که نصفهنیمه زیر توری کلاه پنهان شده بود. یعنی داشت شوخی میکرد؟ باز در میان ساکنان مزرعِ سبزِ زمین از آنهایی بود که همه به چشم استاد و جادوگر و مثل یودای فیلمهای جنگ ستارگان به او نگاه میکردند و البته از قرار معلوم آن فیلمها را هم خیلی جدی گرفته بود که مدام تکیهکلامهایی مثل همین نیرو را به کار میبرد.
کلِی محتاطانه پرسید: «منظورت همین دیگر سوئه؟»
باز گفت: «شاید. رندولف پرایس چند سال
کتاب خون
گاهی اوقات باید مطمئن باشی دیگر سو، همان سویی است که قبلاً بودهای.
فاطیما
اگه یه جا باشه که بشه تا ابد اونجا زندگی کرد، جاییه که شما هیچوقت راهی بهش پیدا نمیکنین.»
خانم مووه بیهوا پرسید: «اوه، اونجا کجاست؟»
«قلب یه نفر دیگه.»
فاطیما