بریدههایی از کتاب کتاب فروشی کوچک بروکن ویل
۴٫۰
(۹۶)
«بعضی وقتها تقریباً آرزو میکنم مریض بشم، فقط برای اینکه بتونم تمامِ روز توی تختخواب دراز بکشم؛ مجبور نباشم هیچ کاری بکنم. چند روز هیچ تصمیمی نگیرم.»
da☾
بعضی وقتها فکر میکنم این میزانِ اندوه نیست که مهم است، بلکه مهم این است که چقدرش را بتوانی تاب بیاوری.
farez
کتابها فوقالعادهاند و احتمالاً در کلبهای در جنگل خیلی به کار میآیند، اما کِیفِ خواندن یک کتاب معرکه چیست اگر نتوانی دربارهاش به دیگران بگویی، از آن حرف بزنی و مدام از آن نقلقول کنی؟
ℝ𝕠𝕟𝕒𝕜
میدانی بدترین چیز در مورد آدمهای وفادار چیست؟ همه همیشه به آنها میگویند دیگر وقتش رسیده حواسشان به خودشان باشد؛ ولی درحقیقت هیچکسی نمیخواهد که این آدمها دست از کمک به آنان بردارند. نه وقتیکه واقعاً پای عمل پیش بیاید
farez
از شدت معمولی بودن جلبتوجه میکرد.
aylin
سارا از کتابفروشی آمد بیرون. فقط آنجا ایستاد، کاملاً آرام، طوری که انگار هیچ دلیلی در دنیا برای عجله کردن نداشت.
zahra eyni
به خودش گفت همهچیز درست میشود.
ℝ𝕠𝕟𝕒𝕜
سارا حدس میزد اکثر آدمهایی که به او فکر میکردند اعتقاد داشتند که کتابها برای او وسیلهای بودند برای پنهان شدن از زندگی.
و شاید اشتباه نمیکردند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
او داشت یک بسته کتاب جدید را که تازه رسیده بود باز میکرد و آشکارا آنها را زیر بینیاش میگرفت و بو میکرد.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
«اونجا میخوای چیکار کنی؟»
«کتاب بخونم.»
ℝ𝕠𝕟𝕒𝕜
این میزانِ اندوه نیست که مهم است، بلکه مهم این است که چقدرش را بتوانی تاب بیاوری.
Elina Asg
هنوز هم بعضیوقتها آرزو میکنم در کلبهای کوچک در جنگل باشم؛ با چند کتاب و رها از همهٔ بایدهای عجیبی که ما انسانها از یکدیگر و خودمان انتظار داریم.
mina
«یک اثر کلاسیک اثری است که همه میخواهند [آن را] خوانده باشند، اما هیچکس نمیخواهد [آن را] بخواند.»
HeLeN
تا وقتی کتاب و پول داشت، هیچچیز فاجعه محسوب نمیشد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
گِریس گفت: «بیفایده بود. اگه طبق قوانین اونا هم بازی کنی، هر دفعه تو رو میکوبن. مثل اون ضربالمثل معروف که میگه با احمقها بحث نکن. اونا تو رو تا سطح خودشون پایین میکشن و با تجربههاشون میزنن توی سرت. همین قانون شامل سبک زندگیت هم میشه.» خاکستر سیگارش را ریخت توی زیرسیگاریِ کاملاً پُر. «هیچوقت براساس قانون آدمهای ابله زندگی نکن. چون اونا تو رو تا سطح خودشون پایین میکشن، اونا برنده میشن، و این وسط، پوستِ تو کنده میشه.»
somayeh.
وقتی اومد تو، محکم چسبیده بود به یه کتاب. طوری بغلش کرده بود که انگار تنها پناهش توی دنیاست.
faridehmj
اگر از من بپرسی میگویم که مرز بین استقلال و حماقت از مو هم نازکتر است.
نسیم رحیمی
اما کِیفِ خواندن یک کتاب معرکه چیست اگر نتوانی دربارهاش به دیگران بگویی، از آن حرف بزنی و مدام از آن نقلقول کنی؟
فاطمه :)
با احمقها بحث نکن. اونا تو رو تا سطح خودشون پایین میکشن
marie
هر چقدر هم بحران اقتصادی عمیق باشد، همیشه آدمهایی وجود داشتند که خوب پول دربیاورند؛ بعضیوقتها با وجود بحران، بعضیوقتها هم به دلیل بحران.
HeLeN
اگر مردم فکر میکردند که او، کارولین، آدم سختگیری بود باید خدایش را میدیدند.
HeLeN
باید یکجورهایی خیالباف باشی تا از کتاب خواندن لذت ببری، حداقل در شروع
شراره
بگذریم، فکر میکنم که زندگی و رنج مثل کشاورز و باران با هم جور میشوند: اگر کمی از یکی نباشد دیگری رشد نمیکند. اما این کم چقدر باید باشد؟ فکر نمیکنم هرگز بشود مقدارش را فهمید.
somayeh.
این میزانِ اندوه نیست که مهم است، بلکه مهم این است که چقدرش را بتوانی تاب بیاوری.
da☾
«همیشه برای هر کتابی یه نفر پیدا میشه؛ برای هر آدمی هم یه کتاب وجود داره.»
da☾
باید یکجورهایی خیالباف باشی تا از کتاب خواندن لذت ببری، حداقل در شروع.
HeLeN
در کتابها مردم دوستداشتنی بودند و رفتاری دوستانه داشتند و زندگی روند مشخصی را دنبال میکرد. اگر کسی آرزوی انجام کاری را داشت تقریباً میتوانستی مطمئن باشی که در پایان کتاب همان کار را انجام میدهد، یا اینکه کسی را پیدا میکند تا آن کار را همراه او به انجام برساند. اما در دنیای واقعی، تقریباً میتوانستی مطمئن باشی که همان شخص پایان کارش صددرصد به چیزی غیر از آنچه رؤیایش را داشته ختم خواهد شد.
HeLeN
آدمها را برای چیزهایی که دست خودشان نبود قضاوت نمیکرد. به اندازهٔ کافی گناه عمدی وجود داشت تا به آنها بپردازد.
n re
مگر واقعاً در جاهای دیگر آیندهای در کار بود؛ مگر مردم شهرهای بزرگتر که مدام در جستوجوی فلان شغل جدید، فلان خانهٔ جدید، فلان همسر جدید بودند، خوشبختتر بودند.
mina
شاید بعضی آدمها آسیبپذیر باشند، یا شاید هر آدمی در مقطع خاصی آسیبپذیرتر باشد، اما من آدمهایی را دیدهام که از اتفاقاتی وحشتناک جان سالم بهدر بردهاند، حتی ازدستدادن فرزند (مادر خودم بین من و رابرت دو بچه از دست داد، البته آن زمان اوضاع فرق داشت). آدمهایی را هم دیدهام که کاملاً در مشکلاتشان غرق شدهاند؛ مشکلات آهستهآهسته زیر پوستشان میخزد و آنها را از درون میخورد، تا جاییکه دیگر بهنظر میرسد واکنششان به آن مشکل از خود آن مشکل بدتر است. آنها بیرحم و تلخ میشوند، برای همین سخت یادت میماند که برایشان دل بسوزانی.
محبوبه غلامی
حجم
۴۰۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
حجم
۴۰۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
قیمت:
۶۹,۵۰۰
تومان