بریدههایی از کتاب ربات آدم کش؛ جلد اول
۴٫۳
(۳۲)
فصل اول
بعد از اینکه ماژول سرفرماندهی
مهدی
اینکه نمیدونیم در چه وضعیتی هستیم هم خودش یه جور وضعیته.
Negin
گوراثین گفت: «بهخاطر کاری که مجبور شدی انجام بدی آدمها رو سرزنش نمیکنی؟»
برای همین چیزهاست که از آدم نبودنم خوشحالم، بهخاطر همین مزخرفاتی که با آنها خودشان را آزار میدهند. گفتم: «نه، این چیزها برای آدمهاست. ما سازهها احمق نیستیم.»
مثلاً چهکار میکردم؟ انتقامم را از آدمها میگرفتم چون مسئول خط تولیدم در شرکت آدم احمق بیدستوپایی بود که هِر را از بِر تشخیص نمیداد؟ قبول دارم که کلاً از آدمهای سریالی بیشتر از آدمهای واقعی خوشم میآمد، ولی بدون این آدمهای عادی در نهایت خبری از آن سریالها هم نبود.
Someone
اینکه نمیدونیم در چه وضعیتی هستیم هم خودش یه جور وضعیته.
کاربر ۳۳۸۴۴۲۰
اینکه مثل من دربارهٔ چیزی نیمیانسان و نیمیربات فکر کنید، اشتباه محض است. اینطوری این توهم بهوجود میآید که نیمههای مختلفم باهم در تضادند و دچار مشکل میشوند. مثلاً نیمهٔ رباتم مایل است از دستورات تبعیت کند و کارش را بکند، ولی نیمهٔ انسانیام میخواهد فلنگ را ببندد و جانش را بخرد. واقعیت این بود که در آن لحظه کل وجودم یکپارچه احساس گیجی میکرد و نمیدانست دقیقاً باید چه غلطی بکند.
✓
رها کردن تجهیزات در موقعیت اضطراری خیلی معمول است، ولی قراردادهایی هم داشتهام که صاحبکار خواسته آدم زخمی را رها کنم و تجهیزات را بردارم.
شمشیر در غلاف
من هم نگفتم آدم نیست. منتها آدمی عصبانی و تا دندون مسلحه که هیچ دلیلی نداره به ما اعتماد کنه.
رضوانه فیضیان
موسیقی گوش بدهم. انجام چنین هکی بیرون از اقامتگاه، کار سختی بود.
محلی که برای بررسیاش آمده بودیم،
مهدی
قبول دارم که کلاً از آدمهای سریالی بیشتر از آدمهای واقعی خوشم میآمد، ولی بدون این آدمهای عادی در نهایت خبری از آن سریالها هم نبود.
شمشیر در غلاف
بدبینی شرط عقل است.
رضوانه فیضیان
ربات آدمکُش
وضعیت قرمز
جلد اول
نویسنده: مارتا ولز
مهدی
بعد از اینکه ماژول سرفرماندهیام را هک کردم، خیلی راحت میتوانستم از آن قاتلهای زنجیرهای دیوانه بشوم،
مهدی
حالا لطفاً بزن به چاک تا بتونم با خیال راحت نم پس بدم
رضوانه فیضیان
بدبینی شرط عقل است.
رضوانه فیضیان
پینلی داشت به گوراثین میگفت: «باید فکر کنی مثل خودم و خودت آدمه.»
آرادا اعتراض کرد: «یعنی چی فکر کن آدمه؟! واقعاً آدمه!»
رضوانه فیضیان
گوراثین مشتاقانه به من خیره شد. نخیر، منظورش من نیستم احمقجان.
رضوانه فیضیان
حرف زدن با من عین حرف زدن با هاپر یا دستگیرهٔ در دستشویی بود.
رضوانه فیضیان
تمایلی به حرف زدن با من نداشتند و تمایل من برای حرف زدن با آنها حتی کمتر هم بود
Negin
«بهخاطر کاری که مجبور شدی انجام بدی آدمها رو سرزنش نمیکنی؟»
برای همین چیزهاست که از آدم نبودنم خوشحالم، بهخاطر همین مزخرفاتی که با آنها خودشان را آزار میدهند. گفتم: «نه، این چیزها برای آدمهاست. ما سازهها احمق نیستیم.»
Negin
دلم نمیخواست توضیحی درباره این قضیه بدهم، ولی مجبور بودم. «من ماژول سرفرماندهی رو هک نکردم که آدم بکشم. ماژول سرفرماندهیم خراب شد چون شرکت از ارزونترین قطعات ممکن استفاده میکنه. ماژول خراب شد و من کنترلم رو از دست دادم و آدمهام رو کشتم. شرکت من رو پیدا کرد و ماژول جدید روم نصب کرد. منم ماژول رو هک کردم تا چنین اتفاقی تکرار نشه.»
یه کتاب باز پیر
گروه اکتشافی که سهل بود، شرکت اگر فکر میکرد پایش جایی گیر نیست وجود سه شهر و پنج مستعمره و شصت سیرک سیار را هم مخفی میکرد.
رضوانه فیضیان
حجم
۱۰۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۰۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۶۲,۰۰۰
تومان