بریدههایی از کتاب توقف ناگهانی در ایستگاه جمجمه
۴٫۳
(۱۱۱)
تا جای آدمها نباشی، نمیتونی انتخابهای آنها را محکوم و یا قضاوت کنی.
zohreh
«دونستن بیش از حد حقیقت، آدم رو به جنون میکشونه.»
zohreh
چرا آدمها صداشون در نمیاد؟ چرا هیچکس اعتراض نمیکنه؟»
«چون کسی چیزی به یاد نمیاره... اونها به پیشرفت خارقالعادهای رسیدن. بعد از تزریق کینه، با استفاده از آمپولی به نام فراموشی که نمیدونم از چه کوفتی تشکیل شده، حافظهٔ افراد رو پاک میکنن.»
وانیلِ تلخ
تجربه نشون داده تنها راه برانگیختن حس مسئولیت دولت، تهدیدِ منافع خودش هست.
یك رهگذر
تنهایی، آدم رو بدجور دیوونه میکنه.
zohreh
«و البته چه چیزی زیباتر، لذتبخشتر و آسانتر از حکومت بر جامعهای کاملاً غمزده و افسرده.»
.
او میدانست تا نتواند جایی برای خوشبختی در درونش پیدا کند، روزگار دست از کَج چرخیدن برنخواهد داشت. امّا از کجا باید شروع میکرد؟
zohreh
کبال با ظاهری بسیار خونسرد به همان کِرم نگاه میکرد. «اینها سیاهیهای درون انسانها هستند. اوایل تأسیس شرکت جمجمه تصمیم گرفتیم، کینههایی رو که از رگهای مشتریها تخلیه میکنیم، در جایی بیآبوعلف بریزیم تا مزاحمتی برای کسی نداشته باشه امّا متأسفانه سه ماه بعد، شهرداری طی یک نامه، رشد بیرویهٔ ایستگاه جمجمه رو به ما خبر داد. کینهها زنده هستند و تا وقتی که چیزی برای تغذیه داشته باشند به رشد خودشون ادامه میدن.»
Ishtar
زیباییهای زندگی هنوز در بیرون از وجود او اتفاق میافتادند و درونش هنوز مَملو از سیاهی بود. او میدانست تا نتواند جایی برای خوشبختی در درونش پیدا کند، روزگار دست از کَج چرخیدن برنخواهد داشت. امّا از کجا باید شروع میکرد؟
م. قاضی محسنی
برای لذت بردن از زیباییهای زندگی، اول باید زندگی کردن رو یاد بگیریم.
یك رهگذر
یک چیز رو فراموش نکن. حتی اگر ترس، اونقدر خِرخِرهات رو جوید که خودتو خیس کردی، باز هم اجازه نده تو رو از تصمیمت منصرف کنه.
zohreh
گاهیاوقات فلج میشویم. گاهی غافلگیر میشویم. غافلگیر از بازگشتی که به سوی خودمان میآید. فلج میشویم چون باور نداریم هر چیزی تاوانی دارد و گذشته به زودی با لباسی از آینده مقابل ما قرار خواهد گرفت.
Ishtar
او معتقد بود به سمتی میرویم که دنیای مجازی از یک فانتزی محض خارج شده است و واقعیترین دروغ زندگی آدمها را تشکیل میدهد. مغزهایی که تهی میشوند و دیدگاههایی که شکل نمیگیرند. متأسفانه بشر با سرعت زیادی نسل آینده را به سمت احمق بودن پیش میبرد. کودکان معنای گذشت و نوعدوستی را نمیدانند. آنها معنای کارعمیق و ساعتها تلاش و کوشش را نمیدانند. در دنیای پر زرقوبرق امروز گم شدهاند و دیگر به چیزی راضی نیستند. مقایسهها آنها را مضطرب میکند و درنهایت با آنکه همه چیز دارند، با احساسی سرشار از عقده، حقارت و عدمتکامل وارد دنیای بزرگسالی میشوند.
zohreh
خانم مندراس مردم به این امید اینجا میان تا آدم از اینجا خارج بشن. میدونی این یعنی چی؟ میدونی آدم بودن یعنی چی؟ یعنی امید داره که کار کنه، پول در بیاره و دوباره طلا بخره، دوباره ماشین بخره، دوباره خونه بخره. و وقتی اینهمه خونه به فروش میرسه، نتیجهاش چیه؟ با پول خیلی کمتری میتونه دوباره همون خونه رو بخره. من توقع دارم خیلی باهوشتر عمل کنید. سریع ببینید این مدت چه چیزی بیشتر در بازار آزاد شده، بخریدش. به نام خودتون، به نام بچههاتون... امّا همهاش باید تحت نظارت مستقیم شرکت باشه و توسط خانم مندراس در سیستم حسابداری ثبت بشه. از شرکت وام بگیرید و بخرید. وقتی که خریدید، اونوقت قیمت ملک دوباره میره بالا. این میدونی یعنی چی؟ یعنی با یک تیر چند نشون زدیم. خانم مندراس وابستگی مردم به ما نباید قطع بشه. برین راهکارهای ایجاد چرخهها رو پیدا کنید. بیشتر مطالعه کنید. هدف ما پول درآوردن از روی شانس نیست، هدف ما ایجاد چرخههاییست که پشتسرهم به شرکت سود برسونه.»
Ishtar
یاد جملهٔ معروفی افتاد که در زمان دانشجویی کنار یکی از کتابهایش نوشته بود. ایستاد و آن جمله را با خودش تکرار کرد «آیندهای که امروز ساخته نشود، فردا نیز ساخته نخواهد شد. پس همین امروز، فردا را بساز.»
ATIYEH
شهر، از آن بالا چنان ساکت به نظر میرسید که انگار آن پایین، همه به خواب رفته بودند و برف آنچنان میبارید که انگار در تمام سال، همین یک شب را فرصت باریدن دارد.
ATIYEH
مشکلات، توهّمهایی بیش نیستند. توهّمهایی که ما با نوع دیدگاهمون اونها رو تبدیل به مشکل میکنیم.
Arya Sadeqi
چیزی دور و برت عوض نمیشه مگر اینکه تو تصمیم بگیری عوض شه.
.
باید واژگانی جدید برای توصیف احساساتش پیدا میکرد. واژههایی که هیچکس تاکنون نشنیده باشد تا بتواند با آنها احساساتی را که تاکنون هیچکسی تجربه نکرده است، وصف نماید...
zohreh
کم پیش میآید رویاهای زندگی با اصل زندگی منطبق باشند.
n re
گاهی دونستن حقیقت، آدمو به جنون میکشونه.
یك رهگذر
گاهی اخبار خوب، بیشتر حال مردم رو خراب میکنه و اونها رو بیشتر یاد فلاکت میندازه.
یك رهگذر
«آیندهای که امروز ساخته نشود، فردا نیز ساخته نخواهد شد. پس همین امروز، فردا را بساز.»
zohreh
فرار، تو رو به آرامش نمیرسونه.
zohreh
شاید این هم قسمتی از بازی روزگار باشد. هرچه باشد، روزگار بازیگردان قهاری است. خود روزگار نیز با ما سر میز قمار نشسته است و درست لحظهای که فکرش را نمیکنیم، غافلگیرمان میکند. آسها نمایان میشوند و بار دیگر جان تازهای میگیریم. شاید همه چیز حساب و کتابی دارد و بیقراریهای ما هرگز آن را تغییر نمیدهد و هر اتفاق یا آدم تازهای درست در زمان مقرر سر راه ما قرار میگیرد. نه لحظهای آنطرفتر و نه لحظهای اینطرفتر. شاید همه چیز از قبل نوشته شده باشد و تنها وظیفهٔ ما انتخاب درست، میان تمام وقایع اطرافمان باشد که در لحظههای از پیش تعیین شده، سر راه ما قرار میگیرند و زندگی ما را رقم میزنند.
zohreh
«اگر خودت قبول داری اوضاع خیلی خوشایند نیست، پس تغییرش بده.»
zohreh
«جیابیس، هیچ مشکلی جدّی نیست. مشکلات، توهّمهایی بیش نیستند. توهّمهایی که ما با نوع دیدگاهمون اونها رو تبدیل به مشکل میکنیم
a.rick
«قشنگیش به همینه دیگه. کسی که بعد از مشروب خوردن چرتوپرت بگه که هنر نکرده.»
رویاهای مُرده
شاید همین بازی نقشهاست که نسل بشر را تداوم بخشیده است. خندههای ظاهری، نقابهای مهربانی، نمایش بیدردی. شاید بشر به تمام این نقابها برای زنده ماندن احتیاج دارد وگرنه اگر همه، همیشه چهرهٔ واقعی خودشان را به نمایش میگذاشتند، چه دنیای غیرقابلتحملی میشد. امّا از کجا معلوم؟ آن دنیای بدون نقش بازی کردن را چطور میتوان قضاوت کرد، وقتی هرگز آن را ندیدهایم؟ شاید دنیای بهتری باشد. بدون دروغ، بدون نیرنگ و بدون کینه... در آن دنیای خیالی، حقیقت ذاتی آدمها همیشه نمایان است. دیگر چه دلیلی دارد کسی برای دیگری فیلم بازی کند و یا او را بازی بدهد؟
نفس
گاهی ریتم زندگی به گونهای نواخته میشود که آرامش، بهای گزافی دارد.
Reza
حجم
۴۵۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۵۵ صفحه
حجم
۴۵۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۵۵ صفحه
قیمت:
۸۲,۰۰۰
تومان