جملات زیبای کتاب کابوس زدگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب کابوس زدگان

بریده‌هایی از کتاب کابوس زدگان

نویسنده:دن پبلاکی
امتیاز
۴.۱از ۵۳ رأی
۴٫۱
(۵۳)
«گاهی دیدن چیزی که درست روبه‌روته، از همه‌چی سخت‌تره.»
زهرا
کجا دیوانگی کنار می‌رود و حقیقت آغاز می‌شود؟ ممکن است حتی واپسین وحشتم توهم محض بوده باشد؟
~آلْبا~☘️
بعضی رازها بعد از مدتی خودشان حقیقت را جار می‌زنند.
یـ★ـونا
کردارِ نسلِ گذرایِ انسان مانندِ بذری است که در آیندهٔ دور، ممکن است یا میوهٔ خیر به بار آورد یا شر و البته چاره‌ای هم از آن نیست...
fatiw rad
بایرون که زندگی‌اش در اعماق تاریکی فرومی‌رفت، برای آخرین بار، تلاش کرد پرستار را صدا بزند. و بعد نمایشگر ضربان قلب بالاخره بیپ بیپ بیپ وحشتناکش را تمام کرد و در عوض، اتاق با وزوز ساده و آرامش‌بخشی پر شد.
mahzooni
تنها سلاحی که داشتند نسخهٔ پاره‌پورهٔ جانسون از کتاب سرنخ جسد ناتمام بود، و فقط اگر پیرمرد برمی‌گشت، می‌توانستند با آن کتکش بزنند
امیرحسین رئوف نیا
گاهی دیدن چیزی که درست روبه‌روته، از همه‌چی سخت‌تره.
کتاب زندگی
کوله‌پشتی ورزشی تیموتی طبقهٔ پایین در آشپزخانه مانده بود، برای همین، تنها سلاحی که داشتند نسخهٔ پاره‌پورهٔ جانسون از کتاب سرنخ جسد ناتمام بود، و فقط اگر پیرمرد برمی‌گشت، می‌توانستند با آن کتکش بزنند.
کاربر ۵۱۷۶۲۵۱
این کلمات به شعار تیموتی تبدیل شدند. پیدا کردن نظم میان آشوب. چراغی کوچک میان تاریکی.
teo;
کجا دیوانگی کنار می‌رود و حقیقت آغاز می‌شود؟ ممکن است حتی واپسین وحشتم توهم محض بوده باشد؟ اچ. پی. لاوکرافت سایه برفراز اینزمث
کتاب خوان معرکه
بعد، بن با صدای بریده‌بریده اضافه کرد: «تقصیر توئه که این بلا سرم اومده. تقصیر توئه که من مرده‌ام.»
melina
«فقط همین رو دارم. این کار رو کردم فقط برای اینکه دست از سر کچل من بردارین و هیچ‌وقت برنگردین اینجا، دست‌کم تا آخر نیم‌سال تحصیلی.» با غیظ به ابیگیل خیره شد. «قبول؟» ابیگیل فوری گفت: «بله، حتماً. خیلی ممنونم.»
melina
ابیگیل گفت: «نگران چی هستی؟ گوین گفت که لنگ می‌زده. فکر نکنم کسی که می‌لنگه، اون‌قدری زور داشته باشه که به ما صدمه‌ای بزنه.» تیموتی، مثل گوینده‌های تلویزیونی، صدایش را پایین آورد و جواب داد: «و سپس دخترک را با چوب عصایش زد.»
melina
کجا دیوانگی کنار می‌رود و حقیقت آغاز می‌شود؟ ممکن است حتی واپسین وحشتم توهم محض بوده باشد؟
مینا غرق در کتاب:)
آرام نفس کشید و سعی کرد به اعصابش مسلط شود.
مینا غرق در کتاب:)
آقای کرین به‌دقت قیافه‌های بی‌اعتنای بچه‌ها را از نظر گذراند. همه در سکوت منتظر بودند تا حرفش را ادامه دهد. «می‌شه لطفاً یه نفر داوطلب شه با ابیگیل همکاری کنه؟ همه باید هم‌گروهی داشته باشیم.» ابیگیل انگار از خجالت توی صندلی‌اش آب شد. کلاس جواب نداد.
مینا غرق در کتاب:)
حالا خیال کردی با هم دوست صمیمی‌ای چیزی هستیم؟»
مینا غرق در کتاب:)
گاهی دیدن چیزی که درست روبه‌روته، از همه‌چی سخت‌تره.
Book
«گاهی دیدن چیزی که درست روبه‌روته، از همه‌چی سخت‌تره
Arefeh
ابیگیل گفت: «احیاناً شامل این نمی‌شه که این هیولای نی‌قلیون رو شوت کنیم کنار؟ چون اگه این باشه، من بی‌بروبرگرد پایه‌ام.»
کاربر ۵۱۷۶۲۵۱
«گاهی دیدن چیزی که درست روبه‌روته، از همه‌چی سخت‌تره.»
کاربر ۸۰۰۱۷۵۳
تیموتی که تقلا می‌کرد جلوی جیغش را بگیرد، به نرده چسبید و چشم‌هایش را بست. بعد با خشم تا جایی که می‌توانست صدایش را بلند کرد و داد زد: «به نام آشوب، گورت رو گم کن!»
melina
ممکن است حتی واپسین وحشتم توهم محض بوده باشد؟
Tiana
تیموتی بی‌حرکت جواب داد: «همه‌چی دقیقاً همون شکلیه که قبلاً بوده.» از اینکه داشت به استوارت دروغ می‌گفت حس عجیبی داشت؛ اما استوارت شبیه آدم‌هایی شده بود که لازم دارند دروغ بشنوند. «من اینجام. همه‌چی خوبه. دیگه همه‌چی روبه‌راه می‌شه.» استوارت لبخندی واقعی زد. تیموتی گفت: «ببین، یه خواهشی دارم.» استوارت با احتیاط ازش فاصله گرفت. «بهم بگو چه چیزهایی می‌دیدی.» «منظورت چیه؟» «بهم از... هیولات بگو.»
یـ★ـونا
... کردارِ نسلِ گذرایِ انسان مانندِ بذری است که در آیندهٔ دور، ممکن است یا میوهٔ خیر به بار آورد یا شر و البته چاره‌ای هم از آن نیست...
مینا غرق در کتاب:)
شاید چیزهای نامرئی زیادِ دیگری در دنیا هستند که همیشه او را زیر نظر دارند، در حالی که خودش قبلاً هیچ‌وقت متوجهشان نشده است. از این فکر لرزید.
مینا غرق در کتاب:)
دوست لازم ندارم. هیچی لازم ندارم. گرفتی چی گفتم؟ خودم تنهایی روبه‌راهم.»
مینا غرق در کتاب:)
در تاریکی، چراغ کوچکی پیدا کند؛ اینکه تصمیمی بگیرد؛ کاری را به انجام برساند.
مینا غرق در کتاب:)
پیدا کردن نظم میان آشوب. چراغی کوچک میان تاریکی. این کلمات مایهٔ تسلی بودند. به او امید می‌دادند.
مینا غرق در کتاب:)
مدتی بود که رفاقتشان غیرعادی شده بود؛ رابطهٔ قدیمی‌شان شبیه قطعهٔ پازلی شده بود که دیگر جای خالی‌ای را که تیموتی در وجودش حس می‌کرد، پُر نمی‌کرد.
مینا غرق در کتاب:)

حجم

۲۳۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

حجم

۲۳۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان