نظرات کاربران درباره کتاب فصل استخوان (کتاب اول)

دنیایی که سامانتا شنن ایجاد کرده، دنیاییست بی عیب و نقص که فکر همه جایش را کرده، انگار در دنیایی ماورائی تناسخ رخ داده و خود شنن آن را تجربه کرده! این حجم بالای اتفاقات زاده تخیل و ذهن باز نویسنده ست، اینکه چگونه درباره رویاسارها، آب سیاهی ها و روشن بین ها و رفائیم ها شرح تفضیل کند کاریست بس صعب و دشوار. خطر اسپویل* شخصیت حارس شخصیتی پیچیده است، چه زیبا و بدون ترحم و شفقت آرام آرام به پیج اعتماد میکند، نویسنده اصلا برای وابسته شدن این رف به انسان هول نبوده و گذاشته خود شخصیت به تدریج نرم شده و حتی مهربان شود و احساسات عمیقش را با مخاطب به اشتراک بگذارد. با ضد قهرمانی بی احساس در ظاهر و پر از درد در درون مواجه هستید، این اندوع عمیق به گونه ای نقطه اتصالی میان شما و حارس ایجاد میکند و مجذوبش میشوید. برای رسیدن به نقطه اوج کتاب نویسنده کار را به خود شخصیت ها سپرده و خود از بازی کناره گیری کرده و این است که داستان را دلچسب میکند. شخصیت منفی داستان(ناشره) به خوبی شخصیت پردازی شده و شرارت بر او حقا که جایز بود، امیدوارم در جلد های بعدی مثل برخی از شخصیت های منفی سایر کتاب های فانتزی[مثل گدارد در داس مرگ] شاهد افت در رفتارهایش نباشیم. جهت گیج نشدن دوستان در مطالعه کتاب. انسان ها دارای چنین ناحیه هایی در ذهن و روح خودشون هستند [رویانوردها قابلیت واردشدن به آن را دارند] شامل:آفتابگیر(اصلی ترین و هسته ذهن و روح آنها) شفق ، نسار ، نسارساز ، هاویه( که بیرونی ترین بخش ذهنی شون هست)

یکی از فانتزی های جالب و عجیبی بود که خوندم.

رمانی سراسر هیجان و جذابیت. یک ستاره کم دادم فقط برای این که چه خوب بود اگر توضیح واژه ها و اصطلاحات به شکل پانویس معمول طاقچه در متن اضافه می شد نه به شکل فصلی جداگانه در آخر کتاب. همین نقص باعث شد من یک چهارم کتاب رو به سختی و با صبر و شکیبایی! بخونم تا یه جایی بالاخره بفهمم رفاییم جمع رفایی هست و رف عامیانه رفایی! و بسیار بسیار موارد از این دست. برای همین؛ به دوستان توصیه می کنم قبل از خواندن رمان، فصل آخر رو که توضیح کلمه های عجیب و نامانوس هست بخونن و بعد در دنیای کتاب غرق بشن. حدس می زنم خواندن جلد بعدی به مراتب آسون تر و شیرین تر از این جلد اول باشه.