دانلود و خرید کتاب بچه ها در جشن تولد ترومن کاپوتی ترجمه مرضیه خسروی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب بچه ها در جشن تولد

«بچه‌ها در جشن تولد» دربردارنده ۳ داستان کوتاه از ترومن کاپوتی(۱۹۸۴-۱۹۲۴)، نویسنده نوگرای آمریکایی است. این داستانها زبانی ساده دارند و روابط انسانی نهفته در میان شخصیت‌ها که همه در دوران کودکی و نوجوانی هستند در آنها نمودی برجسته دارند. در این کتاب، داستان مانند خاطره‌یی از روزهای گذشته بیان می‌شود؛ روزهایی که حالا دور می‌نمایند، چنان دور که چون دیگر نمی‌توان به آن دست یافت، حالتی افسانه‌یی به‌خود می‌گیرد و این همان نکته‌یی است که کاپوتی سعی بر آن دارد به ما بفهماند: هنوز هم می‌توان انسان بود، هنوز هم می‌توان زیبا بود. در بریده‌ای از داستان «بچه‌ها در جشن تولد» می‌خوانیم: «در حیاط جلویی پراکنده شده بودیم و درحال خوردن بستنی میوه‌یی و کیک شکلاتی بودیم، که اتوبوس با سرعت زیادی وارد پیچ ددمن شد. از آن تابستان‌هایی بود که حتا یک قطره‌ی باران هم نباریده بود. خشکی زنگ‌زده‌یی روی همه‌چیز را پوشانده بود. بعضی وقت‌ها که اتومبیلی از جاده می‌گذشت، گردوخاک بلندشده یک‌ساعت یا حتا بیش‌تر در هوا باقی می‌ماند. خاله ال می‌گفت اگر بزرگراه را به‌زودی آسفالت نکنند، قصد دارد که به پایین ساحل نقل مکان کند. مدت‌ها بود که این حرف را می‌زد. به‌هرحال، ما در حیاط نشسته بودیم و بستنی‌های میوه‌یی‌مان درحال آب‌شدن در بشقاب‌های‌مان بود، که ناگهان - و دقیقا همان زمانی که آرزو می‌کردیم اتفاقی بیفتد- این اتفاق افتاد: خارج از گردوخاک قرمز جاده، دوشیزه بابیت ظاهر شد. دختر کوچولویی استوار در لباس بلند لیمویی‌رنگ مهمانی. او با گستاخی و درحالی‌که یک دست‌اش به کمرش بود و دست دیگرش چتری را که شبیه دختری ترشیده بود، حمل می‌کرد، جلوتر راه می‌رفت. مادرش، دو چمدان چوبی که گرامافونی به یکی از آن‌ها گره زده شده بود را به سختی در پشت سر می‌کشید. او زنی لاغر، موبلند با چشم‌هایی ساکت و خنده‌یی حریص بود.»

نظرات کاربران

نازبانو
۱۳۹۷/۰۴/۱۳

متاسفانه نظرمو جلب نکرد ،فقط یکی از داستاناش جالب بود ،ترجمه هم عالی فیلم سینمایی زندگینامه نویسنده حتما ببینید جالبه

کاوه
۱۳۹۵/۰۷/۲۵

کتاب خوبیه.یه داستانش درباره یه معلمه که دانش آموزاش رو برای مهمونی به خونه اش دعوت می کنه...

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲)
هنوز هم می‌توان انسان بود، هنوز هم می‌توان زیبا بود.
آیدا
او زیر درخت ایستاد و گریست و با لبه‌ی دامن‌اش اشک‌هایش را پاک کرد. «من ازت متنفر نیستم پسرم... اگه عاشق‌ات نبودم، کتک‌ات نمی‌زدم.»
نازبانو

حجم

۶۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۶۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان