همه چیز
خوب یا بد
تمام میشود
-Dny.͜.
چقدر رسیده شدن خوب است
جوره رقصیدن
سرمه کشیدن
تاشکی خندیدن
-Dny.͜.
جدی که بیاید
تو با اولین دانههای برف
روی گونههایم آب میشوی
و من از شیب همان صخره تاریک
خود را به روشنترین اعماقت
پرت میکنم
و روزنامهها مرا
خوشبختترین غریق سال مینامند
-Dny.͜.
یک!
دو!
سه!
حراج شد
کسی نبود؟
دندانهایم بزرگ و سفید است
نان خشکهاتان را
خوب میجوم
کسی نبود؟
زیباتر از رقاصههای نارس تاج محل
روی پاشنههای تردم
سر میخورم
کسی نبود؟
محمد امین چیزانی
همان برده سنگتراشم
جای لرزش فولاد انگشتانم
روی سنگ سنگ هرمهاتان باقی است
کسی نبود؟
نام مرا بتان همبازیام
پیش از آن که با وحی دروغین پیامبر عور شهرمان
بیسر شوم
هر بهار مژده میدادند
کسی نبود؟
محمد امین چیزانی
میتوانی چند ایستگاه
رد کنی
و زیر باران
خوش خوشک به خانهات برگردی
و تنها پوزخندی بزنی
به مسیرهای رفته
و به سیگاری بیندیشی
که ته جیبت
خرد شد
محمد امین چیزانی
قهوهات را
هورت بکش
ته فنجانت،
خدا
به خوابی عمیق رفته است
و گوسفندانت
کف کف
شهید میشوند
این بار هم کسی
باور نمیکند
تو راست میگویی
چوپان دروغگو
محمد امین چیزانی
آه شعر من
آتش بزن به مالت
و روی کاغذی بنویس
نسیه نمیدهی
حتی به من
محمد امین چیزانی
پاییز شد
و برگ کوچک پریدهرنگ
عاشق درختش بود
رازش را گفت
و درخت غمگین شد
برگ برایش
عاشقانهترین شعرهای جهان را خواند
و درخت
غمگین ترشد
محمد امین چیزانی