تا به تابش برسد.

داستان که قهرمان آن جوانی روستازاده است و از روستایی در حومه مشهد شروع و در تهران، انگلستان، آمریکا و آفریقای جنوبی ادامه می‌یابد؛ در ژانر رئال روایت می‌شود. 

نویسنده درکنار محور اصلی داستان، تلاش کرده نگاهی کلی‌وگذرا به تاریخ سیاسی اجتماعی ایران و حوادث مهم این کشور از سال هزاروسیصدوچهل‌ودو تا هزاروسیصدونود داشته باشد و همچنین در طول داستان، تلاش کرده با رفتن به زیر پوست جامعه، مشکلات روان‌شناختی و جامعه‌شناختی زمان را به چالش بکشد و درکنار همه این‌ها نیم نگاهی چالشی به خرده فرهنگ‌ها مثل تقدیر، سرنوشت و خرافه پرستی نیز داشته‌ باشد.

قهرمان داستان، به لحاظ روان‌شناختی، شش مرحله آرکی‌تایپی را به ترتیب (معصوم، یتیم، عاشق، جستجوگر، جنگجو و مراقب و حامی) به طور کامل از سر می‌گذراند و در این مسیر که نزدیک به یک قرن به درازا می‌کشد؛ برای رسیدن به معشوق از مال و جاه و جان خود می‌گذرد، هر رنج و مرارتی را در این مسیر با شوق و لذت می‌پذیرد و همه چیز را درجمال معشوق می‌بیند. و برای رسیدن به او، شجاعانه به جنگ هر مشکلی، هرچقدر بزرگ می‌رود. برای حلول در وجود معشوق، ذره ذره آب شدن خودش را می‌بیند و از این ذوب شدن لذت می‌برد. و در مرحله حامی، هرآنچه که از او برمی‌آید؛ برای حمایت همراهانش انجام می‌دهد. و همین حمایت باعث حمایت جمعی از خود او می‌شود. و سرانجام بعد از چرخشی عظیم به دشت مشهد برمی‌گردد و در آیینه جمال یار گم می‌شود.

رمان یکی از راه‌های انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سال‌ها نویسندگان در داستانشان بازگو کرده‌اند.

داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

خواندن کتاب عقل سرخ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب عقل سرخ

«خورشید یک تیغ برسر و صورتش می‌تابید! دشت تمامی نداشت! پاهای لاغر و بلندش پشت هم می‌افتادند! یک نگاهش پشت سر و یک نگاهش به جلو؛ می‌دوید! خط خیسی‌عرق روی پیراهنش، از پشت شانه‌هایش به‌کمرش، و از روی سینه‌اش، تا نزدیک کمربندش رسیده بود! زبانش پی‌درپی روی لبانش می‌چرخید! نفس‌زنان؛ به سمت راستش نگاه کرد؛ چیزی جز چند درخت در دور دست دیده نمی‌شد!" باورش نمی‌شد اونجوری بزنمش!" با آرنج، عرق پیشانیش را خشک کرد و به عقب نگاه کرد. فاصله شان کمتر شده بود! متمایل به جلو شد و سرعتش را بیشتر کرد؛ که سنگی مانع شد و محکم زمین خورد!" آخ!" صورتش درهم و کبود شد! زانوی چپش را با هردو دستش گرفت. پیشانیش را روی زانویش گذاشت و دندان‌هایش را محکم به هم فشرد! به سختی بلند شد و لنگان لنگان، به سمت تپه‌های روبرو، شروع به دویدن کرد." یکی نیست بهت بگه تو سر پیاز بودی یا ته پیاز که اینجوری خودتو تو هچل انداختی!" هر بارکه پای چپش به زمین می‌رسید؛ چهره‌اش درهم می‌شد و دندان‌هایش را به هم می‌فشرد. و هربار که پشت سرش را نگاه می‌کرد؛ آن چهارنفر نزدیک‌تر شده بودند! به اطراف نگاه کرد؛" تا ابد که نمی‌تونی بدوی؟ واستا، باداباد، یا میزنی یا می‌خوری! نه برو، حریف چهارنفرشون نمیشی!" همچنان لنگ‌لنگان می‌دوید...

یکی از آن چهارنفر که قد بلند و چهارشانه بود و جلو بقیه می‌دوید؛ ضامن چاقوی توی دستش را آزاد کرد و رو به بقیه داد زد:

"رمضون، صادق، غلام، سریعتر، چیزی نمونده، هم می‌لنگه و هم اینکه تواین منطقه غریبه و جایی رو بلد نیست! داره بی‌هدف میدوه! یاالله، داریم بهش می‌رسیم..."

نفر دوم که کوتاه و تو پُر بود؛ ضمن بلند کردن سرقدم هایش، با پشت دست، عرق پیشانیش را پاک کرد، دندان‌هایش را به هم فشرد، قمه را ازکمرش کشید و نفس زنان، غرید:

" پدرسگ، یه ساعته مارو دنبال خودش می‌کشونه! خدا شاهده، بهش برسم؛ تکه تکش می‌کنم!"»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۱۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۷۶۲ صفحه

حجم

۷۱۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۷۶۲ صفحه

قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
تومان