
کتاب تاثیر نگاه شهید
معرفی کتاب تاثیر نگاه شهید
کتاب تأثیر نگاه شهید نوشتۀ مؤمن دانشگر است. این کتاب را انتشارات شهید کاظمی منتشر کرده است. گاهی گفتگو با شهدا باعث میشود راهورسم شکفتن را بیاموزیم. راه درست اندیشیدن را یاد بگیریم و برای رسیدن به خواستهها و آرمانهای بلند سختکوشی کنیم و قلبمان را با عطر زیباییها و نیکیها آغشته کنیم.
درباره کتاب تأثیر نگاه شهید
هر شهیدی یک نماد است. چهره شهدا را آنچنان که هست برای جوانهای امروز روشن کنید، این نمادها میشوند الگو برای جوان و به آنجا منتهی بشود که جوانها بتوانند در بین این چهرههایی که معرفی شدهاند، برای خودشان الگو انتخاب کنند. به آنها دل ببندند و راه آنها را دنبال کنند.
آن که گذرش به این کتاب و امثال آن میافتد، احتمالاً با نگارنده این سطور هم نظر است که نوشتن از «شهید» نوشتن از کسی نیست که در نقطه خاصی از جغرافیا و زمان محدود شده یا به پایان رسیده باشد؛ نوشتن از «شهید» نوشتن از یک حقیقت جاری و به معنای دقیق کلمه - حقیقت زنده است. بزرگان به ما آموختهاند که راز این زندهبودن، تأثیرگذاری بر حیات دنیای ماست. به تعبیر روشنتر، آنسوی عالم، همه زندهاند، اما «بل احیاء» اشارتی است به نوع خاصی از زندهبودن. اهل علم، «قدرت تأثیرگذاری» را جزئی جداییناپذیر از تعریف «موجود زنده» میدانند و در این تعریف، بشارتی است برای آنها که سر و کارشان به زندگان شهید افتاده باشد. شهید، آنگاه که از زندان تن میرهد، این بار از نقطهای مرتفعتر، صحنه حیات بشر را به نظاره میایستد؛ بیشتر میبیند، بیشتر میفهمد و آزادتر است برای تأثیرگذاری.
خواندن کتاب تأثیر نگاه شهید را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
کتاب تأثیر نگاه شهید برای علاقهمندان به ادبیات پایداری و زندگینامه شهدا مناسب است.
درباره مؤمن دانشگر
مؤمن دانشگر متولد سال ۱۳۳۸، پدر شهید مدافع حرم، عباس دانشگر میباشد.
بخشهایی از کتاب تأثیر نگاه شهید
توفیقی شد در سفر کاروان دانشجویان دانشگاه امام حسین (علیهالسلام) در ایام محرم به مشهد مقدس همراه عباس باشم. این سفر باعث شد با روحیات معنوی او بیشتر آشنا شوم. از قبل، چند باری برای پیگیری کارهای اداری به دفتر سردار اباذری جانشین محترم فرماندهی دانشگاه امام حسین (ع) رفته بودم و خلوص و مهربانی عباس را دیده بودم. در همان روزهای اول آشنایی، جرقه محبت در دلم زده شد. لحظاتی که در دفتر سردار نشسته بودم از برخورد و رفتارش با مراجعین، درسهای زیادی آموختم. تواضع و برخوردهای کریمانه او را احساس کردم و فضای دفتر را با حضور عباس پر از شادابی و نشاط یافتم. شب عاشورا، بعد از خواندن زیارت مخصوص حضرت علی بن موسیالرضا (ع) تصمیم گرفتم به سمت مسجد گوهرشاد بروم. خواستم داخل مسجد یک جای خلوت و مناسبتری پیدا کنم و قرآن و دعا بخوانم. کنار منبری جا پیدا کردم و نشستم. از دور دیدم عباس در کنار ستون، یک جای خلوتی نشسته و مشغول دعا خواندن است. با محبتی که از او در دل داشتم، طاقت نیاوردم و گفتم بروم و حالش را بپرسم. وقتی نزدیک شدم، دیدم کتاب مفاتیحالجنان دستش است. بالای صفحه، زیارت حضرت زهرا (س) نوشته شده بود. با آرامی دستی به سرش زدم و گفتم: «عباس! امشب شب عاشوراست؛ چرا زیارت عاشورا نمیخوانی؟» با آرامی سرش را بلند کرد و گفت: «التماس دعا!» قدری سر به سرش گذاشتم. گفتم: «عباس جان! ولمان کن! تو شورش را در آوردی! تو هم شغل داری و همه کارات هم ردیفه، دیگه چه دعایی میکنی؟ این زیارت برای قبل از استخدامی است!» دوباره سرش را بلند کرد و گفت: «التماس دعا!» همین رفتار او باعث شد که شماره او را در گوشی همراهم ذخیره کنم. گاهگاهی با او تماس میگرفتم و با او گپ و گفتی داشتم.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه