نظرات کاربران درباره کتاب دست هایت را به من بده
۳٫۶
(۴۲)
NilGooN
حق با دوستانه اطناب داشت ولی دلنشین بود عطر قهوه کیک ... احساس میکردی واقعا تو کافی شاپ هستی و از خوردن قهوه با پای سیب لذت میبری
تسنيم
همونطور که دوستان دیگه هم گفتن ٥٠٠ صفحه اول بسیار تکراریه و دائما رفت و آمد به کافه و اتفاقاتش تکرار میشه….
ممکنه حاوی لو رفتن داستان باشه❌❌❌❌
وقتی ماجرا رو می خونید به نظر بسیار تکراری میاد طوری که در رمان های دیگه ای این ماجراها و این شخصیتها بارها تکرار شدن…..عکس العمل عناصر رمان نسبت به اتفاقات خیلی عجیب و غیر طبیعیه طوری که در حالت عادی در مقابل فلان ماجرا فلان عکس العمل انتظار نمیره و با خودت متعجب میگی:چی شد؟…این چرا همچین کرد؟😄
————————
نتونستم تا تهش بخونم…..به طور کلی چند اتفاق در رمان افتاده بود که بارها و بارها همون تعداد معدود اتفاق به صورتهای مختلف ذکر میشد…تکرار و تکرار…اصلا توصیه نمی کنم
maryam.m
داستان قشنگی بود فضای دلنشینی داشت .توصیف فضای کافه و کیک پزی هستی احساس خوبی به خواننده میده داستان متن روانی داشت بطوریکه خواننده رو مجبور میکنه یکنفس بخونه بدون لحظه ای درنگ در کل به دوستان پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو بخونید از خریدش پشیمان نمیشید طوریکه بعد از پایان کتاب خودتون مشغول پختن کیک میشید
قاصدک
داستان بسیار جذاب با قلمی توانا و شیوا، عاشق محیطش بودم، حتی سختیها و مشکلات نیز آرامش خودشون رو داشتن و خواننده رو اذیت نمیکرد، تمام مدت خوندنش،تو بحرش بودم.
Sara
یه کم زیادی اوایل داستان کش داشت که این به نظرم نقطه ضعف داستان بود ولی در کل از یه جایی به بعد خوب شد و داستان رو دوست داشتم ,مخصوصا حمایت های پسر عمویی که از برادر بهتر بود
کاربر 8940095
خیلی داستان قشنگ و لطیفی بود..با شخصیت های دوست داشتنی..من خیلی دوستش داشتم..🤍
Henas:)
اول اینکه میخوام به نویسنده این رمان خسته نباشید بگم. نوشتن و خلق اثر و درگیر کردن شخصیتها اونطور که همه مردم فکر میکنند کار سادهای نیست.
اما میخوام به عنوان خواننده یه سری نقدها رو بگم و اینکه توضیح بدم چرا این کتاب رو توصیه نمیکنم. ممکنه این دلایل من برای شما قابل قبول نباشه و این صرفاً نظر منه:
اون چیزی که به عنوان یه خواننده منو خیلی اذیت کرد این بود که شخصیتهای رمان مدام در حال خوردن یه چیزی بودن و این اصلا جذابیتی به داستان نمیداد.
دوم اینکه روند داستان خیلی کند و نزولی پیش میرفت و خواننده رو خسته میکرد و یک سری اتفاقات و جزئیات نیازی به ذکر شدن نداشت. مثل دورهمیها و قرارهای شامی که گذاشته میشد در واقع اینا حاشیههای زردی بودن که لزومی نداشت خواننده از اونها مطلع بشه.
من به خاطر یه سری از رفتارهای هستی واقعاً ناراحت شدم. اول اینکه رابطه هستی و یزدان یه رابطه واقعاً سمی بود!! هستی صرفا به خاطر حس مثبتی که به یزدان داشت، یه مرد غریبه رو به خونهاش راه میداد، در حالی که یزدان هیچ تعهدی نسبت به هستی نداشت! حتی ازش خواستگاری هم نمیکرد...
شخصیت هستی داستان دچار اختلال وسواس بود که کاملاً مشهود بود و در خود داستان هم این موضوع رو ذکر ذکر شده بود. امیدوارم که قبل از ازدواجش خودش رو درمان کرده باشه😂؛ وگرنه کار خیلی خطرناک و ظلم بزرگی رو در حق خودش و شخص مقابلش کرده.
شخصیت یزدان برام خیلی رویایی و غیر واقعی بود. کلا فانتزی ساز بود. هم چهره و تیپ، هم اخلاق و رفتار بیست. همچین چیزی در عالم واقعیت شاید پیدا نشه.
مورد بعدی که حس واقعاً منفی به من میداد، این بود که احساس میکردم نویسنده سری عقاید فمینیستی رو به وسیله هستی داره فریاد میزنه. هستی از نیما میخواد که غیرت رو کنار بذاره. رفتار نیما هم وقتی میفهمید یزدان و هستی باهم تو خونه تنهان برام عجیب بود. میخوام یه توصیه بکنم. اون چیزی که باعث کرامت زن میشه، داشتن حقوق برابر با مردا نیست! چون جنس خلقت زن و مرد متفاوته. حقوق برابر با مردها یعنی ظلم به زن. زنها باید دنبال عدالت باشن نه مساوات. مطمئن باشید که خدا بیشتر از همه عدالت رو در حق زنها تموم کرده. مهریه رو ما خودمون تبدیل کردیم به یه خرمنی از مشکلات. خودمون با این مهریههای سنگینی که جزء سنت پیامبر و اهل بیت هم نیست، دکان باز کردیم و خرید و فروش راه انداختیم. بابا مهریه یعنی مهر شوهر به زنش. اصلش هم اصلا غلط نیست وقتی در حدی باشه که آقا توانایی پرداختش رو داشته باشه.
فضاسازی داستان تا حدی برام قابل قبول بود مخصوصا فضای کافه. شخصیت پردازی هم همینطور.
کاربر 3911086
سلام و تبریک به قلم توانای نویسنده .داستان پردازی ،شخصیت ها و فضا ی داستان خیلی به واقعیت نزدیک و باورپذیرند روان بودن اتفاقها و پرداختن به دردهای زندگی شخصیتها و اینکه همه چیز خوب و عالی و زندگی آرومه و هیچ مشکلی ندارن ،نبود اینکه تمام آدمها حتی موفق ترین و پول دارنرین هم دردها و زخمهای زیادی دارن که هرکدوم راهی برای تسکین دردشون پیدا میکنن و به زندگیشون با همه ی دردها و رنجهایی که در لحظه به لحظه زندگی جاریست ادامه میدن و اینکه باید از خدا کمک بگیریم و با کمک کردن به هم دوباره از نو بلند بشیم و تلاش کنیم و قدم به قدم زندگیمون رو جلو ببریم از بخششهای آرمانی و گذشتهای خیالی از کسانی که به ما ظلم کردن خبری نیست همانطور که هستی هیچوقت نتونست فرهاد رو ببخشه و خانواده ش رو بخاطر قضاوت نادرستشون و.... بسیاری نکات اخلاقی درست که واقعا درس بود .خب فانتزی هایی مثل عشق رویایی یزدان به هستی هم چاشنی لذت بخش رمان بود که باعث دلنشین شدن فضای داستان میشد که کمی زهر تلخی سرنوشت هستی رو میگرفت. .تبریک میگم به خانم سلاله امری بخاطر توانایی ومهارتشون در به کارگیری عناصر داستان و دلپذیر بودن داستان شون .امیدوارم باز هم داستانهای قشنگی ازشون بخونیم آرزوی موفقیت در نویسندگی رو براشون دارم .من از این کتاب خیلی خیلی لذت بردم و دردهاشون رو حس کردم حتی بیچارگی و تاوان دیدن آدمهای ظالم داستان رو و اینکه خداوند همیشه مظلوم رو یاری میکنه و جواب ظلم آدمها رو میده .کاش از خواندن و شنیدن زندگی اآدمهای دیگه درس بگیریم و با شنیدن تجربه ی آنها.سعی کنیم کمی آدم بهتری باشیم و به کسی ظلم نکنیم اونوقت قطعا دنیا جای بهتری برای زندگی همه ی انسانها خواهد شد همان چیزی که هدف همه ی نویسنده های متعهد از نوشتن هست
س.ب
رمان خوبی بود ولی پاراگرافهای تکراری زیاد داشت و خیلی از قسمتها رو بدون خوندن رد میکردم.
ولی ارزش خواندن داشت
کاربر ۸۱۸۶۱۷
واقعا کتاب قشنگی بود . شخصیت یزدان به عنوان به مرد عالی بود
Mah
فوقالعاده بود
faezeh
اصلا رمان جذابی نیست متاسفانه
کاربر ۱۶۱۵۵۷۰
کتاب قشنگی بود،ولی تقریبا چهارصد صفحش الکی کش میداد کارای تمراری داستان پیش نمیرفت،بعد اون شکل گرفت رفت جلو ،قشنگ بود
شهره
کتاب جذاب ولی طولانی به نظرم جذابتر میشد اگه شخصیت اصلیه مرد داستان از صفحه ۲۰۰وارد میشد و کتاب کلا۸۰۰ صفحه میداشت پانصد صفحه اول خیلی خسته کننده بود و خیلی وقت صرف موضوعات تکراریه کافه و ادمهای حاشیه ای و فلش بکهای ناگهانی شد بعد از این کتاب جذابتر و ریتمش تندتر شد
حسامه
رمان، رمان خوبیه و داستان قشنگی داره ولی خیلی کشدار و طولانیه.
رمان هزار و سیصد و شصت و چهار صفحهست،به نظرم نویسنده میتونست نهایتا توی نهصد صفحه تمومش کنه.
shima
بسیار زیبا بود.
متن روان و جذابی داشت. توصیفات نویسنده انقدر خوب بود که انگار منم عطر کلوچه و قهوه های هستی رو استشمام می کردم. با درد هستی منم بغض می کردم و با شادیش خوشحال می شدم.
شخصیت هستی محکم و در عین حال شکننده بود و حقش بود که در آخر این همه خوشبخت بشه. نیما خیلی دوست داشتنی بود. کاش همه ما یه نیما تو زندگیمون داشتیم.
نکته مهم این رمان قضاوت نکردن بود و اینکه قبل از هر پیش داوری بپرسیم.
خسته نباشید میگم به نویسنده عزیز.
0800
بسیار عالی،ملموس،زیبا،روان،جذاب.صبر،گذشت،احترام،عشق،تکیه گاه بودن،دوستی،خیانت،مجازات.....بسیار لذت بردم از خوندنش،کلی آرامش گرفتم و اینکه حتما حتما بخونید و لذت ببرید.قلم نویسنده ی عزیز مانا.
شب آفتابی
خفن بود
کاربر ۴۱۱۳۰۸۱
عالی بود
حجم
۶۶۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۸۴ صفحه
حجم
۶۶۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۸۴ صفحه
قیمت:
۴۹,۵۰۰
تومان