
بریدههایی از کتاب کتاب فروشی کوچک بروکن ویل
۴٫۰
(۹۹)
«بعضی وقتها تقریباً آرزو میکنم مریض بشم، فقط برای اینکه بتونم تمامِ روز توی تختخواب دراز بکشم؛ مجبور نباشم هیچ کاری بکنم. چند روز هیچ تصمیمی نگیرم.»
da☾
بعضی وقتها فکر میکنم این میزانِ اندوه نیست که مهم است، بلکه مهم این است که چقدرش را بتوانی تاب بیاوری.
farez
میدانی بدترین چیز در مورد آدمهای وفادار چیست؟ همه همیشه به آنها میگویند دیگر وقتش رسیده حواسشان به خودشان باشد؛ ولی درحقیقت هیچکسی نمیخواهد که این آدمها دست از کمک به آنان بردارند. نه وقتیکه واقعاً پای عمل پیش بیاید
farez
کتابها فوقالعادهاند و احتمالاً در کلبهای در جنگل خیلی به کار میآیند، اما کِیفِ خواندن یک کتاب معرکه چیست اگر نتوانی دربارهاش به دیگران بگویی، از آن حرف بزنی و مدام از آن نقلقول کنی؟
ℝ𝕠𝕟𝕒𝕜
از شدت معمولی بودن جلبتوجه میکرد.
aylin
سارا از کتابفروشی آمد بیرون. فقط آنجا ایستاد، کاملاً آرام، طوری که انگار هیچ دلیلی در دنیا برای عجله کردن نداشت.
zahra eyni
به خودش گفت همهچیز درست میشود.
ℝ𝕠𝕟𝕒𝕜
او داشت یک بسته کتاب جدید را که تازه رسیده بود باز میکرد و آشکارا آنها را زیر بینیاش میگرفت و بو میکرد.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
سارا حدس میزد اکثر آدمهایی که به او فکر میکردند اعتقاد داشتند که کتابها برای او وسیلهای بودند برای پنهان شدن از زندگی.
و شاید اشتباه نمیکردند.
دختر کتابخوان
«اونجا میخوای چیکار کنی؟»
«کتاب بخونم.»
ℝ𝕠𝕟𝕒𝕜
این میزانِ اندوه نیست که مهم است، بلکه مهم این است که چقدرش را بتوانی تاب بیاوری.
Elina Asg
هنوز هم بعضیوقتها آرزو میکنم در کلبهای کوچک در جنگل باشم؛ با چند کتاب و رها از همهٔ بایدهای عجیبی که ما انسانها از یکدیگر و خودمان انتظار داریم.
mina
«یک اثر کلاسیک اثری است که همه میخواهند [آن را] خوانده باشند، اما هیچکس نمیخواهد [آن را] بخواند.»
HeLeN
تا وقتی کتاب و پول داشت، هیچچیز فاجعه محسوب نمیشد.
دختر کتابخوان
وقتی اومد تو، محکم چسبیده بود به یه کتاب. طوری بغلش کرده بود که انگار تنها پناهش توی دنیاست.
faridehmj
گِریس گفت: «بیفایده بود. اگه طبق قوانین اونا هم بازی کنی، هر دفعه تو رو میکوبن. مثل اون ضربالمثل معروف که میگه با احمقها بحث نکن. اونا تو رو تا سطح خودشون پایین میکشن و با تجربههاشون میزنن توی سرت. همین قانون شامل سبک زندگیت هم میشه.» خاکستر سیگارش را ریخت توی زیرسیگاریِ کاملاً پُر. «هیچوقت براساس قانون آدمهای ابله زندگی نکن. چون اونا تو رو تا سطح خودشون پایین میکشن، اونا برنده میشن، و این وسط، پوستِ تو کنده میشه.»
~little dove
اگر از من بپرسی میگویم که مرز بین استقلال و حماقت از مو هم نازکتر است.
نسیم رحیمی
اما کِیفِ خواندن یک کتاب معرکه چیست اگر نتوانی دربارهاش به دیگران بگویی، از آن حرف بزنی و مدام از آن نقلقول کنی؟
فاطمه :)
با احمقها بحث نکن. اونا تو رو تا سطح خودشون پایین میکشن
marie
هر چقدر هم بحران اقتصادی عمیق باشد، همیشه آدمهایی وجود داشتند که خوب پول دربیاورند؛ بعضیوقتها با وجود بحران، بعضیوقتها هم به دلیل بحران.
HeLeN
اگر مردم فکر میکردند که او، کارولین، آدم سختگیری بود باید خدایش را میدیدند.
HeLeN
باید یکجورهایی خیالباف باشی تا از کتاب خواندن لذت ببری، حداقل در شروع
شراره
بگذریم، فکر میکنم که زندگی و رنج مثل کشاورز و باران با هم جور میشوند: اگر کمی از یکی نباشد دیگری رشد نمیکند. اما این کم چقدر باید باشد؟ فکر نمیکنم هرگز بشود مقدارش را فهمید.
~little dove
این میزانِ اندوه نیست که مهم است، بلکه مهم این است که چقدرش را بتوانی تاب بیاوری.
da☾
«همیشه برای هر کتابی یه نفر پیدا میشه؛ برای هر آدمی هم یه کتاب وجود داره.»
da☾
باید یکجورهایی خیالباف باشی تا از کتاب خواندن لذت ببری، حداقل در شروع.
HeLeN
در کتابها مردم دوستداشتنی بودند و رفتاری دوستانه داشتند و زندگی روند مشخصی را دنبال میکرد. اگر کسی آرزوی انجام کاری را داشت تقریباً میتوانستی مطمئن باشی که در پایان کتاب همان کار را انجام میدهد، یا اینکه کسی را پیدا میکند تا آن کار را همراه او به انجام برساند. اما در دنیای واقعی، تقریباً میتوانستی مطمئن باشی که همان شخص پایان کارش صددرصد به چیزی غیر از آنچه رؤیایش را داشته ختم خواهد شد.
HeLeN
بعدش جاش ساکت بود، اما سکوت معذبکنندهای نبود. کارولین فکر کرد آدمهای خیلی کمی ارزش سکوت را آنطور که باید و شاید میدانستند؛
غزل
همهٔ داستانها با آمدن یا رفتن یک نفر آغاز میشوند.
n re
آدمها را برای چیزهایی که دست خودشان نبود قضاوت نمیکرد. به اندازهٔ کافی گناه عمدی وجود داشت تا به آنها بپردازد.
n re
حجم
۴۰۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
حجم
۴۰۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
قیمت:
۶۹,۵۰۰
۴۸,۶۵۰۳۰%
تومان