بریدههایی از کتاب به نام یونس
۳٫۹
(۱۵)
قرص باش مرد. تو تکیهگاه خانهای. اگر تو بخوای بیتابی کنی وای به حال زن و بچهت.»
n re
مطلب ناقص مثل مار زخمی میمانه
n re
تاریکی محض بود و ظلمت در ظلمت. لحظاتی بیحرکت ماند. سکوت محض؛ تاریکی مطلق. صدای گریهاش سکوت چاه را شکست. سرجایش زانو زد. بهشدت گریه میکرد و ذکر یونسیه زمزمه میکرد. «لا اله الّا انت، سبحانک انّی کنت من الظالمین...»
ۅصـــــاݪ
نفس عمیقی کشید و گفت: «ببین آقا براتعلی، حرف آخرم را بزنم و برسم کلاس. اگر میخوای نداشتههات را به دست بیاری، همیشه داشتههات را دستکم نگیر.»
علیرضا دولتی
هاشم تکهچوبی از روی زمین برداشت و پرت کرد داخل حلب و نشست پشت قلیانش. شلنگ قلیان را از انتهای دسته بهسمت خودش خم کرد و به یونس تعارف کرد. یونس تشکر کرد.
«ایراد ما را نگیر حجآقا، ما نافمان را با قلیان چیدند.»
«ما که سهله آقاهاشم؛ شاه عباس صفوی هم هر کاری کرد نتونست این عادت را از مردم بگیرد.»
n re
«آن چشمه که گویند نهان در ظلمات است/ گر هست بهجز چشم تری در سحری نیست...»
n re
«خدا تاریکی و عدم را بهوجود نیاورده. خدا نور و موجودات را بهوجود آورده...»
n re
«هر سحرم ز لامکان، میرسد این ندا، ندا/ درگه فیض بسته نیست، طالب من، بیا، بیا...»
tadai
اگر میخوای نداشتههات را به دست بیاری، همیشه داشتههات را دستکم نگیر.»
tadai
مهدیه نقاشیاش را بهطرف یونس گرفت.
«این نقاشی را برای شما کشیدم. عکس خودت را کشیدم. خوشگله؟»
یونس نقاشی را گرفت.
«آفرین دختر گلم، خیلی ماهیِ خوشگلی کشیدی، ولی من که توی نقاشیت نیستم.»
«تو هم هستی.»
یونس باز در نقاشی دقیق شد ولی چیزی نفهمید.
«یعنی من ماهیام؟»
«نه، داخل شکمشی.»
n re
«های رمضان یا ربّ، یا ربّ رمضان؛ رمضان آمد، خوش نومِ خدا...»
n re
«نور را با تاریکی اندازه میگیرند...»
n re
«تهمت زدن اشتباهه؛ حتی اگر نسبت به کسی باشد که کارهای خلافی انجام داده و یا دشمنت باشد.»
n re
اگر میخوای نداشتههات را به دست بیاری، همیشه داشتههات را دستکم نگیر
n re
«هر سحرم ز لامکان، میرسد این ندا، ندا/ درگه فیض بسته نیست، طالب من، بیا، بیا...»
بهار
. اگر میخوای نداشتههات را به دست بیاری، همیشه داشتههات را دستکم نگیر.»
محمد
حجم
۱۴۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۴۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۴۹,۹۰۰
تومان