بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کابوس زدگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب کابوس زدگان

بریده‌هایی از کتاب کابوس زدگان

نویسنده:دن پبلاکی
امتیاز:
۴.۲از ۵۰ رأی
۴٫۲
(۵۰)
«گاهی دیدن چیزی که درست روبه‌روته، از همه‌چی سخت‌تره.»
زهرا
کجا دیوانگی کنار می‌رود و حقیقت آغاز می‌شود؟ ممکن است حتی واپسین وحشتم توهم محض بوده باشد؟
~آلْبا~☘️
بعضی رازها بعد از مدتی خودشان حقیقت را جار می‌زنند.
یـ★ـونا
کردارِ نسلِ گذرایِ انسان مانندِ بذری است که در آیندهٔ دور، ممکن است یا میوهٔ خیر به بار آورد یا شر و البته چاره‌ای هم از آن نیست...
fatiw rad
بایرون که زندگی‌اش در اعماق تاریکی فرومی‌رفت، برای آخرین بار، تلاش کرد پرستار را صدا بزند. و بعد نمایشگر ضربان قلب بالاخره بیپ بیپ بیپ وحشتناکش را تمام کرد و در عوض، اتاق با وزوز ساده و آرامش‌بخشی پر شد.
mahzooni
تنها سلاحی که داشتند نسخهٔ پاره‌پورهٔ جانسون از کتاب سرنخ جسد ناتمام بود، و فقط اگر پیرمرد برمی‌گشت، می‌توانستند با آن کتکش بزنند
امیرحسین رئوف نیا
«شاید بد نباشه یه چیز متفاوت تجربه کنیم.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
کوله‌پشتی ورزشی تیموتی طبقهٔ پایین در آشپزخانه مانده بود، برای همین، تنها سلاحی که داشتند نسخهٔ پاره‌پورهٔ جانسون از کتاب سرنخ جسد ناتمام بود، و فقط اگر پیرمرد برمی‌گشت، می‌توانستند با آن کتکش بزنند.
کاربر ۵۱۷۶۲۵۱
این کلمات به شعار تیموتی تبدیل شدند. پیدا کردن نظم میان آشوب. چراغی کوچک میان تاریکی.
teo;
گاهی دیدن چیزی که درست روبه‌روته، از همه‌چی سخت‌تره.
کتاب زندگی
کجا دیوانگی کنار می‌رود و حقیقت آغاز می‌شود؟ ممکن است حتی واپسین وحشتم توهم محض بوده باشد؟ اچ. پی. لاوکرافت سایه برفراز اینزمث
کتاب خوان معرکه
جالب است چیزهایی که زمانی نامرئی بوده‌اند، یک‌دفعه مرئی می‌شوند.
𝐑𝐎𝐒𝐄
چیزهای نامرئی زیادِ دیگری در دنیا هستند که همیشه او را زیر نظر دارند، در حالی که خودش قبلاً هیچ‌وقت متوجهشان نشده است
𝐑𝐎𝐒𝐄
گاهی دیدن چیزی که درست روبه‌روته، از همه‌چی سخت‌تره.
Book
«گاهی دیدن چیزی که درست روبه‌روته، از همه‌چی سخت‌تره
arefeh
ابیگیل گفت: «احیاناً شامل این نمی‌شه که این هیولای نی‌قلیون رو شوت کنیم کنار؟ چون اگه این باشه، من بی‌بروبرگرد پایه‌ام.»
کاربر ۵۱۷۶۲۵۱
«گاهی دیدن چیزی که درست روبه‌روته، از همه‌چی سخت‌تره.»
کاربر ۸۰۰۱۷۵۳
بعد، بن با صدای بریده‌بریده اضافه کرد: «تقصیر توئه که این بلا سرم اومده. تقصیر توئه که من مرده‌ام.»
melina
«فقط همین رو دارم. این کار رو کردم فقط برای اینکه دست از سر کچل من بردارین و هیچ‌وقت برنگردین اینجا، دست‌کم تا آخر نیم‌سال تحصیلی.» با غیظ به ابیگیل خیره شد. «قبول؟» ابیگیل فوری گفت: «بله، حتماً. خیلی ممنونم.»
melina
ابیگیل گفت: «نگران چی هستی؟ گوین گفت که لنگ می‌زده. فکر نکنم کسی که می‌لنگه، اون‌قدری زور داشته باشه که به ما صدمه‌ای بزنه.» تیموتی، مثل گوینده‌های تلویزیونی، صدایش را پایین آورد و جواب داد: «و سپس دخترک را با چوب عصایش زد.»
melina
تیموتی که تقلا می‌کرد جلوی جیغش را بگیرد، به نرده چسبید و چشم‌هایش را بست. بعد با خشم تا جایی که می‌توانست صدایش را بلند کرد و داد زد: «به نام آشوب، گورت رو گم کن!»
melina
ممکن است حتی واپسین وحشتم توهم محض بوده باشد؟
Tiyana
«ابیگیل، غصه‌ش رو نخور. ارزشش رو نداره. آدم‌ها فقط... احمق و بدجنسن.»
Book
«مردم گناه والدینشون رو به ارث نمی‌برن.»
Book
وقتی هم که از همه‌چی خبر داشته باشی، می‌تونی علیه آدم‌ها ازش استفاده کنی.
Book
اما حالا می‌دانست بعضی رازها بعد از مدتی خودشان حقیقت را جار می‌زنند.
Book
وقتی دستگیره تا ته چرخید، تیموتی آه عمیقی کشید و در را باز کرد. با چیزی که دید کم مانده بود شلوارش را خیس کند.
melina
«چرا، لازمه. تو نمی‌فهمی. اگه معذرت نخوام، برمی‌گرده. من هیچ نمی‌خوام به این فکر کنم که دفعهٔ بعدی چی با خودش می‌آره.»
یـ★ـونا
جالب است چیزهایی که زمانی نامرئی بوده‌اند، یک‌دفعه مرئی می‌شوند.
یـ★ـونا
تیموتی یک‌دفعه به این فکر افتاد که شاید چیزهای نامرئی زیادِ دیگری در دنیا هستند که همیشه او را زیر نظر دارند، در حالی که خودش قبلاً هیچ‌وقت متوجهشان نشده است. از این فکر لرزید.
یـ★ـونا

حجم

۲۳۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

حجم

۲۳۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان