بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زندگی و زمانه مایکل ک | طاقچه
تصویر جلد کتاب زندگی و زمانه مایکل ک

بریده‌هایی از کتاب زندگی و زمانه مایکل ک

انتشارات:نشر نو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۱ رأی
۳٫۷
(۱۱)
یه وقتی ساده‌لوح‌ها رو پیش از همه توی تیمارستان میخوابوندن. حالا واسه بچه‌هایی که پدر مادرشون فرار کرده‌ن اردوگاه دارن، واسه اونایی که لگد میپرونن و دهنشون کف میکنه اردوگاه دارن، واسه آدمایی که کله‌شون بزرگه اردوگاه دارن، واسه آدمایی که کله‌شون کوچیکه اردوگاه دارن، واسه اونایی که وضعیت مالی روشنی ندارن اردوگاه دارن، واسه اونایی که از زمینهاشون تارونده شده‌ن اردوگاه دارن، واسه آدمایی که توی مسیلها زندگی میکنن اردوگاه دارن، واسه دخترای خیابونی اردوگاه دارن، واسه اونایی که نمیتونن دو رو با دو جمع کنن اردوگاه دارن، واسه اونایی که مدارکشونو تو خونه جا گذاشته‌ن اردوگاه دارن، واسه اونایی که تو کوهها زندگی میکنن و شبها پلها رو میفرستن هوا اردوگاه دارن. شایدم حقیقت این باشه که کافیه بیرون از اردوگاه بمونی، از همه اردوگاهها در آنِ واحد. شایدم فعلا این خودش یه موفقیت باشه. چند نفر مونده‌ن که زندانی نباشن یا جلوی دروازه‌ها نگهبانی ندن؟ من از اردوگاهها فرار کردم؛ شاید اگه آفتابی نشم بتونم از شر خیریه‌بازی هم فرار کنم.
محمد
من شده‌م وسیله خیریه. هر جا میرم میخوان عمل خیر روم پیاده کنن.
محمد
رابرت گفت: «تو بچه‌ای. همه عمرت خواب بودی. حالا دیگه موقع بیدار شدنه. خیال می‌کنی چرا بِهت صدقه میدن، به امثال تو و بچه‌ها؟ واسه اینکه فکر میکنن بی‌خطرین، چشم و گوشتون هنوز واز نشده، حقیقتِ دور و ورتون رو نمیبینین.»
Ghasedaksheno podcast
من که میگم اگه زندونی هستیم تو زندون بمونیم، تظاهر هم نکنیم.»
Ghasedaksheno podcast
انگلها هم گوشت و ذات دارند؛ انگلها را هم می‌شود استثمار کرد. شاید در واقع، گفتنِ این که اردوگاه انگل شهر است یا شهر انگل اردوگاه بیشتر بستگی به این داشت که کدام یکی‌شان صدایش را بیشتر به گوش می‌رساند.
majiiid
سرش را از این سو به آن سو تکان داد، بعد، بدون هشدار، برکه‌های بزرگ و سیاه چشمانش را باز کرد و به من دوخت. حرف دیگری هم داشتم بگویم، اما نتوانستم حرف بزنم. احمقانه به‌نظر می‌رسید با کسی بگومگو کنم که انگار از آن طرف قبر نگاهت می‌کند.
Ghasedaksheno podcast
روی زمین دراز کشید و پالتوی مشکی را گولّه کرد و زیر سرش گذاشت تا استراحت کند، به دایره آسمان چشم دوخت. پیش خودش گفت دلم میخواد اینجا زندگی کنم، تا ابد همین‌جا باشم، همین‌جا که مادر و مادربزرگم زندگی کرده‌ن. به‌همین سادگی. حیف که برای زندگی کردن تو این دوره و زمونه باید قبول کرد که مث حیوون زندگی کنیم. آدمی که بخواد زنده بمونه نمیتونه توی خونه‌ای زندگی کنه که پنجره‌هاش روشنن. باید بره تو یه سوراخی تموم روز قایم بشه. باید جوری زندگی کنه که ردی از زندگیش معلوم نشه. زندگی اینجوری شده.
Ghasedaksheno podcast
بچه که بود، مثل بقیه بچه‌های کانون هائیس نورنیوس، گرسنه بود. گرسنگی از آنها حیواناتی ساخته بود که از جلوی یکدیگر غذا می‌ربودند و از دیوار حیاط آشپزخانه بالا می‌رفتند تا سطلهای آشغال را در جستجوی استخوان و پوست میوه زیر و رو کنند. بعد که بزرگتر شد، دیگر از خواستن دست کشید. جانوری که در درونش فریاد می‌کشید، هر ماهیتی هم که داشت، بر اثر گرسنگی کشیدن آرام گرفت.
Ghasedaksheno podcast
. با این حال نمی‌توانست مجسم کند عمرش را صرفِ فرو کردن دیرک در زمین و کشیدن حصار و تقسیم کردن زمین کند. خود را نه جسم سنگینی که ردی بر جا بگذارد، بلکه فقط لکه‌ای می‌پنداشت بر زمینی غرقه در خوابی عمیق که نه خراش پای مورچه را حس می‌کرد و نه سایش آرواره‌های پروانه را، نه درغلتیدن غبار را.
Ghasedaksheno podcast
ک پیش خودش گفت اگه اینا واقعآ میخوان از شرّ ما خلاص بشن (جالب این بود که می‌دید این فکر در سرش مثل گیاه رشد می‌کند و شکوفا می‌شود) اگه راس‌راسی میخوان مارو واسه همیشه فراموش کنن، باید به ما بیل و کلنگ بدن و بگن زمینو بکنیم؛ بعدش، وقتی از کندن خسته و مونده شدیم و یه گودال بزرگ وسط اردوگاه کندیم، بِهمون حکم کنن بریم تو گودال دراز بکشیم؛ و وقتی همه‌مون تو گودال دراز کشیدیم، باید تموم کلبه‌ها و چادرها رو تیکه‌تیکه کنن و حصار رو خراب کنن و کلبه‌ها و چادرها و حصار رو بریزن رومون، خاک هم رومون بریزن و زمینو صاف کنن. تازه اون‌موقع، شاید، شاید بتونن کم‌کم ما رو فراموش کنن. اما کی میتونه گودالِ به این بزرگی بکنه؟ نه سی تا مرد، حتی با کمک زن و بچه‌ها و پیرها، نه در وضعیت فعلی ما که بجز بیل و کلنگ چیزی نداریم، اونم با این زمین سفت و سنگی.
Ghasedaksheno podcast

حجم

۲۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۵ صفحه

حجم

۲۰۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۵ صفحه

قیمت:
۸۶,۰۰۰
۶۰,۲۰۰
۳۰%
تومان