بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شین: مجموعه رباعی‌های عاشورایی | طاقچه
تصویر جلد کتاب شین: مجموعه رباعی‌های عاشورایی

بریده‌هایی از کتاب شین: مجموعه رباعی‌های عاشورایی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۲ رأی
۳٫۹
(۱۲)
لب‌تشنه در آفتاب بود این غنچه خون جگر رباب بود این غنچه پیمود به شش ماه، رهِ صد ساله نشکفته خم گلاب بود این غنچه
Ali
این سوی، صدای گریۀ راحیل است آن سوی، صدای پرِ جبراییل است ای تیر! نبر حلق علی اصغر را تو فکر کن این گلوی اسماعیل است
plato
ما را چه شده؟ چرا همه خاموشیم؟ با آل یزید دست در آغوشیم حالا که نمی‌رویم همراه حسین شمشیر به دشمنان او نفروشیم
"Shfar"
مهر زینب، سینۀ عباس و حسین شیدایی دیرینۀ عباس و حسین عباس و حسین آینۀ حق شده اند زینب شده آیینۀ عباس و حسین
محمد
تقدیم به: سه شاعر شهید شیعی که به جرم سرودن شعر برای اهل بیت علیهم السلام به شهادت رسیدند: کمیت بن زید الاسدی، عبدالله بن عمار البرقی، عبدالله بن سعید الحفاجی
مادربزرگ علی💝
من هستم و تو، بیا به خود برگردیم از هرچه که بود و هرچه شد برگردیم تکبیر زنان به عشق اللهِ احد شمشیر زنان سوی اُحُد برگردیم
سپیده دم اندیشه
من بودم و من بودم و تو بودی و تو من بودم و تو، چقدر من بودم و تو
plato
آه از شب قدرمان چه تقدیر زدیم آخر به چه جرأت به صف شیر زدیم آن شب شب قدر کوفه یادت مانده؟ بر فرق علی من و تو شمشیر زدیم
"Shfar"
با اشک سبک بار شده سینۀ من از آینه سرشار شده سینۀ من «عمّان» شده‌ام در عشق عباس و حسین «گنجینۀ الاسرار» شده سینۀ من
"Shfar"
من هستم و تو، بیا به خود برگردیم از هرچه که بود و هرچه شد برگردیم تکبیر زنان به عشق اللهِ احد شمشیر زنان سوی اُحُد برگردیم
محمد
فردا همه گویند سپهدار آمد سقای حرم، سید و سالار آمد در دشت خروش و ولوله می‌افتد گویند ابالفضل علمدار آمد
Leben
چون دایره ما ز پوست‌پوشان توایم در دایرۀ حلقه به گوشان توایم گر بنوازی، ز جان، خروشان توایم ور ننوازی هم از خموشان توایم
پناه
ای ماه! برآمدی و تابان گشتی گرد فلک خویش خرامان گشتی چون دانستی برابر جان گشتی ناگاه فرو شدی و پنهان گشتی
پناه
یک روزِ سیاه، راه بستیم بر او با خیل سپاه، راه بستیم بر او من من من من من تو تو تو تو تو ما به چه گناه راه بستیم بر او؟
"Shfar"
لب‌تشنه در آفتاب بود این غنچه خون جگر رباب بود این غنچه پیمود به شش ماه، رهِ صد ساله نشکفته خم گلاب بود این غنچه
plato
طفلی که بزرگْ رهبر کوچک ماست در کرب و بلا پیمبر کوچک ماست از دست حسین تا به عرش اعلی معراج علی اصغر کوچک ماست
Leben
مسلم سر زد به کوفه یادت مانده؟ در در در زد به کوفه یادت مانده؟ از هر سو سنگ بود و تیر و نیزه پر پر پر زد به کوفه یادت مانده؟
smoothybook
من بودم و تو، به نیزه سر را بردیم من بودم و تو، خون خدا را خوردیم من بودم و تو، خرابه و یک دختر من بودم و تو که تشت را آوردیم
khorasani
افتاده به خاک، جسم بی پیرهنت قطعه قطعه شده تنِ بی‌کفنت حمد است و برائت است و اعراف و فجر سی‌پارۀ قرآن مجید است تنت
فاطمه کلهر
تن‌پوش تمام کلماتم زخم است
Leben
این طفل که اسرار ازل می‌داند وه! با چه بلاغتی سخن می‌راند انگار علی است روی منبر رفته بی حرف و صدا خطبۀ خون می‌خواند
لیلا
این سوی، صدای گریۀ راحیل است آن سوی، صدای پرِ جبراییل است ای تیر! نبر حلق علی اصغر را تو فکر کن این گلوی اسماعیل است
Sobhan Naghizadeh
پا بسته و دست بسته پرواز کند در خون گلو نشسته پرواز کند قربان کبوتری که تا عرش خدا با بال و پر شکسته پرواز کند
معصومه
طفلی که بزرگْ رهبر کوچک ماست در کرب و بلا پیمبر کوچک ماست از دست حسین تا به عرش اعلی معراج علی اصغر کوچک ماست
معصومه
دعوای سقیفه رفت زود از یادت غوغای فدک نرفته بود از یادت؟ من بودم و تو، چطور باید برود میخ در و بازوی کبود از یادت؟
سپیده دم اندیشه
من بودم و تو، غدیر یادت رفته؟ بیعت کردیم امیر! یادت رفته؟ اما دلمان گیر کسی دیگر بود آن بیعت ناگزیر یادت رفته؟
Sobhan Naghizadeh
ماندم که چه حکمتی است در سرنیزه قرآن و علی، حسین و سر، سرنیزه صفین شده دوباره، حالا رفته قرآنِ سرِ حسین بر سر نیزه
فاطمه کلهر
این سوی، صدای گریۀ راحیل است آن سوی، صدای پرِ جبراییل است ای تیر! نبر حلق علی اصغر را تو فکر کن این گلوی اسماعیل است
حُسنیه'
«یا زینب! » گفت، وقتی افتاد حسین «زینب! زینب! » گفت و جان داد حسین حتی نگذاشت تا که تنها برود با او سرِ خویش را فرستاد حسین
حُسنیه'
تشتی از زر، میان آن یک خورشید شام و ظلمت، خرابه و یک دختر
|ݐ.الف

حجم

۴۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۴۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان