«بعضیوقتها بعضیها یه کاری باهات میکنن که نمیتونی در جوابش کاری بکنی. فقط باید بگذری و بری.»
Mahshid84
«وقتی بچه بودیم مامانهامون میگفتن ترس یه جور بحران مصنوعیه که از بیرون به بدن ما وارد میشه. برای همین میشه باهاش مقابله کرد. باید کاری رو که ازش میترسی انجام بدی.»
Mahshid84
نمیتوانم بقیهٔ عمر بسیار طولانیام را به سفر از یک کشتی باری به کشتی باری دیگر و از این حلقهٔ ترانزیت به آن حلقهٔ ترانزیت بگذرانم و سریال ببینم؛ هرچند چنین زندگیای جذاب بهنظر میرسید.
شمشیر در غلاف
گشت زدن از آن عادتهایی است که ترکش موجب مرض است،
احسان انصاری نیا
کت که متوجه واکنشم شده بود، پرسید: «خب چی میخواد؟»
گفتم: «که همهٔ آدمها رو بکشیم.»
میتوانستم حس کنم کت دارد به خودش میپیچد. اگر آدمی باقی نمیماند، خدمهای هم وجود نداشت که ازشان مراقبت کند و دلیلی برای پر کردن پایگاه دادههایش با تحقیقات بیشمار وجود نداشت. گفت: «حرفش غیرمنطقیه.»
گفتم: «میدونم. اگه همهٔ آدمها رو بکشیم کی برامون سریال بسازه؟!»
HamiD
چه بانمک! کشتی باری میخواست به یونیت امنیتی کمک کند که آدمتر بهنظر برسد؛ چه شود.
Ms.red
با این حال هنوز هم هوا بوی جوراب میداد؛ انگار هرگز نمیشد کاملاً این بو را از اقامتگاههای انسانی حذف کرد.
احسان انصاری نیا
واقعاً فرقی میکرد بداند یا نه؟ شاید میترسیدم اگر واقعیت را برایش بگویم، نظرش دربارهام تغییر کند.
Kiki
حس کردم دارم دچار بیتفاوتی میشوم، ولی نگذاشتم وجودم را تسخیر کند؛ اگر اهمیت نمیدادم، معلوم نبود عاقبتم چه میشد.
Kiki
رامی اضافه کرد: «دوباره از نو شروع میکنیم. یه بار تونستیم، دوباره هم میتونیم.»
Kiki
همهچیز زیادی ترسناک بود. به خودم یادآوری کردم آن چیز ترسناکی که برای این محل اتفاق افتاده، خود منم.
ولی این هم کمکی به بهبود اوضاع نکرد.
Kiki
دلم میخواست صورتم را با دستهایم بپوشانم و پخش زمین شوم و سریالم را تماشا کنم ولی چنین کاری نکردم. این حس آزاردهنده دوازده ثانیهٔ طولانی کش آمد، ولی بالاخره تمام شد.
Kiki