نظرات درباره کتاب سفید سفید مثل برف و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب سفید سفید مثل برف

نظرات کاربران درباره کتاب سفید سفید مثل برف

۲٫۱
(۱۰۵)
albus
داستانی بی هدف و ضعیف.تصویری ناقص و کسل کنند از یکی از ناهنجاری های موجود در جامع.هدف داوران برای کاندید این اثر ضعیف چه بوده چیزی است که شاید خودشان هم ندادند!!!
yalda
اول اینکه شروعش جالب بود ولی تو محتوا توصیف مکان و فضا زیاد جالب نبود انگار نویسنده فقط میخواست سریع بره سر اصل مطلب و تمومش کنه که آخرش هم معلوم نشد چی به چیه انگار فقط میخواست اون حالت رو توصیف کنه و معلوم نشد قصد مرد غریبه چیه. پایانش نامفهوم بود ولی وصف حس و حال نقش اصلی طوری بود که می‌شد تجسم کرد حداقل نمیشه گفت قلم نویسنده ضعیفه ولی به چیزایی که باید توجه می‌شد توجه نشده بنظرم.
حمید
ترجیح میدم از پایان داستان شروع کنم. داستان تا حدودی خوب تمام شد. تقریبا یک تصویر هولناک ایجاد کرد که مخاطب رو کمی از رخوت خارج کنه. اما در واقع چیز جالب دیگری در داستان نظر مخاطبو جلب نمیکنه (حداقل نظر منو) باید توجه کرد که مخاطب چقدر واستان خونده یا برای خوندن این داستان چه هزینه ای داده. هزینه ای که ما خرج میکنیم فقط زمانه که من در مورد همین هزینه هم پشیمانم. اما به عنوان مسابقه باید بگم: داستان خیلی کند آغاز میشه. این کندی به درد این سوژه نمیخورد. کند و بدون جذابیت. چرا باید مخاطب خوندن داستان رو ادامه بده؟ اینکه چند ماشین جلوی شخصیت اصلی داستان روی ترمز میزنن ایجاد انگیزه میکنه؟ نکرد. این شیوه ی توصیف به درد داستان کوتاه نمیخوره. داستان نخ نماست. برای مواردی هم که ممکنه سوال ایجاد شده باشه خیلی دیر کد دهی میشه. خیلی دیر حال و اضاع مشخص میشه. شاید اگر یکنواختی نیمه ی ابتدایی داستان نبود این تاخیر توجیح داشت. گفتار ها دیالوگ نیستن. شخصیت در دیالوگ شکل نمیگیره. ابتدا که هنوز آشنایی با راننده نداره مودب با او صحبت میکنه که اصلا با حال و اوضاع شخصیت همخوانی نداره. خیلی ساده صحبت میکنه. و یا جایی که از رفتار مرد خجالت زده شده میگه:" دست شما درد نکنه خجالت دادین." نوعی گستاخی دیده میشه. شاید لحن گوینده توضیح داده میشد بهتر بود. برای مثال نوشته میشد: سرش را در یقه فرو برد و خیلی آرام و خجالت زده گفت: "دستتون درد نکنه، م..." اما بلد نبود چطور ادامه دهد و با چشم های تنگ شده به دستهایش خیره شد. البته وقتی متوجه اسلحه میشه در دیالوگش ترس حس میشه اما متاسفانه همین نقطه ی قوت هم در گفتار بعدی از بین رفت. نویسنده سعی در این داره که شخصیت اصلی داستانش رو جدا از دختران فاسد دیگه شکل بده و برای مخاطب جا بندازه که روح پلیدی نداره. اما بد نبود اگر حیاهای از دست رفته را برای شخصیتش طبیعی میدانست و شیطنت های دخترانه و نگاه پرفروغ و کمی توصیفات معصومانه اضافه میکرد تا شخصیت قابل باور تر باشد. تمام پارامترهای داستان ناپخته ست. و نیاز به کار داره. برای این مسابقه بیشتر از یک ستاره برای داستان زیاد به نظر میاد.
mehregan
مرد غریبه داستان با این سفر قصد شناخت شخصیت واقعی زن را داشت وقتی که توی قهوه خانه صورتش را با چادرش پوشاند و پاهایش را متوجه شد که کارش از سر احتیاج است وقتی از زن هایی که در حال آشپزی کردن و منتظر شوهرانشان هستند حرف می زد متوجه شد که این زن چقده نیاز به خانه و خانواده دارد و کارش از سر ناچاری است ، وقتی که هیچ واکنشی از طرف زن جهت جذب خود ندید و حتی آرایش مجددش را هم پاک کرد باز هم متوجه شد که کارش از سر نیاز هست ، و سعی کرد اعتماد زن را به خود جلب کند ، و سعی کرد تا جایی که ممکن است حداقل برای یک روز هم که شده تن فروشی نکند ،حتی باز هم در آخرین لحظات که زن از ماشین بیرون پرید هنوز هم امیدوار به برگشتنش را داشت وقتی که زن مسافر ماشین دیگر شد به این نتیجه رسید که این زن به کارش عادت کرده هر چند هم که از سر ناچاری تن به این کار بدهد .جالب بود
neo
از این داستان هم خوشم اومد. زاویه دید راوی خوش نشسته بود و تعلیق‌های خوبی داشت داستان و تا انتها با سوال‌های مختلف مخاطب رو دنبال خودش می‌کشوند.
zamani
جالب بود
کاربر 307830
جالب بود
تینا
موضوع جدیدی نبود، در عین حال حرف جدیدی هم برای گفتن نداشت، زاویه دید خاصی نداشت. فضاسازی خوب بود ولی تعلیق بدون تدبیر بکار برده شده بود. بکاربردن تعلیق مقداری درایت می طلبه نه اینکه بی مهابا همه چیز در هاله ای از ابهام و خواننده در سردرگمی رها بشه... شخصیت توران معصوم ترسیم شده بود ولی نویسنده به علت ش نپرداخته بود، اگر توران بنوعی قربانی شده بود،ماجرای قربانی شدن اش چه بود؟ اینکه فقر دلیل کشیده شدن توران به این راه باشه در جامعه جا افتاده، ولی اگر نویسنده به این موضوع بیشتر می پرداخت، داستان از کلیشه فاصله میگرفت و بعنوان یه اثر اجتماعی اعتبار بالاتری پیدا میکرد.
کاربر 307138
بسیار زیبا مثل شعر داستان زندکی سخت یک زن را بواقعیت بدنیا میاورد.
mahsa
وقتی نقد فیلم های سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر را خواندم و با توضیحاتی که از فیلم "فراری آقای داوودنژاد "داده شده بود نقطه اشتراکاتی با داستان "سفیدسفید مثل برف "وجود داشت و وقتی نقدهارو خوندم به یاد این داستان افتادم که جالب بود!!
Soton
Sorry, I can't get Farsi on this phone, but this is very good.
hamed
داستان خوبیه شاید بشه گفت از ایجاز زیادی لطمه دیده و می شد با قدری تمرکز بیشتر بر روایت داستان بهتری حاصل می شد
ازاده
عذرخواهی میکنم که نصفه ارسال شد. این داستان بیشتر مشخصات یک داستان کوتاه وداره. داستان باشروع برف آغاز میشه ودرادامه ی داستان نویسنده همان طوری که داستان وروایت میکنه فضا وزمان روهم پیش میبره وحواسش به زمان داستان هست. اسمی که برای داستان انتخاب شده، اسم به جایی هست که از یک جمله مادر بزرگ توران هست. راننده ای که اوایل داستان توران وسوار ماشین میکنه با کم حرف زدنش این مجال وبه توران میده تا بیشتر حرف زدنش شخصیت ش برای خواننده ساخته بشه. می شد پایان ی برای داستان گذاشت که خواننده خودش فکر کنه به این که توران در نهایت چه کار میکنه، تعلیق بیشتر ی ایجاد میکرد.
ازاده
این داستان بیشتر مشخصات یک داستان کوتاه وداره، داستان باشروع برف شروع میشه ودرادامه ی داستان، نویسنده همان طوری که داستان روروایت میکنه، فضا وزمان روپیش میبره، اسمی که برای داستان انتخاب شده، اسم به جایی هست، راننده ی ای که در اوایل داستان توران روسوار ماشین میکنه با کم حرف زدنش این مجال وبه توران میده تا بیشتر با حرف هایش شخصیت ش برای خواننده ساخته بشه.سرما
Avi
I loved this story. It's tragic and the main woman is beautiful. It reminded me of other stories of such essentially innocent women, but with a dark tinge that doesn't let you forget the reality of the situation.
ali
آفرین
کاربر 14799
نویسنده دارای قلم خوبی بود و میتونست فضاسازی خوبی بکنه و خواننده رو جذب کنه یا حداقل دلسرد نکنه ولی قصه ی داستان ضعیف بود و فراز و فرود لازم رو نداشت من بشخصه تجربه خواندن آثار برگزیده دوره های قبلی رو هم دارم به نظرم چیزی که مشهوده اینه که داوران عزیز علاقه خاصی به داستانهای اول شخص دارند و معمولا داستانهای منتخب همگی اول شخص هستن و حتی اگه کمی ضعیف تر از داستانهای دیگه باشن معمولا انتخاب میشن
آبان
بد نبود
کاربر 302271
جالب بودً اما بعضی جاهاش کمی کلیشه ای بودً هدف مردی که او را سوار کرده هم مشخص نیستً
کاربر 70214
داسنان بدی نیست. نویسنده زحمت خودش را کشیده. اما سوژه اش تا اندازه ای معمولی است..لایه های زیادی هم ندارد.
e.king
داستانی که مفهوم خاصی نداشت و بسیار ضعیف بود
نییما
داستان به هم پیوستگی روائی خوبی داشت ولی از نیمه داستان به بعد کسل و خسته کننده شده بود. شاید اصرارنویسنده به توصیف حالات بدون هیچ اتفاق داستان را کسل کننده نموده بود.
آرش
همین که بدانیم داستانی می خواهد زندگی یک تن فروش را تعریف کند, حتی اگر قبلا هزاران بار داستانی با این موضوع خوانده باشیم, خواسته یا ناخواسته اولین قلاب را داریم. اخیرا هم که تقریبا همه نویسنده هایی که این موضوع را می نویسند سعی می کنند دنیا را از دید مظلومانه تن فروش تعریف کنند (که در واقع غالبا همینطور هم هست) و این روش با این زاویه دید تازگی چندانی ندارد. تنها چیزهایی که باقی است فضاسازی و شخصیت پردازی و آدمهای اطراف اوست و البته آنچه بر او خواهد گذشت. در این داستان شخصیت پردازی زن تن فروش نسبتا خوب بود و فضاسازی هم بد از آب درنیامده بود; اما این داستان که بد هم نیست واقعا چه حرف جدیدی می خواست بزند؟ یا از چه روش جدیدی برای روایت داستان استفاده کرده؟ یا اصلا چه داستان جدیدی برای ما تعریف کرد؟ متاسفانه پایان گنگ داستان حتی با وجود سفیدخوانی ها هم چیزی به من نداد.
ali
داستان از ریتم نمی افتد و خواننده رو با خودش همراه می کنه نویسنده بدون اینکه از خطوط قرمز اجتماعی عبور کنه مفهوم فضای داستانرا به خوبی برای خواننده قابل فهم می کنه و در انتها با یک پرسش توی ذهن خواننده نسبت به قصد نهایی شخصیت دوم داستان یعنی راننده و مستعسل شدن شخصیت اول داستان در تن دادن دوباره به سوار شدن دوباره یه جور خواننده رو کاملا در فضای این جور خانم های خیابانی می بره امیدوارم هیچ کسی در این دنیا از روی اجبار تن فروشی نکنه الهی آمین.
mahsa
داستان روان بود و به خوبی فضای برفی و سردی هوا توصیف می شد در این داستان. فقط آدم نمیفهمید که توران چه انتظاری از راننده غریبه دارد او که بخاطر همین متفاوت بودن رفتار راننده با او و حس حمایتی که راننده به او داد سوار آن ماشین شده بود پس چرا سعی داشت به او نزدیک بشه و نظر راننده رو به خودش جلب کند، در حالی که از رفتار های راننده معلوم بود با بقیه افرادی که توران با آنها مواجه شده بود فرق دارد!؟
parissa
داستان کوتاه خوبی بود ولی با توجه با داستان های کوتاهی که قبلا خونده بودم کمی گنگ تموم شد به خصوص در رابطه با مرد غریبه ای که همسفر توران شده بود... نویسنده عزیز کاملا مشخص نکرده بود که این مرد چه قصدی داشته و من به عنوان خواننده بین چند گزینه ی احتمالی باید انتخاب کنم. که آیا پلیس بوده, آیا مثل مردای دیگه ای که به توران توجه کرده بودن قصدی داشته و حتی این احتمال رو هم دادم که شاید قصد به قتل رسوندن توران در جای پرتی رو داشته!!! به هر حال داستان کشش و استرس لازم رو در خواننده ایجاد میکنه ولی در نهایت بدون راضی کردن خواننده به پایان میرسه..... ولی هم چنان این احتمال رو هم میدم که شاید دقیق متوجه داستان و شخصیت ها نشدم... ممنون از نویسنده عزیز
خالد
تقریبا یک روز از زندگی سرشار از بدبختی و درد یک زن خیابانی. مشخص بود که نویسنده سعی داشته قضاوت نکنه و فقط راوی وقایعی باشه که برای شخصیت اصلی اتفاق می افته.(فقط ای کاش از چادر به عنوان پوشش استفاده نمی کرد). نویسنده خیلی خوب تونست برسونه که حتی این افراد هم گاهی از صمیم قلب به دنبال امنیت، آسایش و نگاهی پاک هستن که اونا رو برای خودشون بخواد نه هوی و هوس. منتهی شخصیت مرد مسلح یه مقدار...نه، خیلی گنگه. من اول فکر کردم که شاید همون برادره باشه یا دوستش که برای نجات یا کمک دختره اومده ولی نقشش خیلی گنگ بود و آخرش مشخص نشد دلیل و انگیزه اش چیه؟ آیا قصد کمک داشت؟ یا باید از نگاهش به پای بیرون افتاده زن می فهمیدیم خودش هم نیت هایی داره؟ آیا پلیس بود؟ چرا نویسنده محترم این داستان...و خیلی نویسندگان دیگه...فکر می کنن داستان کوتاه باید گنگ باشه؟ چرا مشخص شدن چیزا و سر وته داشتن رو بد یا غیرضروری می دونن؟ به هر حال، شخصیت پردازی زن خیابانی خوب پرداخت شده بود و باورپذیر نشون می داد و داستان هم گرچه اکثر مردها...۹۹ درصد...رو فاسد نشون می داد قوی کار شده بود. ممنون.
neda zand
توصیفات صحنه و تمثیلها عالی بودند اما داستان نقطه اوج نداشت و درتمام طول داستان منتظر پیام نویسنده بودم اما راستش چیزخاصی دستگیرم نشد!
es2
در حد داستان کوتاه خوب بود.
soheila45
راستش زیاد خوشم نیومد ،البته در حد داستان کوتاه بد نبود.
امیرمحمد
فضاسازی خوبی داست
حامد
فضاسازی‌ها عالی بود.
▪︎ sᴀʟᴠᴀᴅᴏʀ
چقدر صفحاتش کمه حالا داستانش چطوره؟
الناز
داستان نخ نما و سوژه تکراری! از همون اول داستان منتظر بودم کی به آخرش میرسم از بس خسته کننده بود! هدف مرد غریبه که مشخص نشد و سوال من اینه کا چرا یک فاحشه باید چادر سر کنه؟؟

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه