ـــ نمیدانستم به کجا اما میخواستم فقط بروم، هرجا که شده. از پرتگاهی که بالا رفته بودم به پایین برگردم، آرام و مطیع و نگران نباشم و برایم هیچ اهمیتی نداشته باشد که چرا افتادهام تازمانیکه نصف راه را پایین آمده باشم.
n re
هنگامیکه مجبور به انجام کاری هستید چه اهمیتی دارد که بهخاطرش بترسید، چون درهرحال مجبورید.
پروا
اصلاً بهیادش نمیآمد آخرین باری را که با کسی روراست بوده باشد. دروغ برای او خیلی راحتتر ازحقیقت و راستگویی سخت و جانگداز بود.
پروا
«مردم احمقند. با چسبیدن به یه داستان نصفهنیمه و چند تیکه کاغذ و یک خروار متانت و خونسردی و البته اعتمادبهنفس، آدم همیشه میتونه برنده باشه.»
پروا
زنبودن کسالتآور است. ما ازدواج میکنیم چون اینکاریه که باید بکنیم و بعد بچهدار میشیم و بچهداشتن تنها چیزیه که خیلی خستهکنندهتر از زنبودنه.»
پروا
میدانستم چه بر سر دخترانی که بدون ازدواج بچه داشتند میآمد. کسی درباره آنها حرفی نزده اما تو میدانی. کسی حاضر به ازدواج با دختران بد نمیشود یا به آنها شغلی نمیدهد، خانوادهاش همیشه سرافکنده و خجالتزده خواهند بود و دیگر دوستانشان با آنها حرف نمیزنند. زندگی آنها نابود میشود.
عقل سرخ
اعداد هرگز دروغ نمیگویند؛ همیشه یک پاسخی وجود دارد و این پاسخ یا درست است یا غلط. خیلی ساده. اما هیچچیز در زندگی ساده نیست و برای حل آن هیچ پاسخی در اینجا وجود ندارد.
پروا
هیچ ترسی وجود نداره که نشود آن را فراموش کرد
پروا