
نظرات کاربران درباره کتاب مجله کتابدار ۲ ـ شماره ۱ ـ مهر ۹۴
۵٫۰
(۱)
سپیده
یادداشت های پراکنده ی من...
" ماجراهای منو دختر داییم" 👭
جونم براتون بگه که، داییم یه همکار داشت که صمیمی ترین دوستشم محسوب میشد.🕵️♂️😎
دوست دایی، پسری به اسم هومن داشت.😎🙍♂️😁
هومن خان، صاحب دو تا سگ پشمالوی چشم تیله ای گوگولی به اسم، شانی و پنی بود.🐩🐩😍😁
از همون موقع دلم یکی ازون سگا می خواست.😚🐩😍😊😊😊
تو کل زندگیم، سه تا آرزوی بزرگ داشتم، اول اینکه یه نویسنده ی معروف بشم😎😁
دومی رو یادم رفت🤔😁
و سومیش هم داشتن ی سگ مثه چشم تیله ای های هومن بود😊😊😊😍🐶🐕🐩
هنوز تا هنوزه، هیچ کدومشون به واقعیت نپوسته!!😭😭😭😁
بگذریم...😁😁😁
کجا بودم؟!!!🤔😁
آهاانن، منو دختر داییم، عاشق پنی و شانی بودیم😚😍🐕🐩😊 بریم به آشپزخونه؛😋😁
دایی و بابا، گوشت مصرفی خونه رو هفتگی و به صورت شقه ای می خریدن🍖🍖😋 از دید خودشون، تو گوشت تمیز کردن یه پا اوسا بودن!!!😎😎😂😶
به طوری که هفته ای، سه تا چهار کیلو، ضایعات گوشتی به ظاهر دور ریز!!! واسه ی شانی و پنی باقی می موند!! 🐶🐕🐩😋😁
آخر هفته که میشد، سروکله ی هومن خان پیدا میشد!😎😁
یکی ازون آخر هفته های دوست داشتنی فرا رسید.😍🤗😊🐕🐩😁
ازونجایی که عشق منو دختر داییم نسبت به چشم تیله ای ها، از سر ریز شدن گذشته، و به مرحله ی فوران رسیده بود😍😁😂
حس خود شیرینی مون گل کرد و هر دو برای بردن محموله!!! اعلام آمادگی کردیم👭💃🏃♀️🙄🙄
تا قبل از رسیدن به در فلزی ورودی خونه، همه چیز به خوبی پیش رفت.👧👱♀️🙄🙄😁
اما به محض اینکه چشممون به جمال هومن خان! 😎🙄🙃😍😂
نه ببخشید شانی و پنی😂🐕🐩😍😚😊
روشن شد، کیسه ی مذکور،حکم جعبه ی جواهرات رو پیدا کرد!!!😁
و کش مکش شدیدی بین ما دو تا در گرفت!!😡😠🤕🙇♀️🙇♀️😁
و این کشو واکش تا جایی ادامه پیدا کرد که دیگه، تابو توان نایلون بیچاره ی از همه جا بی خبر تموم شد و با تمام محتویاتش پخش زمین شد!!!🍗🥓🍖🍖🥓🍗😲🤤😕😁
توی اون دقایق، چیزی شنیده نمیشد، جز شلیک مسلسل وار خنده های هومن...😕😤😖😁😂😂😂
سلام خدمت اپلیکیشن محترم طاقچه و تیم محترم.
با عرض معذرت ازینکه این نوشته رو اینجا قرار دادم.در صورت لزوم بهم تذکر بدید، ممنون🙇♀️🌹🌹🌹
سپیده
😂😂😂😂
S
بله زمین از دست ما آسایش نداشت 😄
سپیده
واقعااااا پدر جون؟؟؟!!!😂
حجم
۷٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
حجم
۷٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
قیمت:
رایگان