«مشکلات یا راهحل دارد یا ندارد. اگر راهحل داشته باشد که حلش میکنی، اگر نداشته باشد که دیگر غصه خوردن فایده نداره مؤمن.»
n re
قرص باش مرد. تو تکیهگاه خانهای. اگر تو بخوای بیتابی کنی وای به حال زن و بچهت.»
n re
آرزو کرد ای کاش همیشه او هایدی مانده بود و خودش پیتر، آنوقت باز فرصتی پیدا میکردند تا بتوانند با هم باشند؛ راحت حرف بزنند و از دنیای سادگی و صداقت کودکیشان لذّت ببرند.
n re
نفس عمیقی کشید و گفت: «ببین آقا براتعلی، حرف آخرم را بزنم و برسم کلاس. اگر میخوای نداشتههات را به دست بیاری، همیشه داشتههات را دستکم نگیر.»
علیرضا دولتی
مطلب ناقص مثل مار زخمی میمانه
n re
اگر میخوای نداشتههات را به دست بیاری، همیشه داشتههات را دستکم نگیر.»
tadai
تاریکی محض بود و ظلمت در ظلمت. لحظاتی بیحرکت ماند. سکوت محض؛ تاریکی مطلق. صدای گریهاش سکوت چاه را شکست. سرجایش زانو زد. بهشدت گریه میکرد و ذکر یونسیه زمزمه میکرد. «لا اله الّا انت، سبحانک انّی کنت من الظالمین...»
ۅصـــــاݪ
هاشم تکهچوبی از روی زمین برداشت و پرت کرد داخل حلب و نشست پشت قلیانش. شلنگ قلیان را از انتهای دسته بهسمت خودش خم کرد و به یونس تعارف کرد. یونس تشکر کرد.
«ایراد ما را نگیر حجآقا، ما نافمان را با قلیان چیدند.»
«ما که سهله آقاهاشم؛ شاه عباس صفوی هم هر کاری کرد نتونست این عادت را از مردم بگیرد.»
n re
«هر سحرم ز لامکان، میرسد این ندا، ندا/ درگه فیض بسته نیست، طالب من، بیا، بیا...»
بهار
«هر سحرم ز لامکان، میرسد این ندا، ندا/ درگه فیض بسته نیست، طالب من، بیا، بیا...»
tadai