کتاب بازینامه دادرسان
معرفی کتاب بازینامه دادرسان
کتاب بازینامه دادرسان نوشتهٔ امیر سیدمحمودی است. انتشارات آفرینش مهر این نمایشنامهٔ ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب بازینامه دادرسان
کتاب بازینامه دادرسان حاوی یک نمایشنامهٔ ایرانی به قلم امیر سیدمحمودی است. این نمایشنامه در ۶ صحنه نوشته شده است. قصه از میدانی در شهر که عدهای ولگرد و ژندهپوش در آن حضور دارند، آغاز میشود. «گدا»، «صحاف»، «استاد»، «دادرس اول»، «سرکردهٔ غارتیان» و «چند نفر غارتی» تعدادی از شخصیتهای این اثر نمایشی هستند. این نمایشنامه حالوهوایی ایرانی دارد و زبان آن مانند پارسی کهن است.
خواندن کتاب بازینامه دادرسان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی ایران و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بازینامه دادرسان
«{صحنه پنجم}
بازیگران: شرممان باد، به زمینی میزیم که غارتی دوست، برادر، همنوع را چپاول میکند و ما دهان فرو بستهایم، مشتها را نه بر دهان که به گدایی پر زر کردهایم، میخوریم و میآشامیم بی خبر از دیگران... آن که مهرگان، پست و خوار، اشک در دیده، زن و فرزند را مینگرد که امیدش را از همه امسشاسپندان بریده زیرا که در غفلت کامجوئیها و کژیها ما را، شما را، تو را و همه نوع بشر را اهریمنان استیلا دادهاند.. جهاندار بزرگ چنین نخواسته بود که هست، این هستی خفت بار را ما راقم بودیم و بایسته است که خود را به رهانیم که یزدان در زمین اراده شما را میطلبد تا فزونی دهد، هر چه خواهد شد همین جا روی زمین از من و تو ساخته میشود، هر گز به آسمان منگر
(غارتیان وارد میشوند)
سرکرده غارتیان: چه شده آهنگر، صدایت هفت آسمان را برداشته
آهنگر: حقوقی از همره من ضایع شده از همره تو حقوقی ضایع شده و تو فریاد میکنی؟
آهنگر: آری، مرا به دادرسی خوانده
سرکرده: تو که دادرس نیستی، آهنگری
آهنگر: دادرسان شهامت این دادرسی را نداستند
سر کرده: که اینطور، بگوئید چه حقی ضایع شده تا حکم شود به او باز گردانده شود
آهنگر: زمینش را ربوده اند
سرکرده: چه کسی این کار را کرده؟
آهنگر: غارتیان
سرکرده: غارتیان، آهنگر تو نیز همچون جامه دریدگان این اقلیم ما را غارتی میخوانی، با آنان همراه شدی
آهنگر: آنان در خلوت خودشان میگویند و من رو در رو
سرکرده: سرت روی تنت سنگینی میکند
آهنگر: اگر با من نباشد آری
سرکرده: به رمز و راز سخن میگویی
آهنگر: اگر تو مهر بورزی و اهریمنان را از خود دورسازی و به رنجبران و بیچارگان یاری رسانی آن سان تو دیگر خودت نیستی و اگر اینها که نفیشان کردم بکنی تو خودت هستی، سرکرده پلیدان و غارتیان، من هم از این قاعده مثتثنی نیستم، اگر پایم بیچارهای را لگد کند آن را با شمشیر به دونیم میکنم و اگر دستم به نا حق درون انبان مرد میشود آن را از ریشه میسوزانم و اگر در سرم اندیشه پلیدی گرد آید آن را به سندان آهنگریم میکوبم تا خورد شود، این منم آهنگر
سرکرده: کنون من خود نیستم، آن گونه که تو گفتی...آهنگر جز تو چند مرد دیگرست که خواستار آن باشند که شکایت این نگونبخت در محضر ما عنوان شود، هر کس رضایت دارد بگوید....... میبینی جز تو و همره دروغگویت کسی خواهان نیست
{بانویی در لباس مردان، با صلابت وارد می شود}
بانو: من هستم»
حجم
۱۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۱۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه