دانلود و خرید کتاب حس خوبیه... محیا نظری
تصویر جلد کتاب حس خوبیه...

کتاب حس خوبیه...

نویسنده:محیا نظری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب حس خوبیه...

کتاب حس خوبیه نوشته محیا نظری است. این کتاب داستانی جذاب است که شما را با خود به دیدن تجربیات تازه می‌برد.

درباره کتاب حس خوبیه

این کتاب داستان دختری به نام پناه است که یک سال در کنکور قبول نشده است و سال دوم دوباره کنکور داده است، او عاشق رشته ادبیات فارسی است و می‌خواهد در همین رشته قبول شود، در همین زمان او درگیر دعواهای مداوم پدر و مادرش هم هست، پناه کنکور می‌دهد و یک ماه بعد جواب کنکور می‌آید، او با رتبه ۱۷۰ قبول شده است.

پناه فقط دوستانش را دارد و با خانواده‌اش ارتباط خوبی ندارد، دانشگاه و روزهای اول آن شروع می‌شود و او در محیط تازه‌ای قرار می‌گیرد. پناه با دختری به نام محبوبه دوست می‌شود و همه چیز خوب است تا با یک برخورد همه چیز خراب می‌شود. یک پسر با سرعت به او می‌خورد و بدون عذرخواهی درست می‌رود و تمام جزوه‌های پناه را پخش زمین می‌کند. 

خواندن کتاب حس خوبیه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب حس خوبیه

- برا تو هم یونجه می‌گیریم، خوبه؟! دوست داری؟ یا می‌خوای هم علف بگیر!

چپ‌چپی حواله‌ی محسن کردم و با کیفم زدم به کمر راضیه که بلندبلند می‌خندید! و بعد سمت کافی‌شاپ راه افتادیم.

توی محوطه‌ی دانشگاه مشغول صحبت با دوست محبوبه و در واقع دخترعموی محسن بودم که با دست روبه‌رو را نشان داد و گفت:

- ببین، همین پسره است. امیرعلی خان! یه‌مدت دوست بودیم باهم.

سرم را بالا آوردم و جایی که نشان می‌داد را نگاه کردم. بازهم او! با یک پسر دیگر که فکر می‌کنم ماهان بود، توی چمن‌ها کنار چند دختر نشسته بودند و حرف می‌زدند و مدام صدای خنده‌شان بلند می‌شد!

توی این مدت، چندین بار اتفاقی دیده بودمش و هر بار با دخترهای جدید! چند تا دوست داشت؟!

حرفش را ادامه داد:

- یه‌مدت با هم دوست بودیم، اصلاً اخلاقش یه‌جوریه. دوست‌پسرای زیادی داشتم اما این مثل بقیه‌شون نیست. نگاه به خنده‌هاش نکن، به هیچ‌کدوم از اون دخترایی که می‌بینی نه احساسی داره نه میلی! فقط نمی‌فهمم چرا اونا رو دور خودش جمع می‌کنه، یا میشه گفت اونا جمع میشن!

همچنان نگاهش می‌کردم. راست می‌گفت، از این فاصله هم می‌شد تشخیص داد صدای این خنده‌ها از ته دل نیستند! 

- پناه، نمی‌دونی چقدر پول‌داره! از بچه‌ها شنیدم، میگن یه شرکت داره چقدر لاکچری. ماشینش لامصب! حیف که لباساش جلفه، وگرنه استایل خوبی هم داره!

حرف‌هایش برام جالب بود! تعجب می‌کردم از اینکه ان‌قدر دقیق او را برایم توصیف می‌کرد! گفتم:

- تو که ان‌قدر شیفته‌شی، چرا رابطه‌تونو به هم زدین؟

- میگم که از نظر من فقط قیافه و هیکلش خوبه و پولش. آواز دُهل از دور خوش تره خانم! بله. من با کسی دوست میشم که حداقل یه‌ذره دوستم داشته باشه، بهم توجه کنه، حداقل یکم تعهد داشته باشه! ماشاءالله ایشون هیچ‌کدوم از اینا رو نداره!

ابروم بالا پرید...نمی‌دانم شاید درست می‌گفت. هرچه که بود، آدم ِعجیبی بود!

...

روزها به‌سرعت برق‌وباد می‌گذشت و من خودم را توی درس و کتاب غرق کرده بودم...تقریباً با همه‌ی بچه‌های کلاس رابطه‌ی خوبی داشتم، غیر از چند نفرشان. خب...همیشه که صددرصد مردم از تو خوششان نمی‌آید! بالاخره چند درصدی هستند که به دلایلی با تو به تفاهم نمی‌رسند! محبوبه همان طور که فکر می‌کردم دوست صمیمی‌ام شده بود، البته بعد از رها، الناز و باران! رها سال سوم دانشگاهش بود و حسابی درس می‌خواند، الناز هم با عزم راسخ برای کنکور می‌خواند تا رتبه خوبی بیاورد.

goli
۱۴۰۱/۰۲/۲۸

من خوندمش و داستان زیبا و آموزنده‌ای داره و خواننده را با خودش همراه میکنه تا آخر 😍

ellip
۱۴۰۱/۰۸/۲۰

قلم نویسنده به طوری جذاب و گیرا هست که تا اخر رمان جذابیت کتاب حفظ شده و تو رو با خودش همراه میکنه! رمان بطوری بیان شده که انگار در حقیقت اتفاق افتاده و این باعث میشه خواننده حس کنه تک

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۲۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۳۵ صفحه

حجم

۲۲۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۳۵ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان