نظرات درباره کتاب در جستجوی جهانی تازه (جلد اول) و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب در جستجوی جهانی تازه (جلد اول)

نظرات کاربران درباره کتاب در جستجوی جهانی تازه (جلد اول)

۴٫۷
(۱۲)
kermeRoman
یک رمان انقلابی،عشقی،اجتماعی ومردمی. فقط کافیه چند جمله ازش رو باهم بخونیم ولذت ببریم؛ آنا مرا همیشه از پیوستن به درون این طوفان بر حذر می‌کرد و من با تمام بی تجربگی، نمی‌دانم شاید چون کتاب‌های داستانی خوانده بودم یا چون پدری شجاع بالای سرم نبود، همواره از مواجهه با طوفان می‌ترسیدم و شاید حس می‌کردم که اصلا تغییر و تحولی رخ نخواهد داد و شاید این چشمان خمار ثریا بود که از میان چهره خندان و گرم شب گونه‌اش دودو می‌زد وهرگاه به من می‌نگریست هوش از سرم می‌ربائید به طوری که همه طوفان‌ها در برابرش نسیمی بیش نبود و نسیمی که می‌توان به آن بی توجه بود و باید به مقابله با طوفان برپا برخاست طوفانی که او آن را در دلم راه انداخته بود، نمی‌گذاشت به فکر چیز دیگری باشم. سخنان مردم، تجمعات و سر و صداهایشان برایم چندان اهمیتی نداشت فقط حرکت ثریا از کوچه و نگاهش برایم مهم ترین خبر روز بود و لبخند شیطنت آمیز و مژگان و نگاه نفوذ خیره وارش، توأمان برایم بزرگترین تغییر و تحول بود که در درونم به راه افتاده بود و آتشی را در دلم شعله ور می‌ساخت، شاید همان آتشی که در بین مردم بود ولی من به آن توجهی نداشتم، آن آتش مرا نمی‌سوزاند فقط گرم می‌کرد ولی نمی‌سوزاند ولی آتش عشق ثریا وجودم را به آتش می‌کشید. اواسط بهمن سال ۵۷ بود خیابان‌ها پر از لاستیک‌های سوخته، سنگر‌هایی ساخته با گونیهای شنی بانک‌ها و مشروب فروشی‌ها در آتش خشم مردم می‌سوختند و هر روز موج جمعیت با فریاد گویی همه با خشم به دربزرگ سرنوشت مشت می‌کوبیدند. سر و صدای تیراندازی از هر سو می‌آمد اما ثریا چنان فکرم را مشغول کرده بود که این مسایل برایم اهمیت چندانی نداشت گاهی در حین عبور از کوچه‌ ثریا را می‌دیدم که روی هم می‌نگریستیم سعی می‌کردم لبخند بزنم و او هم لبخند می‌زد. سر در نمی‌آوردم چرا این روزها از زیر نگاه‌های من می‌گریزد. در خواب و بیداری چشمان ثریا را می‌جویم، حتی اورادر خواب می‌بینم مرتب می‌خندد....
mansoor
...آره توی نظرم هم نوشته بودم مخصوصا من از این قسمتش که شما هم اینجا آوردین خیلی خوشم اومده بود..
man
واقعا رمان جذاب وخوندنیه.هنوز 22 صفحه ش رو خوندم ولی امشب میخوام تا آخرش بخونم.خیلی پر کششه.خوندن این رمان رو به همه پیشنهاد می کنم واز طاقچه به خاطر این رمان تشکر میکنم.
babak
دوست عزیز شما فقط به بخش بیستم واین چند جمله دقت بفرمایید .من خودم بارها این چند خط رو خوندم: دفترچه جلد چرمی و زیبای شوکا را بر زمین می‌نهم و چشمانم را می‌بندم. دوستیم با ثریا، دایی ونوس با شوکا و مردم با پیروزی انقلاب را، باهم همزمان در نظر مجسم می‌کنم، در لذت و احساسی بی مانند فرومی غلتم، به مانند همان لذت پیاده روی‌های کودکی و نوجوانیم، از میان کوچه‌های ساکت و لذت بوییدن عطر گلهای سرخ یاس، پشت دالان نیمه تاریک با گیاهان درهم تنیده حیاط خانه‌ای که مادربزرگم با آشپز غذا برای مهمانان می‌بردند، لذت خواندن رمان‌ها در فضای مطبوع کتابخانه. کام گرفتن کوتاه از معشوق و آزادی، روح را تا بلندای عشق به پرواز وا می‌دارد و احساسی پر شکوه تر و بالاتر از آن نمی‌توان یافت، آدمی به یک زندگی واقعی و حقیقی، جهانی باطراوت چشم می‌گشاید.
babak
رمانی به غایت خواندنی وجالب .درد زمانه وجدا ماندن از اصل وبی وفایی های بزرگان بویژه مادر وپدر ومفهوم تنهایی وبی پناهی ویافتن نور امید در دل این سیاهی ها همراه کشش فوق العاده وتوصیف های بسیار زیبا وملموس داستان از رها شدگی نوزاد ،کودک،نوجوان وجوان در خانواده وجامعه ومردم آن هم نه فقط از زبان قهرمان داستان بلکه از زبان افراد دیگر عمق بی نظیری به داستان داده ودر هر خط آن می توان خود وجامعه را مشاهده کرد.خواندن این رمان شگفت را به همه توصیه می کنم وتولد چنین رمانی واضافه شدن به آلبوم غنی ادبیات ایران را به نویسنده وایرانیان تبریک می گویم وامیدوارم شاهد تولد جلد دوم این رمان در آینده نزدیک باشیم.
ketabxan
...بویژه بخش خاطرات شوکا که واقعا ماجرای پرشوریه.رفاقت دو آتش نشان به یکدیگرومرگ یکی در سانحه آتش که من رو به یاد آتش سوزی ساختمون پلاسکو انداخت وادامه ش که رفیقش برای مراقبت از نامزد درد کشیده دوست فقیدش اون رو از خودکشی نجات می ده و.... که همین داستان کوتاه به نظرمن یکی از بهترین داستانهایی که خوندم .حالا بمونه بقیه رمان که واقعا خیلی خوندنیه....
ketabxan
تا به حال رمانهای جدیدی که خوندم بیشتر مثل داستانهای پاورقی روزنامه ها بودندفقط چند تاهستن که واقعا رئال هستن وسبک نوشتاریشون میشه گف ادبیه ،از جمله همین رمانه که واقعا باید گف دست نویسنده ش درد نکنه با اینکه اولین رمانشه ولی معلومه پشت این رمان کلی تجربه زندگی وخوندن ونوشتن وسواد خوابیده.به طاقچه هم از شناسایی این رمانها تبریک میگم .امیدوارم این رمانها ماندگار بشن وتعداد بیشتری بخونن.
Hedayat
با نظر شما کاملا موافقم دوست عزیز.این رمان باید بیشتر معرفی بشه وجزو منتخبها بالا بیاد.من که خودم بهش اگه جزو هیئت داورها بودم جایزه میدام.
playbook
کلا یک رمان اجتماعی وعشقیه..من چند فصل اولش مخصوصا از قسمت شوکا ،قصه مادربزرگ سهراب و قسمتی که ونوس از قول شوهر روانیش سایکوپدی اون رو به دکتر روانشناس اثبات میکنه وهمینطور داستان جذاب خود ونوس وتفسیرش از ماجراهای زندگی خودش که من رو به یاد رمان جان شیفته رومن رولان می اندازه.چه نثر زیبا وشگفت انگیزی : زندگی‌ام در دو سطح موازی پیش می‌رود و دیگران جز زندگی روئین مرا نمی‌شناسند، در آن لایه‌های زیرین همیشه تنهایم. دربرابرجان پر تلاطم و روح پرتب و تابم، پرده‌های پنداری که مقابل دیدگانم را پوشانده‌اند، تک به تک در طول زندگانیم فرو می‌غلتند و من خود را هر دم عریان تر از پیش می‌یابم. پرده‌ای دیگر جانشین پرده پیشین می‌گردد و من از پنداری به پنداری دیگر می‌رسم، از پرده به پرده‌ای دیگر، آیا پرده‌ها را پایانی هست؟ تا سیزده بهار کودکی، بعد مادر، دلداده پدر بودم، اولین مرد، اویی که مرا وجود داد، نخستین بالم مادرم و بال دیگرم که باید با آن در آسمانها اوج‌میگرفتم؛ پدر، چه تعادل شگرفی، چه پرواز باشکوهی و چه پندارو خواب کوتاهی، چه شد که باد ملایم به طوفان مبدل گردید؟ و چه شد که پرده‌ها فرو افکنده شدند؟ اولین پرده فرو افتاد، مرگ مادر، تحملش برایم چه سخت و دردناک بود و همینطور برای پدر که او را می‌پرستید. پدرم، کارمند پرکار بانک که به ریاست رسید. مردی با خمیر مایه دوگانه، روی و زیر. رویه‌ای پرتلاش و فعال و طلایی که بر هرچه دست می‌کشید چون مایدس شاه به طلا تبدیل می‌شد؛ در کار اداری در تجارت دوم یعنی ساختن خانه و آپارتمان و بساز و بفروشی. مردی که بسیار ماهرانه می‌دانست که برای بهره کشی از اجتماع خود را با آن سازش دهد. چرب زبان و خوش سخن در رو اما در لایه زیرین دارای معایب پرشمار، مردی که گاه سنت‌ها و عادات رفتاری مردم را به سخره می‌گیرد اما زندگی و کارهای خود را با آنها سازگار می‌نمود، متجدد و اروپایی و دارای فکر روشن و باز بود ولی می‌گفت، از چهارچوب تنگ سنت و عادات و رسم جامعه نمی‌توان گذر نمود و زمانی این حقایق را دانستم که دیرشده بود و لایه درونی رفتار و گفتارش در به سخره گرفتن هر چیز، روح آزاد اندیشی و فرار از سنت‌ها و عادات را در من دمید و زمانی پی بردم که هر چند این افکار روشن در فکر و ذهن بسیار مطلوبند ولی تا زمانی در این زندان سنت و عادات افراد دور و بر هستی ظهور این افکار در صحنه عمومی چه عواقب بد و ناخوشایندی می‌تواند در پی داشته باشد، تا بخواهم این را بدانم، مرد دوم در هفده سالگی‌ام به عنوان دوست پسر نمایان گردید. خوندن این رمان قوی وپرکشش رو حتما به همه دوستداران رمانهای وزین توصیه می کنم.
Hedayat
من مثل عموم به شهرت کتاب،ترجمه وتوضیحات کتابهای خارجی زیاد توجه نمی کنم ودنبال حرفهای وکارهای نو هستم گرچه قدیمیها ومشهورهای واقعی را می خوانم ولی زود متوجه میشم که چه کتابی هم الکی وبا پارتی دوستان بالا رفته.نمونه این کتاب رو که خوندم عاشق تصویر سازی وجملاتش شدم وزود فهمیدم نویسنده گمنام ولی دانا و وارد هست.خریدم گرچه pdf بود وگرون ولی از اول و وسط وآخرش خوندم وعاشقش شدم ومی خوام امشب تا نصفش رو لااقل بخونم.رمان قابل توجهیه وخیلی حرفها توش هست.مثلا دقت کنید به این بخشش: آه! بوی کاغذهای کاهی، سفید، گلاسه، بوی کاه، جوهر وبه همراهش بوی همه خاطرات خوش. همانگونه که هر انسانی بوی تن خویش را دارد ویک عاشق واقعی از بوی معشوق خود، عشقش را حتی چشم بسته می‌تواند بشناسد ویا سگی که بوی شغال را از روباه وگرگ ویا انسان باز می‌شناسد واز میان افراد گوناگون یا حیوانات، فقط در پی آن کس یا جانوری که به او دستور داده‌اند دنبالش کند می‌دود، کتاب‌ها نیز هر یک برای خود بوی ویژه خود را دارند. کتاب‌های کاهی یاد آور بوی ارزانی وعلف ویا کتاب‌هایی را می‌دهند که سالیان نم کشیده‌اند ودر گوشه‌ای مانده‌اند؛ بوی ایام دور، بوی کاغذهای گلاسه؛ بوی اشرافیت وگرانی، بوی نقش چاپ تابلوهای نقاشان مشهور، بوی گلچین قطعات ادبی نویسندگان فرانسه وانگلیس وزبانهای دیگر اروپایی را می‌دهندو بوی خوش وتند جوهر بیش از همه از همین کتاب‌ها بر می‌خیزد و زمانی که آنها را می‌گشایی چرق چرق از میانشان به گوش می‌رسد، زبانه‌های شعله‌های آتش از سوزاندن کنده‌های درخت معنا به بیرون می‌جهد، چرق چرق صدای چسب ضعیفی که نقش نوشتاری جوهر را به سطح صیقلی براق صفحه کاغذ گلاسه چسبانده گویی کتاب را هرگز کسی تا به حال نگشوده تا سخنش را بشنود! در تمام این مدت پلک‌های دیدگانم چونان پرده سینما مقابل مردمک چشمانم فیلم‌های رؤیایی به نمایش می‌گذارد، در جنگلی بین گلهای شب بو گام بر می‌دارم و بوی چمن نمدار، تنه پوسیده درخت کهنسال که ازچوبش ورقهای کاغذ را با آن ساخته‌اند، بوی برگهای روی درخت که با نسیم باد خنک به جنبش درمی آید یا برگهای لهیده وپوسیده فرورفته داخل خاک مرطوب، بوی جوی آب وخاک باغچه خانه‌ها، پس از باران، آن سوی دیوارحس می‌شود، دیوار کوچه‌ای که من در آن به آرامی به سمت کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گام بر می‌دارم وسرمست از عطر بوته‌های گل یاس وگل سرخ که کاکل بیرون افتاده اشان از برخی دیوارها مرا غرق در لذت وشعف وصف ناپذیری می‌کند وهمراه آن یاد افسانه‌ها وداستانهایی که ازکتابهای رمان ومجله‌های کودکا ن خوانده که نه، بلعیده بودم وهر بار که از حیاط کوچک وپر سبزه وگل کتابخانه کانون به داخل فضای کتابخانه می‌رسم، باد کولر آبی به کاکل موهایم می‌خورد وآنها را مثل همان کاکل گلهای سرخ به ارتعاش در می‌آورد، کاکل شاهزاده‌ای سوار بر اسب تیز رو که از بین جنگل می‌تازد تا به نزد شاهدخت رود تا او را زیردرختی بکشاند وزمزمه عشق در گوشش بخواند . شاهدختی مانند دختر تپل با لبهای کلفت وموهای لخت و آویزان کتابدار که تا از در شیشه‌ای کتابخانه وارد می‌شوم به رویم لبخند می‌زند و .... واقعا توصیف بسیار زیبا ونوستالژیکی از دوران نوجوانی خودم وکتابخونه محلمونه. خوندن این کتاب رو به همه علاقمندان به رمانهای پروپا قرص وبه نظرمن قابل توجه توصیه می کنم.رمانیه که باید اون رو دوبار آهسته با دقت خوند گرچه فکر کنم کمی هم قیچی توش بکار رفته .
کاربر 3979799
خیلی مفید و عالی که هر صفحه تازگی خودش و داره و خواننده مجبور می شه تا اخر پای کتاب میخ کوب شه امیدوارم نویسنده به نوشتن این کتاب بسنده نکنه
mansoor
واقعا هیجان زده شدم وقتی دیدم چقدر این رمان خوب فقر جامعه رو توصیف کرده وچقدر خوب رویا وعشق به کتاب وکتابخونه وعشق زمینی وبویژه عشق نوجوانی وجوانی و....رو با لطافت خاصی به تصویر کشیده اونم با چه جملات رمانتیک وحساسی ودر نهایت از دست دادن عشقها رو چه خوب بیان کرده.واقعا حیفه که یک مشت کتاب ترجمه گوگل ترنسلیتی بیان واول ومحبوب صف کتابها قرار بگیرن واین رمان ناشناخته باقی بمونه.من از افرادی که چیدمان کتابها رو به عهده دارن تقاضا می کنم این رمان رو در ردیف محبوبهای درجه اول بذاره وبیشتر توچشمها بیاره.کاش فقط فرمتش ئی پوپ بودکه راحتر می شد مطالعه ش کرد.خلاصه خیلی وقت بود اینقدر از مطالعه یه داستان لذت نبرده بودم.البته من این کتاب رو از کتابفروشی خریده بودم وخوندم و وقتی اون رو توی طاقچه دیدم گفتم نظرم رو بنویسم.
کاربر 3981744
عالیه خیلی وقته رمان به این قشنگی نخونده بودم
کاربر 3976630
تازه شروع کردم به خوندن ،خیلی خوشم اومده 👍به دوستامم حتما معرفی میکنم
Far anse
من که از خوندن کتاب خیلی لذت بردم.خوندن چند فصل اولش کمی سخته ولی بعد بسیار خوندنی میشه.مخصوصا از گودالهایی که قهرمان داستان میره واز جای دیگه ای در میاد.از فصل شوکا وخاطرات دوست دختر سهراب هم خوشم اومد .از روش ازدواج ساده سهراب هم چیزها یاد گرفتم.از سادگی وعشق پاک مریم.داستان کلا از عشق و وفا میگه....شدیدا به همه خوندنش رو توصیه می کنم.

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان