کتاب فرشته سنجار

کتاب الکترونیکی «فرشته سنجار» نوشتهٔ اردشیر نورایی در نشر میترا آقاکوچک چاپ شده است.

درباره کتاب فرشته سنجار

این داستان در دو بخش روایت می‌شود:

 بخش اول دربارهٔ کالی، دختر هشت ساله‌ٔ ایزدی است که تجاوز تروریست‌های داعش به دهکده‌اش در بخش سنجار کردستان عراق را روایت می‌کند.

بخش دوم دربارهٔ زندگی اولین شاعر زن ایرانی، رابعهٔ قزداری است. از این شاعر آثار اندک اما تأثرگذاری برجای مانده است.

داستان کتاب فرشته سنجار از قرن بیست‌و‌یکم میلادی آغاز می‌شود و در پایان بخش اول به نیمهٔ نخست سدهٔ چهارم هجری‌قمری می‌رسد.

کتاب فرشته سنجار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب فرشته سنجار

پدر بزرگ درحال بستن پالان خر فریاد زد:- بچه‌ها! عجله کنین...

ِ دیشب ازش خواسم منُ برا چیدن گل ببره. خندید وگفت:- شکرم کالی‌جون، عسل! آخه تو کوچیکی دست نمی‌رسه.

- باباجون! بزرگ شده‌م، کلاس سومم!

دخترعموهایم، بایام و دیلین در ایوان خمیازه می‌کشیدند اما من چون دیشب کنار پدربزرگ خوابیده بودم با او بیدار شدم. کیسه‌ی کوچکی هم مادرم داده بود برای گل زرد. خر با چشمان درشتش نگاهم می‌کرد. دست به یال سفیدش کشیدم، گردنش لرزید و قطره‌ای اشک گوشه‌یِ چشمش جمع شد. مادرم پنجره را باز کرد و فریاد زد:- بیا! اینم برا گل سرخ.

کیسه‌ی سبز را انداخت. کیسه پرواز کرد و آرام‌آرام در آسمان حیاط بزرگ ما چرخید و چرخید، تا این ُ که افتاد در آغل بره‌ها. راه افتادیم. کامیلا، دختر عمه سیدو، منتظر بود پدربزرگ گفت: کامیل! ظرف با خودت نیاوردی؟

- تو دامنم می‌ریزم.

- کژال چه‌طو نیومد؟

- مگه پنشنبه عروسیش نیس؟

 مامان می‌گه نکنه یه وخ خار دساش زخمی کنه.

من و بابا جونم سوار خر بودیم. محکم چسبیده بودم. باغ ما تقریبا وسط باغا بود. راه خاکی و پرپیچ‌وخم از میان درختان زیتون و انجیر می‌گذشت و هر چند قدم جوی باریکی راه را خیس می‌کرد.

هرسال این فصل آخرای خرداد، بابابزرگ نوه‌های دختریاش را برای چیدن گل زرد و سرخ، کله‌ی سحر راه می‌اندازد. دور تا دور باغ ما پر از نسترن‌های زرد و سرخاست که بیشتر از دو متر ارتفاع دارند. دختر عموها و دختر عمه‌ام که از بقیه بزرگترست، استاد چیدن گل شدن.