بریدههایی از کتاب عقده مادر و روابط زن و مرد
۳٫۶
(۱۰)
مادر و سوفیا، بارهاوبارها باهم درهم میآمیزند. بهسادگی ممکن است مردی مادر خود را در جایگاه الهی بگذارد و با وی بهمانند سوفیا رفتار کند. اگر چنین شود، مرد تا پایان عمر، مادرش را ملاکی برای آنچه «خرد» بهشمار میرود، یا مصداق تنانیشدهٔ (embodiment) همهٔ خردها خواهددانست. این امر بهویژه در مورد مردهایی صادق است که مادری بسیار عاقل یا بسیار قدرتمند دارند. اگر مرد نتواند بین مادر شخصی خود و ایزدبانوی خرد (سوفیا) تمیز و تشخیص بایسته را قائل شود، افکار، بینشها، و سلیقههای مادرش بر زندگی او فرمانروا خواهدبود. گرچه چنین امری سبب ایجاد وضعیتی شاد در رابطهٔ بین مادر و پسر خواهد بود، از اصل و بنیان، فاقد سازندگی است؛ زیرا زنانگی وجود یا بخش زنانهٔ خودِ مرد، مجالی برای آشکار کردن خود پیدا نمیکند
turkan
مادر خوب میتواند در این راه به پسرش کمک کند؛ ولی اگر مرد بخواهد به سرچشمهٔ زنانگی خویش دست یابد، ناچار است سرانجام از مادرش عبور کند. امید آنکه یک مادر عاقل این موضوع را درک کرده، و به پسرش در این انتقال یاری رساند. بیچاره مردی که مادرش بخواهد همواره ملکهٔ زندگی او باشد.
turkan
هیچ نیمهای بر نیمهٔ دیگر برتری ندارد و بهتنهایی، انسانیتِ انسان را پاسخگو نیست. اگر در روانشناسی کهنالگویی یونگ، بر زنده کردن زنانگی و بازگرداندن اصول ایزدبانوی کبیر به فرهنگ و روان انسانها تأکید شده است، این نباید به معنای ناچیز و بیارزش دانستن بخش مردانهٔ وجود شمرده شود؛ بلکه برعکس: «زن» آنگاه به زنانگی واقعی خود دست خواهدیافت که بتواند بخش مردانهٔ وجود خود را بازیابد و آن را زندگی کند، و سپس با نگهداری هدایای «آنیموس» به لایههای عمیقتر برود و به زنانگی واقعی خود دست پیدا کند. هدایای آنیموس برای زن عبارتاند از: استقلال و حاکمیت بر خود، توانایی جهتیابی در زندگی، توانایی هدفگذاری و تمرکز بر هدف و رسیدن به هدف، حق تعیین سرنوشت خود و شکل و ساختار مستحکم و مناسب بخشیدن به امیال و افکار خود
turkan
بیگمان «عقدهٔ مادر» سختترین نبردی است که هر مردی با آن روبهرو میشود. عقدهٔ مادر قابلیتی است واپسگرایانه (regressive) در مرد که میتواند زودتر از هر عنصر دیگری در روان، زندگانی او را به تباهی بکشد. برای مرد، تسلیمشدن به عقدهٔ مادر، یعنی شکستخوردن در نبرد زندگی. عقدهٔ مادر در مرد، یعنی آرزوی او برای بازگشتِ دوباره ( قهقرایی )به دوران کودکی و مورد مراقبت قرارگرفتن؛ یعنی به رختخواب خزیدن و پتو را روی سر کشیدن برای شانه خالی کردن از برخی مسئولیتهایی که با آن روبهروست
turkan
بدون زنانگی، مرد چیزی نیست جز یک پرتو ناتوان نور که بدون هیچ خلاقیتی راه جاودانهٔ خود را بهسرعت در آسمانها میپیماید. ( البته این داستان ابعادی بسیار گستردهتر از این نتیجهگیری کوتاه دارد؛ این یکسویهنگری، به انکار دوجنسیبودن روان ـــ چه در مرد و چه در زن ـــ و ناگزیر به نپذیرفتن بخش مردانهٔ روان انسان و به کژراههٔ فمینیسم منجر خواهدشد.
turkan
آنیموس میتواند به زن شجاعت، اعتمادبهنفس و احساس امنیت بدهد و زن را برای فعالیتهای ذهنی و به کار گرفتن نیروی ابتکار، قویدل کند.
احسان رضاپور
( افلاطون با اشاره به اسطورههای یونان میگوید که انسانهای اولیه کرویشکل بودند؛ بسیار پرشتاب و بسیار قدرتمند. خدایان از قدرت فراوان آنها به هراس افتادند و چاره را در دو نیمه کردن آنها دیدند؛ از آن پس تاکنون، هر نیمه از فقدان شکل کروی اولیهٔ خویش در رنج است و نیمهٔ گمشدهٔ خود را میجوید. در این افسانه، شکل کروی، اشاره به تمامیت روانی دارد. وقتی از تمامیت خارج میشویم، پرندهای را میمانیم که تنها یک بال دارد و بهناچار قادر به پرواز در پهنه آسمان نیست. اشتیاق به پرواز و رنج زمینگیر شدن، پرنده را بر آن میدارد تا پافشارانه، بال گمشدهٔ خود را جستجو کند؛ یا بهدیگرسخن، اشتیاق ناخودآگاه برای رسیدن به تمامیت، ما را بر آن میدارد که با پافشاری در جستجوی نیمهٔ گمشدهٔ خود باشیم. حال اگر این جستجو در بیرون از خود ما صورت بگیرد و پیوند دوباره به شکل بیرونی باشد، اشاره به همین روش سنتی دارد؛ یعنی هر دو از درون ناقصاند و با هم نیز کامل نیستند؛ یعنی درهرحال، دو نیمکرهاند که به هم چسبیدهاند و هرگاه یکی از آنها از میان برداشته شود، آنچه باقی میماند، باز هم یک نیمکره است؛ درواقع بهجای آنکه هر نیمه هنرها و تواناییهای نیمهٔ دیگر را در خود بپروراند و خود به یک کره تبدیل شود، در آن زمینه به همسر خود وابسته خواهد بود و همان نیمکرهٔ ناقص اولیه باقی خواهدماند، و رشد روانی تحقق نمییابد. )
turkan
تمامی حسی که یک مرد دربارهٔ ارزش به خود، اهمیت، امنیت، سرور، خشنودی، دلبستگی و شادمانی دارد، از طبیعت زنانهٔ درونی خود او ناشی میشود
سحر
آرزوی کنارهگیری و بازگشت به یک مرحلهٔ پیشین در فرایند رشد، بازگشت به جایی که شخص در آن احساس امنیت میکرده.
محمد
ناخودآگاه جمعی قلمرو کهنالگوهای جهانشمول انسانی است که هرگاه به آنها انرژی داده شود، بیدار و فعال میشوند؛ این الگوها در درازای زمان وجود داشته و انسانهایی که زمان بسیاری از مرگ آنها میگذرد، این الگوها را زندگی کردهاند. ناخودآگاه جمعی، حوزهٔ استعدادها، تواناییهای بالقوه و امکانات است؛ همهٔ آنچه ما برای «شدن» به آن نیاز داریم، در این قلمرو قرار دارد.
احسان رضاپور
زنی که این قدرتهای آنیموس را از آنِ خود کرده باشد و درهمانحال که از این قدرتها بهرهمند است، بتواند جنبههای عمیق زنانگی خود را نیز زندگی کند، اگر به مردی عشق بورزد، نه به سبب ارضای نیازهایی است که خود از پس آن برنمیآید، بلکه برای همپیمان شدن و همسفر شدن با شریکی است که برای سفر زندگی انتخابش کرده است؛ البته عکس این در مردان نیز صادق است که نویسنده در ادامه به آن خواهد پرداخت. کتاب Iron John نگاشتهٔ رابرت بلای، که در ایران با عنوان مردِ مرد با ترجمهٔ روانشاد فریدون معتمدی به چاپ رسیده است، بهتفصیل به مسئلهٔ مرد و مردانگی پرداخته است. )
turkan
۲. ناخودآگاه جمعی: این بخش، بسیار گستردهتر و عمیقتر از ناخودآگاه شخصی و در همهٔ انسانها مشترک است و میتوان گفت، میراث روانی نوع بشر را دربردارد. ناخودآگاه جمعی قلمرو کهنالگوهای جهانشمول انسانی است که هرگاه به آنها انرژی داده شود، بیدار و فعال میشوند؛ این الگوها در درازای زمان وجود داشته و انسانهایی که زمان بسیاری از مرگ آنها میگذرد، این الگوها را زندگی کردهاند. ناخودآگاه جمعی، حوزهٔ استعدادها، تواناییهای بالقوه و امکانات است؛ همهٔ آنچه ما برای «شدن» به آن نیاز داریم، در این قلمرو قرار دارد.
turkan
نقاب شخصیت یا پرسونا (Persona)
نقابی است که بازیگر در یونان باستان به چهره میزد تا بتواند نقش ویژهای را بازی کند ( و بهمحض ورود به صحنه، نقش آن بازیگر تشخیص داده شود). واژههای برگرفته از همین ریشه عبارتاند از: شخص Person و شخصیت Personality. در روانشناسی یونگ، کهنالگوی پرسونا با معنا و هدف یکسانی به کارمیرود؛ بدین معنی که وسیلهای در اختیار فرد میگذارد تا شخصیت کسی را تجسم بخشد که الزامآ، خود واقعی او نیست. پرسونا، نقاب یا سیمایی خارجی است که شخص در نگاه عموم به نمایش میگذارد، با این هدف که بااینگونه معرفی کردن خود، تأثیری پسندیده بر جای نهد و باعث شود جامعه، او را فردی پذیرفتنی بشناسد؛ بنابراین میتوان آن را کهنالگوی «همنوایی» نیز نامید.
پرسونا پایهٔ اجتماع و زندگی اجتماعی ماست. چهبسا هر فرد بیش از یک نقاب داشتهباشد؛ نقابی که او در منزل ـــ در کنار افراد خانواده ـــ به چهره دارد، ممکن است با نقاب وی در محل کارش متفاوت باشد و هنگامی که برای بازی و تفریح به همراه دوستانش بیرون میرود، احتمال دارد نقاب سومی به چهره بزند. تمامی این نقابها «پرسونا» ی او را تشکیلمیدهند؛ او تنها به گونههایی مختلف، خود را با موقعیتهای متفاوت سازگار میکند (و با موقعیتها همنوایی میکند).
turkan
گوته، در شاهکار خود «فاوست»، این درام باشکوه را با این جمله به پایان میبرد: «و سرشت جاودانهٔ زن، پیوسته ما را به سوی بالا هدایت میکند»؛ این دیدگاه مرد پختهای است که حق یک دیدگاه متحدشده از زنانگی را بهدست آورده است.
احسان رضاپور
با نگاهی گذرا به چهرههای زنانه در رؤیاهای هر مردی، میتوان فهمید که او در زندگیاش، با شادمانی یا حسی از سلامت و کامیابی چه رابطهای دارد. اگر در رؤیاهای او، زنان خوشحال باشند و با او ارتباطی خوب داشته باشند، او شاد و خوشحال خواهدبود؛ ولی اگر زنهای رؤیایش بیمار، ناتوان یا خشمگین باشند، حسی که او از سلامت و کامیابی دارد بسیار ناچیز است و یا بههیچروی حسی از سلامت و کامیابی نخواهد داشت
سحر
مردها اغلب بهسبب غرور و نخوتشان گمان میکنند که قدرت، ثروت و برتری آنهاست که برای آنها شادمانی به ارمغان میآورد؛ ولی اینگونه نیست. شادمانی در مرد، امری زنانه است؛ کیفیتی احساسی است که بیشتر اوقات برای مرد اسرارآمیز جلوه میکند.
مرد، بدون مردانگی شایسته، ناتوان و ناکارآمد است؛ درحالیکه همانا زنانگی است که به مرد، قدرت و معنا و ارزش میبخشد. مرد میتواند این کیفیت گریزپای زنانگی را هم در درون خود و هم در بیرون از خود ببیند.
احسان رضاپور
حجم
۱۲۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۲۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان