بریدههایی از کتاب این قصه به روایت من
۳٫۷
(۱۴)
هیچ کشوری جنگ رو شروع نمیکنه، مگه اینکه قطعاً مطمئن باشه که خدا باهاشه.»
بلاتریکس لسترنج
هیچ کشوری جنگ رو شروع نمیکنه، مگه اینکه قطعاً مطمئن باشه که خدا باهاشه.»
بلاتریکس لسترنج
گفت، بدون عشق ما هم چیزی مثل دایناسور هستیم.
فرمولی ساخته بود ـ اینطوری بود:
عشق به علاوهٔ شیفتگی مساوی تخیل است.
عشق به علاوهٔ تخیل مساوی خلاقیت است.
عشق به علاوهٔ خلاقیت مساوی زندگی است.
عشق به علاوهٔ زندگی مساوی زمان است.
عشق به علاوهٔ زمان مساوی مرگ است.
ن. عادل
عشق به علاوهٔ زندگی مساوی زمان است.
عشق به علاوهٔ زمان مساوی مرگ است.
ن. عادل
این احساسی که اسمش عشق است. در زمان پیچیده شده، با سالها اندازهگیری میشود. هرچه بیشتر انسانها را میبینم، عشق پیچیدهتر میشود. مبادلهٔ کالا نیست. قیمت ندارد، ارتباط ساده بین موجودات نیست. عشق عمیقتر است، رشتههایش به خوبی و بدی وجود انسانها میرسد.
سمانه انصاف جو
نظر من این دنیا هیچ واقعیتی ندارد. به همین خاطر است که حال همهمان خراب است.
𝐑𝐎𝐒𝐄
هیچ کشوری جنگ رو شروع نمیکنه، مگه اینکه قطعاً مطمئن باشه که خدا باهاشه
𝐑𝐎𝐒𝐄
اگر الکس در پارکینگ اسمم را صدا نزده بود احتمالاً سوار قطار میشدم و به خانه میرفتم ـ مسیر طینشده میماند. به اندازهٔ کافی وقت داشتهام که فکر کنم چقدر فرق میکرد. راهها همینطوری هستند: به مسیری برمیخوری، تصمیم میگیری که از کدام طرف بروی، و میدانی دیگر هرگز آن یکی را پیدا نخواهی کرد.
سمانه انصاف جو
اگر دوست داری قضاوتم کن، از من متنفر باش، باور کن که نابخشودنی هستم. اولین نفر نیستی. یک عمر است همینطوری گذشته. فرقی نمیکند
𝐑𝐎𝐒𝐄
کاش همهچیز مثل قبل میشد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
«به گمونت همهاش خیالی بود، نه؟ یعنی، فکرش رو بکن. نمیشه درست باشه، میشه؟»
«نه، مگه اینکه مواد زده باشیم، که نزدیم
𝐑𝐎𝐒𝐄
یک دروغ، دو دروغ، سه دروغ، و واقعیت تکه تکه خواهد شد
𝐑𝐎𝐒𝐄
بدون عشق ما هم چیزی مثل دایناسور هستیم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
هیچچیزی بدون زمان وجود ندارد
𝐑𝐎𝐒𝐄
از کجا بدانیم آدم خوب کیست و آدم بد که؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
نمیخواهم بخوابم. به اندازهٔ ابدیت وقت دارم که از خواب لذت ببرم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
به یاد آوردن این همه اندوه چه فایدهای دارد؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
وقتی اتفاقی چنین تکاندهنده رخ میدهد، اتفاقی که زندگی خیلیها را تحت تأثیر قرار میدهد، همه باید حق داشته باشند که حقیقت خودشان را تعریف کنند. الماس به خاطر بریدگیها و شکستهایش درخشان میشود.
𝐑𝐎𝐒𝐄
بکی لاغر بود، با موهای تیرهٔ پوش داده که در دو طرف صورتش ریخته بود. هیچوقت پردهها را کنار نمیزد که بیرون را تماشا کند. اسمش را گذاشته بودیم دفترچهٔ خاطرات. دوستی نداشت
کاربر ۵۰۷۳۵۴۰
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۹۳,۰۰۰
تومان