بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آن جا که باد کوبد | طاقچه
تصویر جلد کتاب آن جا که باد کوبد

بریده‌هایی از کتاب آن جا که باد کوبد

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۲۹ رأی
۴٫۲
(۲۹)
از سفرش به ایران می‌پرسم که گفته بود تبریز و اردبیل و سرین را گشته. خوشحال می‌گویم: خوبه که مشکل زبان هم نداشتی و لابد خیلی خوش گذشته؟ توی ذوقم نمی‌زند و اول از قشنگی‌ها تعریف می‌کند ولی آخرش می‌گوید تجربه شیرینی نبود. راننده تاکسی‌ها با او دولاپهنا حساب کرده اند و دلال‌ها پولش را کم چنج کرده اند. توی کوچ سورفینگ هم که تقاضای کمک کرده همه گفته‌اند فقط با پول حاضرند همراهی‌اش کنند. آن بستنی قیفی را حالا دیگر گذاشته‌اند روی بخاری! چندتا "ساری" متصل می‌گویم و نمی‌دانم بحث را چطور جمع کنم. بی‌ربط‌ترین سوال ممکن به ذهنم می‌رسد. تهران هم رفتی؟ نه! اونجا بهتر بود یعنی؟ قطعاً نه! ولی این را به محمداف نمی‌گویم!
mohaddese
فهمیدن حرف‌های همدیگر هم‌زبانی نمی‌خواهد، هم‌دلی می‌خواهد.
FtR
است. اصلاً کباب برای خودش یک دیپلماسی عمومی است. یک فرهنگ است، یک شیوهٔ زندگی!
mohaddese
حرف زود به ایران می‌رسد. وقتی برای ویزای آمریکا اقدام کرده قبل از اینکه اسم و فامیلش را بخواهند پرسیده‌اند ایران رفتی یا نه؟ دیگر عادت کرده‌ام و حتی لبخند تلخ هم نمی‌زنم. وقتی از دشمنی حرف می‌زنیم، از چه حرف می‌زنیم؟!
حامد اسکوئی
موقع خداحافظی کلی سفارش می‌کند اگر کاری داشتم حتماً به او بگویم و می‌رود طرف سانتافه‌اش. پایم به رفتن نمی‌رود. متوجه نگاهم می‌شود و با خنده برمی‌گردد تا ببیند چی توی گلویم گیر کرده؟ من اگه جای تو بودم، شاید هیچ وقت به یه ایرانی کمک نمی‌کردم! می‌خندد و می‌گوید: اوه نه! تو مهمان من هستی!
mohaddese
البته این همه تأکید بر شخصیت‌های ملی و هویت آذری اتفاقی نیست. آذربایجان وقتی به عنوان یک کشور مطرح شد، نیاز داشت برای اثبات خودش تاریخ و هویت مستقلی داشته باشد که نداشت. کاری کرده‌اند که در جهان، جمهوری آذربایجان کشوری است که شهره به جعل تاریخ است! برای هویت سازی دست بردند به تفسیر وارونهٔ تاریخ. این وارونگی روایت به جایی می‌رسد که در کتاب‌های تاریخی مدارسشان شاه اسماعیل موسس کشور آذربایجان بوده و آن زمان ایران جزوی از کشور آن‌ها و تازه از تاریخ‌دانان گله‌مندند که چرا صفویه را حکومتی ایرانی می‌دانند! در این کتاب‌ها هرجا هم که اسم ایران می‌آید یک پسوند و پیشوندی تنگش هست از خون آشام و جلاد و متجاوز...!
moonlight
ولی هرچیزی شاید واقعاً ارزش تجربه کردن نداشته باشد!
|قافیه باران|
این دین ستیزی را در همه وجوه می‌شود دید. از سختگیری‌هایی که برای حجاب در مراکز آموزشی و دولتی می‌شود تا برپایی مراسم یورو ویژن و انواع مراسم‌های این چنینی. تمام تلاششان را کرده اند که مردم را مسلمان و شیعهٔ اسمی بار بیاورند و تقریباً موفق هم بوده اند. باکو شهری است با بیش از نود درصد مسلمان که عمدهٔ آن را هم شیعیان تشکیل می‌دهند ولی در عمل هیچ فرقی با شهرهای اروپایی ندارد.
|قافیه باران|
دلم می‌خواست اسم تک‌تک آدم‌هایی که کمکم کردند را بیاورم. روزی که تصمیم به سفر گرفتم من بودم و گوگل‌مپ. به خودم قول دادم (جز خدا) روی هیچ کس حسابی باز نکنم که بعد با شانه خالی کردنش غافلگیر نشوم و لنگ نمانم. دست‌های کمک ولی یکی‌یکی به سمتم آمد و آدم‌هایی در نهایت غریبگی توی کشورشان دوستانه یاری‌ام کردند.
zahra.n
. باکو به لطف عزیز حاجی بیگف اولین کشوری اسلامی صاحب اپراست.
zahra.n
ایران در جنگ دهه نود قره‌باغ به آذربایجان کمک کرده است –از اسکان آوارگان جنگی در منطقه مرزی بیله‌سوار تا آموزش نظامی- اما بنا به ملاحظات بین المللی کمک‌ها به صورت غیررسمی بوده و به همین سبب فراوان تهمت خورده که یاری ارمنی‌ها کرده به جای شیعیان. این هم از بازی‌های سیاست‌مداران باکویی است که جمهوری اسلامی را از چشم مردمشان بیندازند. این سال‌ها البته اسناد کمک مستشاری و نظامی ایران مطرح شده؛ از سردار ایرانی که کنار دست حیدر علی‌اف سان نظامی تماشا می‌کند تا کنسرو لوبیای چین‌چین در دست سربازان خط مقدم! ولی کو چشم بینا؟
zahra.n
یک نفر چای می‌آورد، یک نفر برای دل خودش شکلات، یک نفر... هیچ چندنفری باهم جمع نمی‌شوند که مثلاً یک داربست ساده بزنند برای پخش چای و این قطعاً به خاطر حکومت است که نمی‌گذارد هیچ ساز و کاری بین مذهبی‌ها شکل بگیرد. حواسش خیلی بیشتر از ما جمع این هست که یدالله مع جماعه!
zahra.n
آذربایجان وقتی به عنوان یک کشور مطرح شد، نیاز داشت برای اثبات خودش تاریخ و هویت مستقلی داشته باشد که نداشت. کاری کرده‌اند که در جهان، جمهوری آذربایجان کشوری است که شهره به جعل تاریخ است!
|قافیه باران|
راننده‌ها از چند صد متری وقتی عابر پیاده را می‌بینند به جای اینکه پایشان را بگذارند روی گاز و تا ته فشار دهند مبادا شما جرئت کنید رد شوید، برایش نگه می‌دارند. در مقابل جای‌جای خیابان‌های پر رفت و آمد پر است از زیرگذر.
|قافیه باران|
نسل امروز نمی‌توانند آثار قدمایشان را به زبان اصلی بخوانند. آذری‌ها گویا ترقی را در لاتین شدن الفبا جستجو می‌کنند. چیزی که فتحعلی آخوندزاده از متفکران دوران قاجار برای ما هم لقمه گرفته بود. آخوندزاده که به خاطر نشست و برخاست با تزارها، آخوندوف صدایش می‌کردند، معتقد بود زبان علم زبان لاتین است و الفبای فارسی-عربی دشوار ما باعث شده ملت ما عقب مانده و بی‌سواد بمانند.
|قافیه باران|
نارداران روستایی کوچک در شمال شرقی باکو و قم جمهوری آذربایجان است! مردم این شهر به پایبندی به اعتقادات دینی مشهورند طوری که نه کمونیسم دوران شوروی و نه سکولاریسم علی‌اف‌ها نتوانسته‌اند بر آن غلبه کنند.
|قافیه باران|
این تکه از سفر روس جلال را خیلی دوست دارم. «من از باکو به این سمت مدام با بغض در گلو نفس می‌کشم. و به چه حسرتی! لابد خیال می‌کنید به از دست رفتن آن هفده شهر و دیگر قضایا؟ ابداً! که به گمان من هیچ بلخی به هیچ بخارایی نمی‌ارزد و هیچ باکویی از هیچ مزلقانی کمتر نیست. اما این آدم‌هایی که یک جا را بلخ
عبدالحسین
می‌کنند، یک جا را بخارا و جای دیگر را باکو یا مزلقان. این‌ها الان در چه حالند؟ ... فرهنگ و شخصیت اصلی را از تمام این جمهوری‌های برادر گرفته‌اند و در عوض بهشان خانه و پنکه و کانال و راه آهن داده‌اند.»
عبدالحسین
چهار چیز شد آیین مردم سفری گر این چهار نشد، بِه که از سفر گذری: نخست همسفری، هم‌زبان و هماهنگ که بی‌نصیب نباشد زِ رسم راهبری؛ دوم جوانی، زیرا که سال‌خورده به طبع مسلّم است نماند زِ رنج و درد بری؛ سوم به قدر کفایت متاع و نقد رواج که هرچه دلت بخواهد ببخشی و بخری؛ چهارم آنکه توانی مکالمت؛ یعنی زبان یکی دو بدانی به جز زبان دری. (۱) اگر این چهار اصل ملزومات یک سفر هستند، من فقط اصل دوم را داشتم؛ جوانی و جویای نامی! و فکر می‌کنم اگر می‌خواستم منتظر فراهم شدن سه اصل دیگر بمانم، این تنها دومی هم از دست می‌رفت!
zahra.n
سالن سینما هم چند قدمی‌مان است و عکس‌های سر درش نشان می‌دهد هالیوود اینجا هم فرمانرواست. این عزیز حاجی بیگف چند کمدی موزیکال معروف دارد. امکان ندارد شما سراغ آثار نمایشی را در این خطه بگیرید و اسم مشهدی عباد و آرشین مال آلان به گوشتان نخورد. کمدی‌های معروفی که چندین نسخه آذری و ایرانی و ارمنی و روس از آن ساخته شده. داستان‌های کلاسیک ساده و سر راستی دارند. این مشهدی عباد که چهره‌اش تیپیکال مرد سنتی آذری است و نهایت سرمایهٔ فرهنگی‌شان حساب می‌شود، درباره دختری است به نام گلناز که عاشق پسر جوانی شده ولی پدرش به خاطر قرض‌هایش او را مجبور می‌کند با مشهدی عباد پیر و پولدار ازدواج کند... آخرش را تعریف نمی‌کنم که خودتان بروید ببینید! ولی با این جمله تمام می‌شود که اسم اصلی داستان هم هست: این نشد، اون یکی!
zahra.n
«بادکوبه از اقلیم پنجم و کنار دریای خزر و زمینش ریگزار نرم و سه طرف آن به دریا متصل و سمت شمال آن خشکی و ساحل است. گویند از بناهای انوشیروان ساسانی است و آن را به واسطهٔ بسیار وزیدن باد، بادکوبه نام نهاده اند و باکوبه مخفف آن است. چه گاهی به شدتی باد می‌وزد که به عمارات و حیوانات ضرر فاحش می‌رساند بدین جهت بیشتر عمارات آن را از سنگ ساخته بودند.»(۷) اولین چیزی که درباره اسم باکو پایتخت جمهوری آذربایجان می‌گویند این است که در اصل "بادکوبه" بوده چون آنجا بادهای سختی می‌وزیده و می‌خواستند بین بادها و نام شهر همبستگی به وجود بیاورند و اسمش را گذاشتند "جایی که باد کوبد".
zahra.n
می‌دانم چیزی که سفارش دادند شاه پلو است و تعریفش را زیاد شنیده ام. ظاهرش ساختمانی است شبیه قیز قالاسی که با نان لواش درست شده. زن‌ها گوشی به دست درحال فیلمبرداری هستند و گارسون انگار که دارد عمل قلب باز انجام می‌دهد، آرام برج را برش می‌زند و ترکیب برنج و گوشت بیرون می‌ریزد.
zahra.n
جمهوری آذربایجان در صدسال اخیر سه بار الفبایش تغییر کرده است! در ابتدای تأسیس جمهوری آذربایجان به سبک عثمانی‌ها الفبای قرآنی داشتند و بعد از اینکه بخشی از شوروی شدند الفبای سریلیک و بعد از استقلال هم الفبای لاتین!
zahra.n
وقتی به عمق فاجعهٔ این تغییرات متوالی الفبا پی می‌برید که نسل امروز نمی‌توانند آثار قدمایشان را به زبان اصلی بخوانند. آذری‌ها گویا ترقی را در لاتین شدن الفبا جستجو می‌کنند. چیزی که فتحعلی آخوندزاده از متفکران دوران قاجار برای ما هم لقمه گرفته بود. آخوندزاده که به خاطر نشست و برخاست با تزارها، آخوندوف صدایش می‌کردند، معتقد بود زبان علم زبان لاتین است و الفبای فارسی-عربی دشوار ما باعث شده ملت ما عقب مانده و بی‌سواد بمانند. اول دست به اصلاح الفبا زد با جدانویسی و بعد که احساس کرد این خانه از پای‌بست ویران است، به فکر طراحی الفبای جدیدی افتاد. به جز ایران او دفترچهٔ الفبای جدیدش را به عثمانی‌ها هم عرضه کرد ولی راه به جایی نبرد.
zahra.n
چگونه پولدار زندگی کردنش است. او آدمی بوده که خیرش به همه می‌رسیده و نه تنها قفقاز که به ایران، ترکیه، مصر، هندوستان هم کمک می‌کند. از مهم‌ترین کارهای حاجی تقی‌اف احداث مدرسه برای دختران مسلمان بوده و مهم‌تر از آن راضی کردن مردم برای مدرسه فرستادن دخترانشان. به خرج خودش قاصد می‌فرستد به مکه، مدینه، کربلا، خراسان، قاهره و... تا از مجتهدین آنجا مهر و امضا بگیرد که خلاف شرع نیست که دختران هم مثل پسران تحصیل کنند. حاجی معتقد بود دختران ما باید تربیت شوند تا زنان و مادران بهتری باشند. پسران ما که برای تحصیل به خارج می‌روند همانجا هم زن می‌گیرند چرا که دختران ما را قبول ندارند. نسلی هم که زیر دست این مادران اجنبی بزرگ می‌شوند از شریعت بی بهره اند و همهٔ سرمایه‌مان به باد می‌رود.
zahra.n
خیابان تبریز نزدیک همان مرکز حیدر علی‌اف بود و می‌شد هردو را باهم ببینم. باکو یکی از شهرهایی است که خواهرخواندهٔ تبریز نامیده شده است. شهرهایی خواهرخواندهٔ هم خوانده می‌شوند که تفاهماتی در زمینه‌های باستانی، فرهنگی، هنری داشته باشند. حالا چرا برادرخوانده نه و خواهر خوانده؟! به خاطر اینکه در بسیاری از زبان‌های دنیا که برخلاف زبان ما واژه‌ها جنسیت دارند، واژهٔ شهر یک واژهٔ مونث است.
zahra.n
مرکز حیدر علی‌اف در سال ۲۰۱۲ افتتاح شده و زاها حدید معمار زن عراقی تبار طراح آن بوده که به خاطرش جایزه موزه طراحی را هم دریافت کرده است. گوشه و کنار می‌گویند بنا از روی امضای جناب علی‌اف طراحی شده ولی وقتی گوگل می‌کنم از شباهت امضا با این معماری سر در نمی‌آورم! طراحی‌های زاها حدید به سیال بودن معروفند و این ویژگی بیشتر از هرچیز در معماری این مرکز به چشم می‌خورد. اینجا تا دلتان بخواهد قوس دارد. در فضای سبز جلوی مرکز استند "باکو دوستت دارم" قرار گرفته تا توریست‌ها محض ثابت کردن حضورشان در این شهر با آن عکس یادگاری بگیرند.
zahra.n
بعد از جنگ جهانی اول و موقع ترسیم مرزهای خاورمیانهٔ جدید، خط‌های جدایی را درست از وسط قومیت‌ها رد کرده‌اند تا همیشه بهانه‌ای بماند برای درگیری این جهان سومی‌ها و سرگرم کردنشان به خودشان.
zahra.n
"جعفر جبارلی" شاعر و نمایشنامه نویس آذربایجانی است که اولین بار هملت را به ترکی آذربایجانی ترجمه و روی صحنه می‌برد و دراماتورژی آذربایجان را بنیان نهاده و شکسپیرشان است. گمانم همه را گفتم. می‌ماند ایستگاه متروی شاه اسماعیل ختایی که همان شاه اسماعیل اول خودمان است که اولین بار مذهب تشیع را مذهب رسمی کشور اعلام کرد.
zahra.n
تفاوتی که معماری آذربایجانی‌ها در مساجد و گنبد و گلدسته با ما دارند در رنگ است. ما همه را فیروزه‌ای می‌پسندیم ولی اینجا هیچ رنگی وجود ندارد و خبر از کاشی کاری‌های جورواجور نیست. گنبد مسجد حیدر هم مثل بی‌بی هیبت رنگ خاک است و با همان شکل و شمایل. این یکی تک است و عوضش بزرگتر.
zahra.n

حجم

۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۴,۵۰۰
۷۰%
تومان