بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تمام این مدت | طاقچه
تصویر جلد کتاب تمام این مدت

بریده‌هایی از کتاب تمام این مدت

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۵۲۵ رأی
۴٫۲
(۵۲۵)
همیشه به پیش، عقب هرگز.
vania
«تو همیشه می‌خواستی همه‌چیز رو درست کنی به جای اینکه بنشینی و فکر کنی که اصلاً چرا اون چیز خراب شده. اگه پایه ترک داشته باشه، ساختن سخته
مستاجر خدا :)♡
فکر می‌کنم هرکی که می‌تونه بهت کمک کنه تا راهت رو به جلو پیدا کنی، آدم خوبی برای نگه‌داشتن توی زندگی‌ته.
farez
این حقیقت که واقعاً او را دیدم خوابم را می‌پراند، مثل یک قوطی پر از نوشابهٔ انرژی‌زا.
آنه
«دیگه چیزی رو تحمل نکن، باشه؟ هیچ‌وقت.
Moonlight🌕
احساس می‌کنم دچار مه مغزی شده‌ام.
Nargess Ansarivand
اگه مجبور باشی، همیشه یه راهی برای شروع دوباره پیدا می‌کنی.»
deljoo
می‌فهمم که برای این بخش آماده نبوده‌ام
...
می‌گویم: «من... یه دوست می‌خوام.» حرف‌هایم خودم را هم غافلگیر می‌کند؛ «یکی که من رو قبل از همهٔ این اتفاق‌ها نمی‌شناخته. یکی که بتونم باهاش خودم باشم؛ منی که دارم می‌شم، نه منی که بودم، منی که می‌خوام باشم.»
Mr.Carton
«مغز ما یه ماشین خارق‌العاده‌س. هر کاری برای محافظت از ما در مقابل درد می‌کنه، چه درد جسمی و چه عاطفی. مغز تو هیچ مشکلی نداره که با گذشت زمان خوب نشه. متوجه شدی؟»
vania
او همیشه این انرژی را داشته است؛ جاذبه‌ای که دیگران را به مدار او می‌کشاند.
B-vafa
«باید به حرف‌هام گوش کنی.»
ر‌‌َقصنده با‌ گُرگ
نمی‌دانم این عذرخواهی باید برای چه باشد! آه بلندی می‌کشم و به تصویرم در آینهٔ سرویس بهداشتی هتل نگاه می‌کنم، دوباره نگاه می‌کنم و می‌بینم همهٔ دستشویی‌ها خالی است. سگرمه‌هایم را درهم می‌کشم و دستم را در موهای قهوه‌ای به‌هم‌ریخته‌ام می‌برم و سعی می‌کنم صاف‌شان کنم، طوری که کیم دوست دارد. بعد از چند تلاش ناموفق، من و موهایم منصرف می‌شویم و برای آخرین بار سراغ دستبند می‌روم. موقع وارسی دستبند، آویزهای نقره‌ای درخشانش به هم می‌خورند و جرینگ‌جرینگ می‌کنند؛ سروصدایی که با صداهای ضعیف جشن فارغ‌التحصیلی دبیرستان در آن‌طرف در، قاطی می‌شود. شاید وقتی دستبند را ببیند، بالأخره بگوید مشکل چیست یا از کجا معلوم، شاید فقط بگوید دوستم دارد و اصلاً حال بدش هیچ ربطی به من نداشته است. سرم را جلوتر می‌برم تا به‌دقت به شش آویز ریزش نگاه کنم، هرکدام به‌ازای هر سالی است که با هم بوده‌ایم. خیلی شانس آوردم که کسی را در وب‌سایت فروش زیورآلات پیدا کردم تا در طراحی آویزها کمکم کند، چراکه من مطلقاً
کتاب خوان
دیگر نمی‌توانم فاصلهٔ بین‌مان را تحمل کنم.
امیرحسینم
او بخشی از من است، پس نمی‌توانم بدون او «من» باشم.
Gray
ما زندگی‌مان را با قصه‌گفتن ادامه می‌دهیم و هرچه پیش می‌رویم آن را خلق می‌کنیم.
Yasaman
کیف را می‌گردد، انبوهی از رسیدها، جعبهٔ کمک‌های اولیه و چند بیسکوییت بیرون می‌کشد. قسم می‌خورم با خرت‌وپرت‌هایی که در کیفش دارد می‌تواند یک لشگر را غذا بدهد.
Hajar
«جلو که بریم می‌فهمیم.»
laberinto
رفیق، تقریباً دو ماهه خبری ازت ندارم. بهم زنگ بزن. نگرانتم.
A PERSON
«تا حالا اصلاً به خودت زحمت دادهٔ حالم رو بپرسی؟ ببینی خوبم یا نه؟ فقط وقتی خودت مشکلی داشته باشی بهم زنگ می‌زنی. فقط می‌خوای دربارهٔ خودت حرف بزنی.»
n re
هرکی که می‌تونه بهت کمک کنه تا راهت رو به جلو پیدا کنی، آدم خوبی برای نگه‌داشتن توی زندگی‌ته.
آوا
می‌گن وقتی ماه کامله، آدم‌ها درست نمی‌خوابن
موفنری
سر تکان می‌دهد و می‌گوید: «تو همیشه می‌خواستی همه‌چیز رو درست کنی به جای اینکه بنشینی و فکر کنی که اصلاً چرا اون چیز خراب شده. اگه پایه ترک داشته باشه، ساختن سخته.»
Yasaman
فکر می‌کنم هرکی که می‌تونه بهت کمک کنه تا راهت رو به جلو پیدا کنی، آدم خوبی برای نگه‌داشتن توی زندگی‌ته.
Yasaman
شاید دارم دیوانه می‌شوم.
آبی
تو باید بری جلو. توی گذشته نمون.
Rahaaaaa
«من رو که داری، نه؟»
یك رهگذر
آروم باش. این‌ها واقعی نیست.
laberinto
چرا هر دقیقهٔ جدید همچنان مثل خیانت به همهٔ لحظات قدیم است؟
0r2b80
از چشم‌هایش اجتناب می‌کنم، چون می‌دانم اگر چشمم به آن‌ها بخورد، احتمالاً می‌مانم
Fatima

حجم

۲۴۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

حجم

۲۴۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان