دانلود و خرید کتاب معجزه عشق محمد خوشنویس راد
تصویر جلد کتاب معجزه عشق

کتاب معجزه عشق

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب معجزه عشق

کتاب معجزه عشق نوشتهٔ محمد خوشنویس راد است. این کتاب داستان مردم در دورهٔ جنگ تحمیلی است که رنج و عشق و درد را توأمان تجربه می‌کردند.

درباره کتاب معجزه عشق

این کتاب رخدادهای انقلاب و جنگ تحمیلی ایران و جان‌فشانی‌های مردان و زنان این سرزمین از هر جناح و قومیت و مذهب را به تصویر می‌کشد. این وقایع تاریخی در قالب یک داستان و ماجرای عاشقانه درآمده است. خیلی از مردم خود را در متن این رویدادها دیده و آن‌ها را تجربه کرده‌اند.

خواندن کتاب معجزه عشق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب معجزه عشق

«آﻓﺘﺎب ﻧﯿﻤﺮوزی ﭼﻬﺎرم ﻧﻮاﻣﺒﺮ ۱۹۷۴ ﭘﺮﺗﻮ رﺧﺸﺎن ﺧﻮد را ﺑــﺮ راﯾــﻦ ﻣﻰاﻓﺸﺎﻧﺪ و ﺑﺎزﺗﺎب ﻧﻮر ﺧﻮرﺷﯿﺪ، ﭼﺸﻤﺎن ﺳﺎﮐﻨﺎن ﺷﻬﺮ ﻣﺎﯾﻨﺲ را ﮐﻪ در ﮐﻨﺎر رود ﻣﻰزﯾﺴﺘﻨﺪ، ﻧﻮازش ﻣــﻰداد. ﺟﻤﻌــﻪ ﺑــﻮد و ﻧﻮﯾــﺪﺑﺨﺶ دو روز آراﻣﺶ و ﻓﺮاﻏــﺖ از ﮐﻮﺷــﺶ و ﺗــﻼش. ﻫﻤﺎﻧﻨــﺪ دﯾﮕــﺮ ﺑﻌــﺪازﻇﻬﺮﻫﺎی ﺟﻤﻌﻪ، ﮐﻼسﻫﺎی داﻧﺸﮑﺪه ﺗﻌﻄﯿﻞ و ﺗﺎ ﺻﺒﺢ روز دوﺷﻨﺒﻪ ﺑﻌــﺪ ﮐﻼﺳــﻰ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻧﻤﻰﺷﺪ و داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻧﯿﻤﻪ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﺑﻮد، ﻣﮕﺮ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ داﻧﺸﮕﺎه ﮐﻪ ﺑﻪ روی داﻧﺸﺠﻮﯾﺎن و اﺳﺘﺎدان ﮔﺸﻮده ﻣﻰﻣﺎﻧﺪ. ﺳﻬﺮاب ﺑﻠﻨﺪﻗﺎﻣﺖ و ﺧﻮشﺳﯿﻤﺎ ﺑﺎ ﻣﻮﻫﺎی اﻧﺒﻮه ﺳﯿﺎه و اﺑﺮوان ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ و ﭼﺸﻤﺎن ﻗﻬﻮه‌ای ﮐﻪ ﻣﮋهﻫﺎی ﺑﻠﻨﺪ آنﻫﺎ را ﺳﺎﯾﻪﺑﺎﻧﻰ ﻣﻰﮐﺮد و ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺎن ﻗﺼﻪﻫﺎی ﻫﺰار و ﯾﮏ ﺷﺐ را در ﺧﺎﻃﺮ زﻧﺪه ﻣــﯽﮔﺮداﻧــﺪ، ﺳــﺮﺧﻮش و ﭘﺮﻧﺸﺎط ﮔﺎمزﻧﺎن از داﻧﺸﮑﺪه ﭘﺰﺷﮑﻰ ﺑﯿﺮون آﻣﺪ و از در اﺻﻠﻰ داﻧﺸــﮕﺎه ﺧﺎرج ﺷﺪ و اﯾﻦ اﻧﺪﯾﺸﻪ را در ﮔﻮﺷﻪ ذﻫــﻦ داﺷــﺖ ﮐــﻪ ﻇــﺮف دو روز آﯾﻨﺪه زﻣﺎﻧﻰ را ﺑﺮای ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ درسﻫﺎی ﻧﺎﺧﻮاﻧﺪه ﺑﮕﺬارد و زﻣﺎﻧﻰ را ﺑﺮای اﺳﺘﺮاﺣﺖ ﺗﺎ ﮐﻤﺒﻮد ﺧﻮاب را ﺟﺒﺮان ﮐﻨﺪ. ﺑﺎ اﯾﻦ اﻧﺪﯾﺸﻪ ﮔﺎمﻫﺎ را ﺷــﺘﺎب ﺑﺨﺸــﯿﺪ و دﻗــﺎﯾﻘﻰ ﺑﻌــﺪ در اﯾﺴــﺘﮕﺎه اﺗﻮﺑﻮس ﺑﻪ اﻧﺘﻈﺎر اﯾﺴﺘﺎد، ﻃﺒﻖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ زﻣﺎن ﺑﻨﺪی ﺷــﺪه، اﺗﻮﺑــﻮس در وﻗــﺖ ﻣﻘﺮر رﺳﯿﺪ و ﺳــهراب ﺳــﺮﺧﻮش از اﯾﻦ ﮐــﻪ ﭼﻨـﺪان اﻧﺘﻈــﺎر ﻧﮑﺸــﯿﺪه، در ﺻﻨﺪﻟﻰ ﺧﺎﻟﻰ ﮐﻨﺎر ﭘﻨﺠﺮه ﺟﺎی ﮔﺮﻓﺖ؛ ﺑــﻪ ﺗﻤﺎﺷــﺎی ﻟﺤﻈــﻪ‌ﻫﺎی ﺗﻨﺪﮔــﺬر زﻣﺎن. ﻣﺮﮐﺰ ﺷﻬﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﭼﻨﺪاﻧﻰ از داﻧﺸﮕﺎه ﻧﺪاﺷﺖ. ﭘﺲ از ﭼﻨﺪ اﯾﺴــﺘﮕﺎه از اﺗﻮﺑﻮس ﭘﯿﺎده ﺷﺪ و ﺑﺎ آن ﮐﻪ وﻗﺖ ﻧﺎﻫﺎر و ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮد، ﺗﺼــﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓــﺖ ﺳﺎﻋﺘﻰ را ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ و ﺳﭙﺲ ﺑﻪ رﺳﺘﻮراﻧﻰ رﻓﺘــﻪ، ﺷــﮑﻢ ﮔﺮﺳــﻨﻪ را ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻮﯾﺪ. در اﯾﻦ ﻧﯿﻤﺮوز آﻓﺘﺎﺑﻰ ﮐﻨﺎر ة راﯾــﻦ ﻣﻰ ﺗﻮاﻧﺴــﺖ ﺟــﺎی دﻧﺠــﻰ ﺑﺮای ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﺎ اﯾﻦ اﻧﺪﯾﺸﻪ از ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮐﻠﯿﺴﺎی ﺟﺎﻣﻊ ﺷــﻬﺮ ﺑــﻪ ﻃــﺮف راﯾﻦ ﺑﻪ راه اﻓﺘﺎد، در ﻧﺰدﯾﮑﻰ ﮐﻠﯿﺴﺎ ﮔﺮوﻫﻰ از ﺗﻈﺎﻫﺮﮐﻨﻨـﺪﮔﺎن ﺿـﺪﻣﻬﺎﺟﺮ ﮔﺮد آﻣﺪه، ﺷﻌﺎرﻫﺎی ﺗﻨﺪ و ﺗﯿــﺰی ﺳــﺮ ﻣــﯽ‌دادﻧــﺪ. ﺳــﻬﺮاب ﺑﻰ ﺗﻮﺟــﻪ ﺑــﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮﮐﻨﻨﺪﮔﺎن ﮐﻮﺷﯿﺪ ﺑﻪ آراﻣﻰ از آﻧﺎن ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ از ﮐﻨﺎرﺷﺎن ﺑﮕﺬرد. ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ روی ﮔﺎم‌ﻫﺎﯾﺶ را ﺷﺘﺎب ﺑﺨﺸﯿﺪ و ﺑﻪ ﻧﺎﮔﺎه از ﻣﯿــﺎن ﺗﻈﺎﻫﺮﮐﻨﻨــﺪﮔﺎن دﺧﺘﺮی ﺟﻮان ﺑﻪ ﻃﺮف ﺳﻬﺮاب دوﯾﺪه، ﺑﺎ آواﯾﻰ آﮐﻨﺪه از ﺧﺸــﻢ، ﺳــﻬﺮاب را ﮐﻪ ﮔﺎﻣﻰ ﭼﻨﺪ از او ﭘﯿﺶ ﺗﺮ ﺑﻮد، ﺧﻄﺎب ﻗﺮار داده، ﻓﺮﯾﺎد زد ﻫﻰ اﺟﻨﺒﻰ ﮐﺜﯿﻒ ! ﻫﻰ وﺣﺸﻰ ﺑﻰﺳﺮوﭘﺎ ! ﺑﺮﮔﺮد ﺑﻪ ﻫﻤــﻮن ﺟﻨﮕﻠــﻰ ﮐﻪ از اوﻧﺠﺎ ﺑﯿﺮون اوﻣﺪی. ﺳﻬﺮاب ﺑﻰاﻋﺘﻨﺎ ﺑﻪ ﭘﺮده دریﻫﺎ و ﺑﺪزﺑﺎﻧﻰﻫﺎی دﺧﺘﺮ ﺑﻪ راه ﺧﻮد اداﻣﻪ داد.»

         

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۲۸,۵۰۰
تومان