کتاب خود درونی

کتاب خود درونی نوشته تاد هرمان است که با ترجمه مهناز شجاعی منتشر شده است. کتاب خود درونی به تاثیر شخصیت پنهان در تغییر زندگی می‌پردازد و آن را از ابعاد مختلف بررسی می‌کند. کتاب خود درونی را انتشارات نسل روشن منتشر کرده است. 

درباره کتاب خود درونی

زندگی واقعاً سخت است. مسئولیت‌های مختلف زیادی بر روی دوشمان قرار دارند. نقش‌های متفاوت زیادی در زندگی داریم؛ و جبرهای دائمی جامعه، دین، خانواده‌ها، هم‌تیمی‌ها، همکاران، دوستان و افراد دیگر ما را به سمت یک عمل خاص سوق می‌دهند. این‌ها به شکل انتظارات، قوانین و قضاوت‌هایی در مورد نحوه عملکردمان، آنچه ما مجاز به دنبال کردن هستیم، آنچه باید داشته باشیم و آنچه باید باور کنیم تصور می‌شوند.

وقتی خود را بی‌حوصله، مضطرب، عصبانی، حسود، آشفته و هراسناک می‌بینید، نمی‌توانید به خاطر وجود این احساسات، قوی، واضح و روشن فکر کنید و نمی‌توانید کنترل درستی بر امور داشته داشته باشید. این مانند یک موش است که سعی در هدایت گله‌ای فیل دارد. شما نمی‌توانید به خاطر مشکلات ناخودآگاه با روشی آگاهانه و منطقی به حل امور بپردازید. اگر غریزه شما می‌گوید از این کار جلوگیری کنید، از آن جلوگیری خواهید کرد؛ اما می‌توانید از همان قدرت ناخودآگاه استفاده کنید، درون تصورات رازآلود خود حرکت کرده و روزنه‌ای پیدا کنید. سپس با کمی تمرین، غریزه‌ای را که بررسی می‌کردید تغییر دهید. برای ما این یک خوش‌شانسی است، چرا که تحقیقات و علوم نشان می‌دهند این رویکرد به مراتب بهتر است. 

خواندن کتاب خود درونی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کسانی که در زندگی به دنبال موفقیت هستند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خود درونی

در اتاق انتظار، ایستاده و در حال نگاه کردن به یادداشت هایم منتظر بودم قبل از مربیان دنیای ورزش روی صحنه بروم. در حالی که مشغول بررسی ارائه‌ام بودم، مردی با جثه‌ی یک بولداگِ قوی وارد اتاق شد. او با لبخند بزرگی قدم زنان به سمت من آمد، وقتی رسیدگفت: «سلام، من بو جکسون هستم.»

خندیدم و گفتم: «سلام، تاد هرمان هستم. من می شناسمت بو. اگر در دنیای ورزش کار کنم و یکی از بهترین ستاره‌ها را نشناسم، تمام اعتبارم را از دست می‌دهم. ضمناً تو به من کمک کردی تا در تکموبال برنده‌ی خیلی از بازی‌ها باشم!»

خندید و گفت: «بله ممنونم. اولین کسی نیستی که این حرف را می‌زنی. تو هم امروز صحبت می‌کنی؟»

با خنده گفتم: «بله من نفر بعدی هستم؛ اما شاید به خاطر تو کنار بکشم.»

جکسون گفت: «نه مشکلی نیست. من زودتر آمدم تا یک دوست را ببینم. راجع به چه چیزی می‌خواهی صحبت کنی؟»

«من قصد دارم در مورد بازی ذهن صحبت کنم، اما در حالت کلی قصد دارم درباره‌ی چگونگی استفاده از دگرخود و هویت نهان برای عملکرد بهتر ورزشکاران حرف بزنم.»

بلافاصله کمی سرش را کج و چشمانش را تنگ کرد گویی حرف‌هایم برایش آشناست؛ و سپس لبخندی زد. سرش را تکان داد. بعد از چند ثانیه، با لحنی آرام و جدی گفت: «بو جکسون در کل زندگی فوتبالی خود هیچ فرصتی را از دست

نداده است.»