بریدههایی از کتاب بابا لنگ دراز
۴٫۵
(۶۱)
در مورد مذهب با سمپلها صحبت کردن خالی از خطر نیست. خدای آنها که آکبند و دستنخورده از اجداد خویش به ارث بردهاند؛ نظرتنگ، غیرمنطقی، بیعدالت، خسیس، انتقام گیرنده و متعصب است. شکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبردهام. من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم. خدای من مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم و اتفاقاً خیلی هم شوخطبع است
مسعود
بعضی ها زندگی نمیکنند، مسابقهٔ دو گذاشتهاند، میخواهند به هدفی که در دور دست است برسند در حالی که نفسشان به شماره افتاده میدوند و زیباییهای اطراف خود را نمیبینند. آن وقت روزی میرسد که پیر وفرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بی تفاوت است.
fatemeh
اگر انسان بتواند در ییلاق زندگی کند در شهر ماندن دیوانگی است.
zahra ak
میخواهم به خودم تلقین کنم که زندگی یک صحنه بازی است و من باید آن را با مهارت بازی کنم، و اگر ببرم یا ببازم، در هر حال شانهها را بالا بیندازم و بخندم
کاربر ۱۹۶۲۰۵۵
من رمز واقعی خوشبختی را پیدا کردم و آن اینست که برای «حال» زندگی کن. افسوس گذشته را خوردن و به انتظار آینده به سر بردن غلط است بلکه باید از این لحظه بیشترین استفاده را کرد.
fatemeh
من از مردمی که مینشینند و رو به آسمان میکنند و چشمها را در چشم خانه میگردانند و میگویند: «خواست خدا چنین بوده است» در حالی که یقین دارند چنین نیست، خیلی عصبانی میشوم.
hani
بدون شک بابا خوشیها عادلانه تقسیم نشده است
fatemeh
بابا لنگدراز عزیز،
من حقیقتاً وحشی هستم. خواهشمندم نامهٔ هفتهٔ گذشته را فراموش کنید.
masoom
تحصیل چه کار پوچی است.
masoom
امروز صبح اسقفی برای ما صحبت کرد. حدس میزنید چه گفت؟
«حکمت بزرگی که انجیل به ما تعلیم داده است اینست، فقرا از این جهت خلق شدهاند که برای دیگران مجال نیکوکاری به وجود آید!»
ملاحظه میفرمایید. مثل اینکه فقرا هم یک نوع حیوان اهلی مفیدی هستند، اگر من حالا یک خانم تمام عیار نشده بودم بعد از دعا میرفتم و هر چه از دهانم درمیآمد به این اسقف میگفتم.
Bookish cat
شکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبردهام. من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم. خدای من مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم و اتفاقاً خیلی هم شوخطبع است.
Bahar Kn
من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم. خدای من مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم و اتفاقاً خیلی هم شوخطبع است.
zahra ak
من، هر لحظه خوشبختی خود را احساس میکنم و یقین دارم که خوشبختم و هر واقعهٔ نامساعدی پیش آید، به این عقیده باقی خواهم ماند و به ناراحتیها (حتا دندان درد) مانند تجربهٔ جالبی مینگرم که از تجربهٔ جالبی غافل نماندهام و خوشحالم. «آسمان بالای سر من به هر رنگی باشد، من برای هر گونه سرنوشتی حاضرم.»
la Luna
شاید من کافر هستم، ولی اگر شما هم یک عمر به اجبار شکرگزاری کرده بودید کافر میشدید
nik
آیا داستان آن استاد آلمانی را شندیدهاید؟ که با زینتآلات مخالف بود وآنها را زائد میدانست؟ وی معتقد بود که لباس را برای پوشش بدن باید پوشید و بس، زیبایی لزومی ندارد. زن استاد که موجودی مهربان و سر به راه بود طریقهٔ «اصلاح لباس» را قبول کرد و لباسهای کیسه مانند میپوشید. خیال میکنید استاد چه کرد؟ با یک دختر خواننده که سرتا پا یکپارچه مد بود فرار کرد.
mari
بسیاری از دختران هستند (مثلا ژولیا) که نمیدانند که خوشحال و سعادتمندند. آنها چنان به خوشی عادت کردهاند که احساساتشان فلج شده است
la Luna
سر میز به ما خیلی خوش میگذرد. همه با هم میگویند و میخندند و قبل از شروع به غذا هم کسی دعا نمیکند. این خود نعمتی است که انسان مجبور نباشد برای هر لقمه از کسی شکرگزاری کند. شاید من کافر هستم، ولی اگر شما هم یک عمر به اجبار شکرگزاری کرده بودید کافر میشدید.
zahra ak
باور کنید ناراحتیهای بزرگ نیست که صبر و بردباری لازم دارد؛ بلکه این ناراحتیهای خردخرد و جگر سوراخکن را با تبسم برگزار کردن حقیقتا روحیه لازم دارد و من سعی میکنم این روحیه را به دست آورم. میخواهم به خودم تلقین کنم که زندگی یک صحنه بازی است و من باید آن را با مهارت بازی کنم، و اگر ببرم یا ببازم، در هر حال شانهها را بالا بیندازم و بخندم.
_maede:)✨_
بسیاری از دختران هستند (مثلا ژولیا) که نمیدانند که خوشحال و سعادتمندند. آنها چنان به خوشی عادت کردهاند که احساساتشان فلج شده است
mattin
تنها عاملی که مانع از قورباغه جمع کردن من میشود اینست که در اینجا هیچ قانونی، جمع کردن قورباغه را منع نکرده است
masoom
چقدر باعث تاسف است که انسان پولش کم باشد و کتهایش متعدد!
فرشاد در سرزمین عجایب
آرامش توخالی هم، لطفی ندارد.
فرشاد در سرزمین عجایب
باور کنید ناراحتیهای بزرگ نیست که صبر و بردباری لازم دارد؛ بلکه این ناراحتیهای خردخرد و جگر سوراخکن را با تبسم برگزار کردن حقیقتا روحیه لازم دارد و من سعی میکنم این روحیه را به دست آورم. میخواهم به خودم تلقین کنم که زندگی یک صحنه بازی است و من باید آن را با مهارت بازی کنم، و اگر ببرم یا ببازم، در هر حال شانهها را بالا بیندازم و بخندم. چه ژولیا جوراب ابریشمی ببوشد و چه هزارپا از سقف بیفتد شما هرگز شکایتی از من نخواهید شنید.
fateme
امروز هوا پر است از شبنم. هوا جان میدهد برای کوهنوردی.
ای کاش اینجا بودی و باهم از تپهها بالا میرفتیم. جروی عزیز، خیلی دلم برایت تنگ شده اما این دلتنگی لذت بخش است، ما به زودی در کنار هم خواهیم بود. باورم نمی شود
Ms_jervis
شما هم یک عمر به اجبار شکرگزاری کرده بودید کافر میشدید.
zahra ak
من با این فلسفه که یأس و نکبت و غم، قوای اخلاقی را تقویت میکنند مخالفم. افرادی که سعادتمند و خوشحال هستند که مهر و محبت میبخشند. من به اشخاص بدبین و از زندگی بیزار، ایمان ندارم.
fateme
برگشتن به یک محیط آشنا خیلی کیف دارد. من در اینجا احساس آرامش میکنم. درست مثل اینکه همهٔ دنیا خانه خودم است و جزیی از همین دنیا هستی؛ نه آنکه قاچاقی بدان راه یافته باشم.
nik
«آنقدر در دنیا چیزهای جورواجور هست، که یقیناً همه ما مثل پادشاه سعادتمند خواهیم بود.»
Zeinab
احساس میکنم که در دنیا بیگانه هستم و زبان مردم را نمیفهمم و این امر مرا بیچاره کرده است
hastiiiii
اگر انسان بتواند در ییلاق زندگی کند در شهر ماندن دیوانگی است.
zahra ak
حجم
۱۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان