نظرات درباره کتاب مونس و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب مونس

نظرات کاربران درباره کتاب مونس

۲٫۳
(۱۳۴)
حمید
"مونس" زبان خوبی داره. مشخصه نویسنده قلمش کم کار نکرده. یا حد اقل کم مطالعه نداشته. روان نوشته شده. به نظر میاد اوج قدرت نویسنده در توصیف مرگ های پیوسته در دوران دخترانگی منزل پدریش نمود پیدا میکنه مخصوصا اینکه بسیار زیرکانه رابطه ی مرموز بین پدر و دایه در این فلش بک گنجانده شده. ۱-اما ناهید کجا بزرگ شد و حضانتش به چه کسی رسید؟ شاید در یک جمله گفته میشد که مثلا: "خاله انقدر تحت تاثیر مرگ خواهرش قرار گرفته بود که فکر میکرد با نگه داشتن ناهید میتونه کمی به دردش مرحم بذاره" بد نبود. ۲- از زمانی که خورشید به منزل برمیگرده زمان سپری شده با اتفاقات و دیالوگ ها همخونی نداره. ۳-جنازه ی مسعود خان شسته میشه اما خورشید خانوم هنوز برای قبر کاری نکرده. (واقعا تا این حد مملکت گل و بلبلی داریم؟) ۴- زبان داستان از رنج های یک زن متاثر شده خوب پیش میره، زنانه پیش میره، با وجود نفوذ ناپذیر بودن قلب خورشید باز هم نوعی لطافت در داستان حس میشه اما اتفاق پایانی داستان شبیه نوشته های هدایت یا کافکا صورت میگیره. همخوانی نداره. قابل باور نیست. ایده ،خط و طرح خوبی پیدا نکرده.
کاربر 307830
خوب بود
maryam r
خوب بود که، چرا انقد امتیازش کمه؟!
amini.xyz
مرحله تدفین همسر جای کار دارد😯
pariya
ماجراش ساده بود اما نقصی‌تو روایت یا زبان نداشت. ضعف ایده داشت فقط.
حميد فوتوحي
داستان متوسطی بود و البته گیرا
الناز
داستان روایت خوبی داشت. از بخشی که خورشید به خونه برمیگرده یک مقدار کسل کننده و تکراری شد ولی در کل بد نبود.
اسد.ف
داستان خوب و روان
نسترن
داستان خوبی بود.
آراد
داستان خوبی بود
ali
لذت بردم
mehrdad
یک داستان بسیار خوب که دور از ادعاها و اداهای عجیب و غریب قصه ش رو به سادگی روایت میکنه
alirezahm
داستان خوبی بود من خوشم اومد ازش چون خودمم می نویسم از فضای داستان و شخصیت پردازی و همه جزایاتش خوشم اومد.
کاربر 70214
داستان خوبی است. فضای خوبی را انتخاب کرده...محدود بودن فضا و اشخاص یک امتیاز برای این داستان خاص است. .. اما همین محدودیت ها باعث شده داستان نتواند بیش از این اوج بگیرد . بنظرم داستان با کمی دست کاری بسیار بهتر می شود...
neda zand
نویسنده بسیار موفق بوده در انتقال احساسات کسی که مرگ براش یە حادثه شوکه کنده نیست و اونقدر مرگ عزیز دیده که دیگه حتی نمیتونه اشک بریزه و به سوگ بشینه درسته داستان کاملا آروم و یکنواخت پیش میره اما پایان داستان خیلی عالی بود و شوکه کننده ، اینک یه آدم بعد از مرگ تنها همدمش در زندگی آخرین نقطه امیدش که یه گربه خانگی باشه رو به دست خودش نابود کنه ـــ درسته یٲس راوی رو میرسونه اما به نظرم غیر عادی نیست از کسی که تمام حباب های زندگیش ترکیدن
e.king
داستان خوبی بود اما فضا سازی قشنگی نداشت
بابک
فقط شرح بود و پیام خاصی ندارد داستان
کاربر 70214
جالب بود.
کاوه
این کتاب که باز نمی‌شه!! من نتونستم بخونمش!!
تینا
داستان فضاسازی نسبتا خوبی داشت ولی شخصیت پردازی ضعیف؛مثل شخصیت ناهید و هویدا شدن ش در آخر داستان که به پختگی داستان چیزی اضافه نکرد. روند داستان به نوعی خوب بود مثل عوض شدن صحنه ها در فیلم از یه لوکیشن به لوکیشن دیگه خواننده رو با ماجرا همراه میکرد ولی متاسفانه وقایع برای من باورپذیر نبود و نویسنده ابهام هوشمندانه ای بکار نبرده بود. فضای کلی داستان با اینکه خوب ترسیم شده بود متاسفانه با سبک داستان هماهنگ نبود. گربه ای که مثل بچه خورشید بود، کشته شدن اش توسط خورشید شوکی بود که درش ردپایی از هیچ علت قابل قبولی نبود. انتظار می رفت مونس که عنوان داستان هم هست مونس بمونه ؛چرا که به زندگی خورشید که مهری از شوهر افسرده اش نمیگیره معنا می ده
کاربر 302275
جالب بود
کاربر 302271
خوشم امدً
کاربر 302275
داستان بدی نبود
zoya
جالب بود هر چند من هم یاد گربه آلن پو افتادم...
رایان
بدنبود
fatima
ادم یاد گربه ی الن پو می افته. زبان داستان خوب بود اما قصه ش ضعیف.
صبا
داستان جالب نبود
مدادنویس
بیایید ابتدا هدف نویسنده را بفهمیم و بعد ببینم توانسته به آن برسد یا نه. به نظر هدف این داستان نشان دادن رنج روحی خورشید است در نبود شوهر از دست داده اش و همچنین نشان دادن رنج این زن از اینکه می توانسته عشقی به شوهرش داشته باشد اما آن را حرام گربه ای به اسم مونس کرده، در انتهای داستان خوشید مونس را می کشد که این می تواند با توجه به هدف نویسنده انتخاب خوبی برای سرانجام داستان باشد، اما آن رنج روحی باورپذیر نمی شود، خاطره ها و فلش بک ها به سر سامان دادن این حس کمک انچنانی نمی کند و همچنین بیان بعضی جزئیات زندگی خورشید اضافی به نظر می آیند. یک سری ایرادات علی و معلولی نیز توی داستان وجود دارد و چند جایی از متن نوشته دچار تناقض می شود.
خالد
ریتم داستان خیلی خوبه و خواننده رو خسته نمی کنه. شخصیت ها به درستی معرفی می شن و جزئیات و توضیح های نویسنده، فضاسازی رو برای خواننده امکان پذیر می کنه. فقط چرا این قدر گرفته و پر از اتفاقات تلخ؟ این روحیه در اکثر داستان های این دوره وجود داره. درسته که هنرمند احساساتش رو به نگارش درمی یاره ولی یه مقدار روحیه و امید هم بدک نیست. داستان تونسته احساسات و روحیات یک زن رو خوب به تصویر بکشه اما از روی یکی دو کدی که لابه لای سطور وجود داره حدس زدم نویسنده یه آقاست.اگه حدسم درست باشه باید بگم که واقعا دست مریزاد.کارش رو خوب انجام داده.
کاربر 86311
داستان دربرگیرنده موضوع مشخصی نبود. خواننده فقط درباره خورشید و رابطه اش با گربه چیزهایی در این داستان می بیند که نمی تواند منجر به کشتن گربه در پایان شود. در کل، داستان دچار عدم انسجام است و منطق داستانی مخدوش است. شخصیت ها مبهم هستند و دلایل روشنی درباره رفتار و واکنش های آنها دیده نمی شود. پاراگراف اول پر از اطلاعات اضافی است و به نظر زاید می رسد. خودکشی مسعود، تصمیم به خودکشی خورشید، پیداشدن دختر مرحوم، سکوت خورشید در برابر دختر، کشتن گربه ، هیچ کدام دلیلی ندارند. زبان داستان نیز یکدست نیست. هر چه در داستان جستجو کردم نتوانستم نکته ارزشمند و چشمگیری پیدا کنم که ذکر کنم. تنها نکته ارزشمند آن، جسارت و جرات قلم نویسنده است که قابل تحسین است.
م.ع
داستانِ خوبی بود که به احتمالِ زیاد از "گربه ی سیاه" ادگار آلن پو الهام گرفته بود. مسبب تمام مرگ های اطرافیانِ زنِ داستان، نحسیِ گربه بود که در آخر داستان بالاخره تصمیمی را که شاید قبل تر ها گرفته بود عملی کرد و گربه را به جای خودش کشت. فرم و زبانِ داستان اما می توانست متناسب با آن انتخاب شود. توصیفاتِ خاصی برای ایجادِ فضای وهمی انجام نگرفته بود تا در انتقالِ بهترِ مفهومِ پشتِ پرده کمکی کند. باورپذیریِ وقایع هم جاهایی دچار سکته می شد. به عنوانِ مثال دخترِ مرد، بعد از این همه سال چطور همان صبحِ مردنش پیداش شد و دنبالش می گشت؟ یا هم او که این همه سال از پدر و آن زن بیخبر بود، چرا آن قدر نگرانِ این بود که صدایی از داخلِ خانه نمی آید و لابد برای زن اتفاقی افتاده!
es2
پایان داستان هیجان انگیز بود ولی روند داستان ساده بود.رابطه افراد در داستان کمی گیج کننده بود.
بهزاد
داستان از مرگ مسعود خان تا پایان، تقریبا یکنواخت پیش می رود و به نظر می رسد همه چیز مقدمه ایست برای یک پایان شوکه کننده. البته پایان به اندازه کافی شوکه کننده است اما نه از نوع متعالی آن. نه طوری که مخاطب را علاوه بر تعجب به فکر فرو ببرد. به علاوه، این که چه کسی همسر چندم کی است و کی با کی خواهر است و چه کسی دختر خوانده چه کسیست، داستان را کمی گیج کننده کرده است.
محمد مرادیان
داستان ساده ای بود و پیچش خاصی نداشت اما زبانش خوب بود.
امیرمحمد
بدنبود

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه