نظرات کاربران درباره کتاب فرار بی فرجام

یک کتاب مفتضحی هست به اسم «تکه هایی از یک کل منسجم». البته قطعا جایگاه و شرافت بنده بالاتر از این حرف‌هاست که کتاب رو خونده باشم و حالا هم که دارم نظری میدم بر اساس حدسیات و گمانه زنی هاییه که اسم کتاب امکانش رو برای ما فراهم می‌کنه. علی ایحال کتاب «فرار بی فرجام» رو اگر بخواهیم با اسم جدیدی صدا کنیم، «تکه هایی از» کاملا برازنده شه، بعید میدونم هیچ مدافعی جرئت داشته باشه بگه تکه ها وابسته به هیچ کلی باشن، حتی غیر منسجم. کتاب از سیبری شروع میشه یا همچین چیزی و قهرمان داستان سرباز اسیر فراری ایه که در حال شکار پوسته، بعدش که تصمیم میگیره برگرده به کشور خودش ناگهان به دست بلشویک ها میفته و اون ها اول میخواستن پوستش رو بکنند که ناگهان تصمیم میگیرن که با خودشون به جنگ هایی که در قفقاز دارن ببرنش و در طول این مدت هم برای قهرمان ما مقدار زیادی سکس فراهم میکنن. ایشون پس از پیروزی در جنگ و سکس های فراوان به آذربایجان میرن و در باکو عکاس خبرنگار میشن و با فرد جدیدی سکس میکنن، بعد از آلمان مهمان میاد، با زن مهمان آلمانی در اولین فرصت سکس میکنن، تصمیم میگیرن به اتریش برگردن، اونجا مجدد سکس می‌کنن، به فرانسه میرن، اونجا باز هم سکس می‌کنن، دنبال نامزد سابقشون میگردن سکس میکنن و بسیاری سکس های دیگه که از بیانشون عبور می‌کنم. در حالی که این امر حیاتی و توصیف و توضیح زنانی که باهاشون به بستر رفتن و نرفتن ادامه داره، قهرمان ما مشاهداتی در سطح جوامعی که ازشون گذر میکنن هم انجام میدن که بد هم نیستن ولی مشخص نیست برای چی آورده شدن، داریم دفتر خاطرات ایشون رو میخونیم که پراکنده موضوعاتی به نظرشون رسیده و اون ها رو به سمع ما می رسونن؟ در مورد بیکاری بی پولی هم جستارهایی داریم، چیزی بین «در جست و جوی زمان از دست رفته» و «مرد بدون کفایت». البته بسیار کم عمق تر، طوری که نمیشه هیچ چیز داستان رو بر ایشون بخشید، شروع آزار دهنده و ساختگی داستان توسط فردی که تا اونجا که اطلاع دارم سرباز تفنگ به دست نبوده و طبیعتا خاطرات جنگش هم قلابی از آب در میاد، بازگشتش به اتریش که به آدم این احساس رو میده دست کم از این به بعد قراره در مورد چیزهایی که واقعا دیده حرف بزنه و بعد ما با این مصیبت مواجه میشیم که اونچه ایشون دیده به چیزی منتهی نمیشه و فقط پراکنده و پراکنده تر میشه. در پایان هم سفری داریم به پاریس برای دیدن سکسی که قبلا نامزدش بوده و حالا زن فرد دیگه ایه، باقی مانده داستان رو اجازه میدم خواننده ای که به رغم این نظرات درخشان کتاب رو در دست گرفته، خودش بخونه و حسابی سکس کنه.

زاویه دید سوم شخص،زاویه دید دانای کل محدود، یعنی این داستان. رمان با کمترین میزان هیجان، نوشته شده است. که طبیعتآ افراد کمتری،این گونه داستان ها برایشان خوشایند می باشد.

نوشتار سنگین و توصیفات جالبی داره، ولی چیزی نداشت که انگیزه‌ی ادامه‌ی خوندن به من بده.

پنجاه صفحه به نویسنده مهلت دادم از خودش دفاع کنه متاسفانه نتونست