بریدههایی از کتاب شام ملیتا
۳٫۰
(۱۱)
بین قبرها، قبرِ سه تن از شهدا بیشتر خودنمایی میکند. این سه قبر، سنگ مزار ندارند. دلیلش را که میپرسم، ص.ج. به نوشتهٔ روی یکی از قبرها اشاره میکند. وصیتنامهای است که میگوید: «پس از شهادتم روی قبرم سنگی نگذارید، مگر آنکه قبور اهلبیت (عهم) در بقیع، صاحب حرم شده باشد.»
سپیده دم اندیشه
«مِنَ المؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ.»
سپیده دم اندیشه
«عاقبت با ذوالفقار آییم روزی سویتان / چشمتان بر راه باشد بعد از این آدینهها.»
سپیده دم اندیشه
ناگهان صدای مهیب دیگری به گوش میرسد و بعد هم ابر تیرهٔ قارچیشکل دیگری.
همه هیجانزدهایم؛ به جز راننده. میگویم: «حواستان هست که داریم با سرعت به سمت نقطهٔ انفجارها نزدیک میشویم؟» میثم میگوید: «کاغذقلم دربیاورید تا وصیتهایمان را بنویسیم.» صدای انفجار سوم از دو انفجار قبلی بلندتر و نزدیکتر است. میگویم: «بچهها! داریم به مرز شهادت نزدیک میشویم. تنها راهش گناه است. با گناه میشود از شهادت فاصله گرفت؛ بیایید سریع دروغ بگوییم یا غیبت کنیم تا آلوده شویم!»
سپیده دم اندیشه
زینالدین بستهٔ سیگاری از جیبش درمیآورد، نخی بیرون میکشد، میگیراند و بسته را میگذارد در جیبش. خشکم میزند. رو به زینالدین میکنم و میگویم: «این چه بود؟ یک بار دیگر از جیبت دربیاور.» متعجب نگاهم میکند و بسته را آرام از جیبش درمیآورد. شگفتزده میپرسم: «بهمن؟ بستهٔ بهمن کوچک؟» تازه متوجه منظورم شده. بلند میخندد و میگوید: «آقا گفتند حمایت از کالای ایرانی! سفارش دادم برایم چند باکس بهمن از ایران آوردند.» همه میخندند. ما بیشتر. زینالدین به عمامه، عبا، قبا، شلوار و جورابش اشاره میکند و میگوید: «همه ایرانی است؛ آقا گفتند ایرانی بخرید.» باز هم بلند میخندد و میگوید: «حتی لباس زیرم هم ایرانی است!» هم سر ذوق آمدهایم و هم از فاصلهٔ خودمان با کسی چون او شرمساریم.
صدف
مجبور میشویم برای عمل به حکم شرعی، هر کداممان به سه جهت مختلف دیگر هم بخوانیم. آن از شام دیشب و این هم از نماز صبح. دیگران میروند سفر و نمازهای چهاررکعتیشان را دو رکعت میخوانند، ما هم سفر میرویم و نمازِ دورکعتیمان را هشت رکعت میخوانیم!
آیه
باز هم در پیچوخمِ جادههای کوهستانی جنوب لبنان حرکت میکنیم تا در ارتفاعات اقلیم «التفاح»، به باغموزهٔ «ملیتا» میرسیم. ملیتا موزهٔ جنگ حزبالله است؛ منطقهای که در زمان نبرد حزبالله و اسرائیل از کانونیترین نقاط درگیری بوده؛ منطقهای که حزبالله ۲۵ سال در آنجا جنگهای نامنظم و نفسگیرِ پارتیزانی کرده و مجهزترین و مسلحترین ارتش خاورمیانه را به زانو درآورده.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
- اینجا محل استتار درِ یکی از تونلهای مخفی نیروهای حزبالله است. ساخت چنین تونلی در زمان نبرد با اسرائیل و با امکانات آن روز حزبالله، چندین سال به طول انجامیده.
وارد تونل میشویم؛ تونلی که پرپیچوخم ساخته شده تا موج انفجارات را بگیرد و از شلیک مستقیم گلولههای توپ و تانک جلوگیری کند؛ تونلی که رزمندگان حزبالله میبایست در تمام مدت حفرش، برای مخفی نگه داشتن آن، نخالهها و کیسههای خاک و شن را داخل کولههایشان میریختند و آنها را کیلومترها آنطرفتر تخلیه میکردند؛
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
باغ ایران، پارکی است که آن را شهید شاطری پس از جنگِ سیوسهروزه و بعد از ساخت خانههای ویرانشدهٔ جنوب لبنان، با هدف جنگ روانی، درست در خط مرزی و در مقابل دیدگان مرزداران خائف اسرائیلی ساخته است. این پارک که نماد بیاعتنایی مردم جنوب لبنان به ابهت پوشالی و توخالی اسرائیل است، در حالی هر روز و بهویژه پایان هفتهها میزبان خانوادههاست که دقیقاً آن سوی سیمخاردارها، هیچ نشانهای از زندگی و آرامش نمیتوان دید. در این سوی مرز، کودکان، سوار بر تابها و سُرسُرهها، با سروصدای زیاد مشغول بازیاند و در آن سو، سربازان مضطرب و دلنگران اسرائیلی، در پسِ سنگرها و دوربینهایشان، مرزهای سرزمین غصبکردهشان را میپایند.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
حجم
۵۸۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۵۸۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان