دانلود و خرید کتاب نیمه پنهان ماه در سراب برکه محمد حمیدزاده
تصویر جلد کتاب نیمه پنهان ماه در سراب برکه

کتاب نیمه پنهان ماه در سراب برکه

دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نیمه پنهان ماه در سراب برکه

نیمه پنهان ماه در سراب برکه مجموعه شعری از محمد حمیدزاده است که در انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است.

در مقدمه این کتاب می‌خوانید:

این کتاب را تقدیم به آنانی می‌کنم که سکوت کرده‌اند

چراكه تنها آنان می دانند معنای سکوت حرف ها را

این کتاب را به معلولان تقدیم می‌کنم

چرا که بخشنده‌تر و مهربان‌تر از آنان نیافتم

و انسان چیزی جز بخشندگی و مهربانی نیست

این کتاب را به ثروتمندان تقدیم می‌کنم

چراكه خداوند هیچکس را بدون نعمت نیافریده است

داشته‌ها و نداشته‌های ما نعمت‌های خداوند است

و ثروت چیزی جز تفکر دربارهٔ نعمت‌ها نیست

این کتاب را تقدیم به دل‌شکستگان می‌کنم

که این کتاب حرف‌های دل‌شکستهٔ من است

تا بلکه همان گونه که مرا آرام کردند آنان را هم آرام کنند

اگرچه اگر قلبی داشتم قلبم را به آنان تقدیم می‌کردم

این کتاب را به افراد تنها تقدیم می‌کنم

چرا که تنهایی ارث‌ومیراث همهٔ ماست

این کتاب را تقدیم به آنانی می‌کنم که فکر می‌کنند

چرا که همه چیز از یک فکر آغاز شد

این کتاب را تقدیم می‌کنم

به همهٔ کسانی که رفتند و هستند و خواهند آمد و در آخر بازهم خواهند رفت

این کتاب را تقدیم می‌کنم

به هركس که آن را می خواند و فكر می كند

این کتاب را تقدیم می‌کنم

به طبیعت و درختانی که این کاغذها از آن‌ها ساخته شده‌اند

این کتاب را تقدیم می‌کنم

به خوشبختی، به آرزوها، به رؤیاها، به تمام شادی‌های جهان و به آرامش

تا هركس حرف هایم را خواند

آرزوهایش برآورده شود و به رؤیاهایش برسد

شاد و خوشبخت شود

و آرامش تمام وجودش را در بر بگیرد

و بهترین‌ها برایش اتفاق بیفتد

 خواندن کتاب نیمه پنهان ماه در سراب برکه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 دوست داران شعر معاصر مخاطبیان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب نیمه پنهان ماه در سراب برکه

وداع من با من

دوش من با من وداعی کرد و رفت

در نگاهش درد بود و انتظار و رنج و غم

زیر لب آرام می گفت با خودش

کیست من را باز پس گیرد ز من ؟!

من اضافی بود در میان این و آن

او ندانست علت بودن در این عالم چراست ؟!

من که بی من گشته بود گفت ای خدا

حاصل این کارها آخر کجاست ؟!

بارالها من زمن شرمنده است

نیست در عالم زمن شرمنده تر

شاید اما نه، تو هم شرمنده ای

با سکوتت این حرف ها را گفته ای

با خودت آهسته می گویی که من

نه نمی خواستم تو باشی در قفس

شاید حتی گفته باشی تو به خود

من نمی خواهم کسی مانند خود

شایدم با خود بگویی این چنین

من نمیخواهم کسی مانند تو

این قفس را ساختی در این زمین

ما که در حبس تو بودیم، ما کجا باید رویم ؟!

بال و پر را تو ز خواب و مرگ شکل دادی چرا ؟!

بال و پر در این قفس فرقی برای ما نداشت

گر تو امروز این قفس را تا ابد بازش کنی

هیچ کس حتی نخواهد خورد تکان

می رسد آن روز که من بی من برون تر میروم

تا بدانجا که خدایی هست اما نه آنجا میروم

می رسد روزی که من با بی منی، من می شوم

این ضمایر هم همه پوچ و خیالی می شوند

کاربر 3290865
۱۴۰۲/۰۵/۱۲

یکی از بدترین افتضاح ترین ضعیف ترین بی معنا ترین و به معنای واقعی پوچ ترین نمونه اشعاری بودکه در کل زندگی م خوانده بودم عملا توهین محض به شعور مخاطب

من زمین و تو همان، ماه معروف جهان من که مسکینم و تو، مالک ملک و مقام من چه گویم ز جمال، که تویی عامل آن من چه گویم ز کمال، که تویی صاحب آن من نه آن نیمه ی تو، که تو خود کامل آن من تمامم همه توست، تو تمامت همه آن
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ماه بودم و مغرور، از این نور خیالی خورشید نشان داد، که من نور ندارم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
در این عمری که من کردم، مگر چیزی به جز درد بود خدایا کیست نوش دارو، که ما مرگی عیان داریم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
گفتند که عشق فقط لایق خدا است افسوس که عشق‌های زمینی نمی‌گذاشت
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
بعد من و تو، ما که نه انگار، که او می‌آید این که تقصیر تو نیست، با ادبیات چه کنم؟!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
گفتی: که غزل های من آرامش جان است این درد به که گویم، که من از درد سرودم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
زهمه دست کشیدم که توباشی همه ام با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد نازنینم به فدای تو و آن ناز و ادایت بشوم به خدا ناز تو هم ناز کشیدن دارد
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ما ز تقدیر گله مندیم، که چرا می آید؟! آن که نه همسفر ماست، نه دلداده ی ما
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
تو برو بیشتر از این به من شر مرسان که تو خود دردی و از درد دوایی نرسد گفتم ای قاصدک این شعر به دستش برسان گفت حاصل آن چیست اگر باز به قلبش نرسد؟!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
با خودم عهد ببستم که فردا به وصالش برسم گرچه او گفت که این عمر به فردا نرسد
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
سهم ما از زندگی تنها همان یار بود که رفت ناگزیریم، چاره چیست، ما هم صبوری می کنیم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
این زمین جای کسی چون ما نبودست، ای خدا تابه کی ما در زمین، امروز و فردا می کنیم ؟!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
من اضافی بود در میان این و آن او ندانست علت بودن در این عالم چراست ؟! من که بی من گشته بود گفت ای خدا حاصل این کارها آخر کجاست ؟!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ما که نه مختاریم بر انتخاب اختیار از چه رو در رنجش از ایام عمر افتاده ایم؟!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
نیمه شب قاصد غیب آمد و آهسته بگفت خود مرنجان، اگر هر چه که داری ز تو برد گفتمش از چه برنجم، مگر بی خبری؟! همه ی دار و ندارم همه او بود، که برد
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
گفتم این عشق، علاج همه دردهای من است اندکی بعد، فقط سوختنم می دیدم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
من بزرگ می شدم و آب شدنش می دیدم از الف قامتی اش، دال شدنش می دیدم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
در میان آدمیان، اثری نبود ز آدم همه خواب بود و در آن، اثری نبود ز باور
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
هرچه اشک خواست بریزد نتوانست و برفت درکویر دل ما، قطره ای از اشک کجاست؟!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰

حجم

۵۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۷۵ صفحه

حجم

۵۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۷۵ صفحه

قیمت:
۱۳,۰۰۰
تومان